این نامهنگاریهایی روز دوم جولای ۲۰۱۴ (۱۱ تیر ۱۳۹۳) از ردهبندی محرمانه خارج و توسط آرشیو امنیت ملی ایالات متحده منتشر شدهاند، اسنادی که به بحث بر سر نقش آمریکا در ۲۸ مرداد دامن میزنند.
در ۱۶ آگوست ۱۹۵۳ (۲۵ مرداد ۱۳۳۲) شاه به عراق میگریزد و در آنجا با سفیر آمریکا در عراق ملاقات میکند تا دربارهٔ مشکل پدید آمده رایزنی کنند. در تلگراف فوق محرمانهای که توسط سفیر آمریکا به واشنگتن فرستاده شد، سفیر گزارش میدهد: «شاه پس از سه شب بیخوابی و سرگشته از وقایع پدید آمده بسیار خسته به نظر میرسید، ولی او هیچگونه نظر ناخوشایندی (تکرار میکنم هیچگونه) نسبت به آمریکاییها که این عملیات را طرحریزی و اجرا کردند، نداشت. به او پیشنهاد کردم که برای حفظ موقعیتش در ایران هرگز به نقش بیگانگان در حوادث اخیر اشاره نکند. او موافقت کرد.»
با وجود گذشت بیش از شش دهه از این واقعهٔ مهم تاریخ ایران، پرسشهای اساسی هنوز بیپاسخ ماندهاند.
غرض از این نوشته نشان دادن چالشهایی است که تاریخپژوهان در بررسی حوادث سال ۱۹۵۳ با آن مواجه هستند. چالش آن است که نمیتوان به گزارشهای بریتانیا و ایالات متحده در مورد کودتا بها داد. مهمترین دلیل آن نیز اختفا و پنهانکاری است. رئیسجمهور آیزنهاور در نگارش خاطراتش اهمیت این پنهانکاری را دستکم گرفته است. در تاریخ ۸ اکتبر ۱۹۵۳ آیزنهاور به وقایع ۱۹ آگوست اشاره میکند: «از آخرین پیشرفتهایی که داشتهایم کمک به حفظ قدرت شاه در ایران و سرنگونی مصدق است. کارهایی که انجام دادیم محرمانه هستند. اگر مردم از این عملیات آگاهی بیابند نه تنها در منطقه شرمگین شده بلکه دیگر نخواهیم توانست در آینده عملیاتی از این دست را پیش ببریم.» (سند شماره ۱)
آخرین سند منتشر شده از این مجموعه (سند شماره ۶) به تاریخ ۱۷ آگوست ۱۹۵۳، تلگرافی است از سفارت آمریکا در بغداد که گزارش ملاقات سفیر است با شاه که همان روز از ایران گریخته است. اگرچه این تلگراف پیش از دومین تلاش برای کودتا ارسال شده است (نکتهٔ مهمی که مرکز بحث مسئولیت ایران در کودتا را در بر میگیرد)، متن تلگراف به وضوح روشن میکند که شاه از اهمیت نقش ایالات متحده در مشورت شاه با آمریکا قبل از ۲۸ مرداد آگاهی داشته است. این سند نخستین بار در مجموعهٔ «روابط خارجی آمریکا» منتشر شد ولی نکات کلیدی از آن حذف شده بود. متن دستنخوردهٔ این سند از پروندهٔ آرشیو ملی به دست آمده و در اینجا ارائه شده است.
بنا نیست این نمونه اسناد به تمامی بحثهای مقالهٔ فارین افرز و مقالاتی از این دست پاسخ بدهند. همچنین همهٔ منابع مورد بحث را پوشش نمیدهند، ولی این اسناد به نکات مهمی اشاره دارند و مطالعهٔ آنها برای تمامی کسانی که به وقایع ۱۹۵۳ علاقمند هستند ضروری است.
سند شماره ۱: دوایت آیزنهاور، خاطرات، ۸ اکتبر ۱۹۵۳، محرمانه
منبع: کتابخانه آیزنهاور
فصل مربوط به ایران در خاطرات آیزنهاور به بررسی و فهم وقایع میپردازد. ری تکیه در سال ۲۰۱۳ مقالهای در ویکلی استاندارد منتشر کرد و در مباحثی مشابه با مقالهٔ فارین افرز، مینویسد که آیزنهاور به حرفهای کرمیت روزولت اعتقادی نداشته است و به نقل قولی از آیزنهاور در کتاب خاطرات اشاره میکند که گزارش مامور سیآیای را «به یک داستان خیالی تا شرح واقعیت»ها تشبیه کرده است. اما کل متن مشخص میکند که رئیسجمهور سخنان روزولت را پذیرفته است: «شجاعت مامور ما برای ادامه دادن به کار (پس از تلاش نافرجام نخستین) برای کنترل موقعیت قابل تحسین است.»
سند شماره ۲: لوی هندرسون، تلگراف ۴۱۶# به وزارت امور خارجه، ۲۰ آگوست ۱۹۵۳، ظهر، غیرمحرمانه
منبع: مجموعه کتاب «روابط خارجی آمریکا»
این گزارش مقدماتی از حوادث چند روز گذشته، یک شرح کامل از وقایع محسوب شده است زیرا از اشاره به نقش ایالات متحده اجتناب کرده است، اگرچه این حقایق برای هندرسون و دیگر کارکنان سفارت آشکار بوده است. به این ترتیب باقی جزئیات ارائه شده در این متن نیز به سختی قابل استناد هستند. این خلاصه شاید بیانگر مواضع حقیقی سفارت و اطلاعات در دسترس آنها باشد ولی از آنجایی که منابع استفاده شده قابل اطمینان نیستند در استفاده از این اطلاعات میبایست محتاطانه عمل کرد. یک مساله آنکه شرایط در ایران هنوز تثبیت نشده بود. آمریکاییها و بریتانیاییها نیز نگران ضد حملهٔ سنگین حزب توده بودند و در توانایی زاهدی به پیشگیری از این حمله شک داشتند. علاوه بر این بازنمایی مثبت وقایع ۲۸ مرداد و خودجوش و فراگیر جلوه دادن وقایع (فارغ از هرگونه قضاوت دربارهٔ کارآمدی آن) کاملا با اهداف عملیات محرمانه همخوان بود.
با گذشت این همه سال، هنوز یک سؤال باقی مانده است و آن ابعاد واقعی حضور مردم است. علی رهنما در کتابش به شرح جزییات تظاهرات ۱۹ آگوست میپردازد. از میان منابع گوناگون به روزنامهٔ طرفدار زاهدی (داد) رجوع میکند که تعداد مردم را ۷۰۰۰ نفر اعلام کرده است. اگر این رقم دقیق باشد قابل قیاس با تظاهرات حزب توده نیست (برای نمونه در جولای ۱۹۵۲ و ۱۹۵۳) و نمیتواند توجیهی بر مردمی بودن قیام ۲۸ مرداد به حساب بیاید.
سند شماره ۳: لوی هندرسون، تلگراف ۴۳۶# به وزارت امور خارجه، ۲۱ آگوست، ساعت ۲ بعدازظهر، محرمانه
منبع: مجموعه کتاب «روابط خارجی آمریکا»
علاوه بر آنچه که شرحش در بالا داده شد، این تلگراف به دلیل مطالب بخش دومش با اهمیت است. در این بخش تاکید شده است که دربارهٔ نقش بیگانگان در کودتا سیاست سکوت اتخاذ شود و هرگونه اتهامی کاملا انکار شود.
نویسنده به درستی پیشبینی میکند که دولت حاضر «همانند دیگر دولتهای ایران منفور خواهد شد و ممکن است ایالات متحده مسوول بر سر کار آوردن این دولت شناخته شود».
سند شماره ۴: وزارت امور خارجه، گزارش به کابینه، «پرشیا»، ۲۵ آگوست ۱۹۵۳، محرمانه
منبع: آرشیو ملی بریتانیا
مشکل بتوان تشخیص داد که آیا نویسندگان این گزارش از عملیات مشترک بریتانیا – ایالات متحده آگاهی داشتهاند یا خیر. به وضوح این موضوع باید از چشم کابینه پنهان نگاه داشته شود. بسیاری از تحلیلهای این گزارش برای زمان خود منطقی به شمار میروند، ولی نه به این معنی که افراد نقش خود را کم اهمیت یافتهاند.
سند شماره ۵: ای.ای برتود، «پرشیا»، ۱۵ ژوئن ۱۹۵۱، محرمانه
منبع: آرشیو ملی بریتانیا
آن کی. اس (نانسی) لمبتون، محقق سرشناس تاریخ و فرهنگ ایران بود، با دولت بریتانیا روابط نزدیکی داشت و مرتب دربارهٔ سیاست ایران، به خصوص در دورهٔ مصدق، با او رایزنی میشد. او برای شاه احترام چندانی قائل نبود، همینطور برای نخستوزیر و به این ترتیب همهٔ تلاشش را برای سرنگونی او انجام داد. لمبتون پیشنهاد میدهد که یکی از همکارانش، رابین زانر، به ایران فرستاده شود تا همهٔ آنچه که او برای سرنگونی مصدق لازم میدانست را ترتیب اثر دهد. (وزیر امور خارجه هربرت موریسون به زانر ماموریت داد تا به طراحی نقشهٔ کودتا کمک کند.) توصیف لمبتون از زانر «بسیار موفق» در پیشبرد منافع بریتانیا از طریق پروپاگاندا طی بحران آذربایجان در سالهای ۱۹۴۶-۱۹۴۵ نشان میدهد که بریتانیاییها تا چه حد به قدرتشان در تاثیرگذاری بر ایران ایمان داشتهاند.
سند شماره ۶: سفارت آمریکا در بغداد، تلگراف ۹۲# به معاون وزیر، ۱۷ آگوست ۱۹۵۳، فوق محرمانه
منبع: ادارهٔ آرشیو اسناد ملی
این تلگراف با ردهبندی فوق محرمانه از طرف برتون وای. بری سفیر آمریکا در بغداد به شخص معاون وزیر امور خارجه ارسال شد. از آنجایی که مخاطب تلگرافش فقط یک نفر بود، نویسنده با خیال آسودهتری در مقایسه با هندرسون در سند بالا، دربارهٔ مسائل حساسی همچون شرایط روحی شاه و نقش آمریکا در کودتا مینویسد. جالب اینجاست که شاه چندین نکته را به بری گفته است که نشان میدهد او تا چه میزان به راهنمایی «یک شخص آمریکایی» وابسته است. در تلگراف تاکید میشود که این شخص «از مقامات وزارت امور خارجه نیست (تکرار میکنم نیست)». به عقیده نگارنده، این شخص به احتمال زیاد کرمیت روزولت است. سفیر به وضوح اعلام میکند که شاه قصد دارد تا پیش از آنکه گام بعدی را بردارد به «مشورت با دوستان آمریکاییاش» ادامه دهد. این اشاره کوچک کافی است تا این ایده که میتوان از نقش آمریکا پس از شکست نخستین نقشهٔ بریتانیا – ایالات متحده چشمپوشی کرد را منتفی کنیم.
مدیر پژوهشگاه آرشیو ملی ایالات متحده
مالکوم برن ـ ترجمه: شیدا قماشچی