مساله « حجاب » !! نوشتاری از بانو محترم مومنی روحی

0
206

نه فقط در چهل و یک سال اخیر که از عمر رژیم اشغالگر آخوندی در ایران می گذرد؛ بلکه از همان هزار و چهارصد سال پیش، که دین سراسر خرافه پرستی اسلام متولد گردیده است. مساله پوشش زنان مسلمان به عنوان « حجاب » ، یکی از پر کنشگر تراش های موضوعات اجتماعی نزد همگان بوده است. این موضوع کاملا مورد پژوهش و سنجش، نه فقط نزد مسلمان های جهان مورد توجه زیاد واقع گشته، بلکه بسیاری از پژوهشگران مسایل دینی در تمام دنیا هم به آن توجه نموده اند؛ و در ارتباط با این مساله مهم سخنرانی ها کردند و کتاب های فراوانی در این رابطه نوشتند!

متاسفانه مردم گیتی همواره عادت دارند؛ که « لقمه های بزرگ خوراک های شان » را، از پس گردن خویش به داخل دهان های خودشان بگذارند. مراد از به کار بردن این تمثیل از جانب نگارنده این نوشتار، رجوع کردن پژوهشگران این موضوع، مراجعه به مهم ترین و اصلی ترین سندی است؛ که در این رابطه در اختیار همگی ما می باشد. اما ایشان اصل را رها نموده و فرعیات را مورد توجه خویش قرار می دهند. به همین خاطر نیز، اگر تا پایان عمر این جهان هم به دنبال آن بروند. هرگز به پاسخ اصلی و حقیقت واقعی آن پی نخواهند برد!

قرآن کتاب آسمانی مسلمان ها، بهترین مرجع جهت دسیابی به پاسخ اصلی این پرسش هزار و چهارصد ساله است؛ که تا کنون ( تا آنجائی که من می دانم؛ فقط توسط دکتر « رشاد خلیفه » مصری الاصل، که بعد از دریافت نمودن مدرک دکترای خویش در علم شیمی، جهت دریافت نمودن مدرک فوق تخصص خودش در این رشته به آمریکا رفت. در دانشگاه ایالت « آریزونا » مشغول به ادامه دادن تحصیلات خود شد. اما در دانشگاه ایالت « کالیفرنیا » به تدریس نمودن آنچه که از علم شیمی می دانست به دانشجویان خود گردید. ) رشاد خلیفه نخستین دانشمندی بود؛ که به طور خصوصی به برخی از دانشجویان ممتاز و علاقمند خویش، موضوعات عرفانی قرآن را آموخت. که مساله « حجاب » نیز یکی از آنها بود. او گفت که این مورد در خود قرآن حل شده است؛ و هیچگونه نیاز بیشتری به تفحص در اسناد و مدارک دیگر در این رابطه وجود ندارد!

در سوره ی چهارم قرآن ( النساء ) که بیشتر اشارات آیات آن در باره زنان جوامع اسلامی می باشد آمده است: تعریف « حجاب » ابتدا خطاب به مردان جامعه مطرح گشته است. این سخن به آن معنا نیست که مردان هم حجاب بگذارند. زیرا اصولا حجاب گذاشتنی نیست؛ و شما نمی توانید آن را ببینید و لمس نمائید!

خدا در اوایل این سوره خطاب به مردان می گوید: « چشمان تان را از دیدن غیر محارم بپوشانید. » مراد پروردگار هستی با چنین بیانی این نبوده، که مردان چون درون یک اجتماع(کوچک یا بزرگ) قرار می گیرند. با چشمان بسته گام بردارند. بلکه به آنها اشاره می کند؛ که با نگاه و دید هوسناک به زنان غریبه نگاه نکنید. بنا بر این، اصل حجاب پوشاندن چشم های مردان مسلمان نبوده و نیست. بلکه افکندن پرده ی شرم و حیا بر دیدگان هوسناک می باشد. تا که مردها دچار وسوسه های اهریمنی نسبت به زنان نامحرم نشوند؛ و به این طریق کاملا مسجل می گردد. زنان در هر جامعه ای که باشند؛ نیاز به پوشاندن کامل خویش ندارند. اما در اواسط همین سوره به زنان نیز سفارش می کند؛ که گریبان خود را عریان نگذارند؛ و دامان های بلند بپوشند. و این به آن معناست، که زن ها نیز نباید از مرزها و حدود خودشان فراتر بروند(با لباس های دکولته و یا با بی کینی(مایوهای دو تکه ) در گذرگاه ها رفت و آمد بکنند. اما هیچ الزامی هم جهت پوشاندن موهای شان ندارند!

اگر بگویم به خاطر پژوهش در این باره، نزدیک به ده بار قرآن را خوانده و مرور نموده ام؛ سخنی گزافه نگفته ام. جالب است که بدانید، در کل قرآن هرگز و هرگز به واژه « مو » بر نخورده ام. به پندار من، آنچه که در این کتاب نیامده است. به علت عدم ضرورت آن بوده است. وقتی که زنها هیچ نیازی به پوشاندن موهای شان ندارند و نداشته اند؛ و لازم نبوده که گیسوان خویش را با روسری و مقنعه و لچک بپوشانند. لزومی به آمدن این حقیقت آشکار در قران نبوده است. چون که پروردگارشان، در همان اوایل کتاب آسمانی ایشان، مسؤلیت حجاب و افکندن پرده ی نامرئی بر روی چشمان هوسناک مردان جامعه را، ابتدا به آنها متذکر شده است!

از آنجائی که در میان جامعه مردان، آخوندها بیش از بقیه شان به مسائل جنسی حریص می باشند. جهت راحت کردن خودشان، در این رابطه نیز مسؤلیت سنگین تر را بر روی شانه های زنان اجتماع می گذارند. تا که دوشیزگان و بانوان یک سرزمین، به خاطر حفظ کردن شدت حرص جنسی ملا جماعت، خودشان را با حمل کردن لچک و مقنعه و مانتو و چادر در سختی یی قرار بدهند؛ که اصلا هیچ الزامی در این باره وجود ندارد!

چون که اگر چنین می بود؛ مگر خدا لغت کم داشته، که واژه « مو » را در کتاب خودش خطاب به مسلمان های جهان بنویسد؟ هیچگاه چنین نبوده و نیست. اگر در این باره شک دارید؟ فقط یک بار نه بیشتر، به مطالعه کل قرآن بپردازید. اگر واقعا این واژه (مو) را در تمامی آن یافتید؟ شرافتمندانه و با نوشتن آدرس صحیح آن(شماره و نام سوره و نیز شماره آیه مربوطه) را برایم بنویسید. که تا پایان عمرم، سپاسگزار مهر و بزرگواری شما باشم!

مساله حجاب در ایران، بیش از هر زمان دیگری در دوران حکومت سلسله پادشاهی « صفویه » مخصوصا از زمان « شاه اسماعیل صفوی » در ایران رایج شد و اجباری گردید. آنها مشاهده کرده بودند؛ که زنان مسیحی هنگام ورود به درون کلیسا، سربند نازکی بر روی سر خود می گذارند. در ضمن می دیدند که زنان یهودی هم، موقع ورود به کنیسه های خودشان، آنچنان لباس می پوشند؛ که گریبان های آنها پوشانده بشوند. می دانید که در گذشته مسیحیان و یهودها در ایران زیاد بودند. به ویژه در اصفهان که پایتخت حکومت صفویان در ایران بود. می دانیم که یکی از بزرگ ترین و زیباترین کلیساهای دنیا در اصفهان است(کلیسای جلفا)، می گویند به علت حضور و زندگی نمودن تعداد زیادی از قوم یهود در اصفهان، از ایشان نیز کنیسه های تاریخی زیبائی بر جای مانده است. از اینرو شاهان صفویه که سرسخت ترین مسلمان های میهن مان بوده اند. با دیدن زنان مسیحی و کلیمی با شرایطی که در بالا بیان گردید. زن های مسلمان آن زمان را هم وا می داشتند؛ که هم گریبان های خویش را، و هم موهای سرشان را به گونه ای بپوشانند؛ سپس در خیابان ها آشکار بشوند!

آرام آرام پای شان را از این هم فراتر گذاشتند؛ و به زنان مسلمان ایرانی اجبار نمودند؛ که با چادرهای دارای نقاب یا پوشه در معابر عمومی حاضر بشوند. در نهایت تاسف، از آنجائی که میهن مان از آن پس در اختیار اسلام شیعی بود. این مصیبت و سرافکندگی، همچنان با زنان ایرانی ماند!

شایسته است که در این برهه زمانی، که ایرانیان می بایست به هر طریق ممکن، میهن بزرگ و همواره آبرومند خویش را، از زیر سلطه و بار ستم و مصیبتی همچون رژیم مستبد و جنایت پیشه آخوندهای اشغالگر برهانند. و نیز از باب آنکه شیرزنان ایرانی نشان داده اند؛ که نخستین گام های نجات خود و میهن شان از یوغ استبداد ملاهای مستبد و زورگو، توسط خود ایشان برداشته خواهد شد. یکی از علامت های بی اعتنائی نمودن به این دیکتاتورها، حضور بدون حجاب دسته جمعی زنان دلاور و دوشیزگان دلیر ایرانی در سراسر کشورمان می باشد. که تاثیر آن بر حاکمیت بی اعتبار اسلامی و دولت بی خرد آن، از صدها « کوکتل مولوتف » و یا هر سلاح انفجاری دیگر بیشتر خواهد بود!

محترم مومنی

مقاله قبلیمایک پمپئو: اقدامات جمهوری اسلامی نباید به امری عادی تبدیل شود
مقاله بعدیآمریکا شورای نگهبان جمهوری اسلامی را تحریم کرد
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.