مسؤل رشد بیماری « هپاتیت A » در استان خوزستان، رژیم بیدادگر اسلامی است ! نوشتاری از بانو محترم مومنی روحی

0
104

هر چند که واژه « مسؤل » ریشه عربی دارد؛ اما مانند بسیاری دیگر از کلمات رایج در زبان مادری ما، مورد استفاده همگان قرار می گیرد؛ و در موارد زیادی، بیشتر مردم از محل استفاده آن در عباراتی که استفاده می کنند آگاهی لازم را دارند!

اما متاسفانه مسؤلانی را هم سراغ داریم؛ که به هیچیک از مسؤلیت های کوچک و بزرگ خودشان آگاهی های لازم و کافی را ندارند؛ ولی با وقاحت کامل، از پرداختن به آنها می گویند و داد سخن می دهند!چیزی از آغاز چهل و سومین سال حضور حاکمیت ننگین رژیم مرگ آفرین آخوندی در میهن اشغال شده مان نگذشته است. در طول چهل و دو سال طی شده از عمر منحوس حکومت همواره رسوای جمهوری بی خردان در سرزمین ما، جز ادبار و تیره روزی و صدها مشکل بزرگ نصیب مردم بی پناه این کهندیار آکنده از همه بهترین ها نگشته است. اما مشکلات مورد نظر، در همه جای سرزمین بزرگ مان یکسان و مساوی نبوده و همچنانکه هم اکنون نیز نیستند!در شرایط کنونی که از پایان یافتن چهل و دو سال حکومت ملاها در میهن مان عبور می کنیم. بیش از همیشه به واقعیت دردناک حضور رنج و تعب و مشکلات فراوانی پی می بریم؛ که ایرانیان به ویژه درونمرزی های میهن عزیزمان به آن گرفتار گشته اند. در عین حال به آگاهی مهمی نیز نائل می گردیم؛ که در طول تمامی این دوران تلخ و زیانباری، که از حاکمیت ناشی از بی کفایتی های آخوندهای سلطه جو بر ایران می گذرد. دریغ از یک استان، یک شهر، یک فرمانداری، یک بخش و یا حتی یک روستا در ایران، که مردم شان به مدد مدیریت حاکمان کنونی در کشورشان، به آسایش و رفاه حتی نسبی رسیده باشند؛ و یا روستا و بخش و فرمانداری و شهر و استان محل سکونت ایشان، رونق و آبادانی چشمگیری یافته باشند!

همه اینها به کنار، ای کاش مردم و به خصوص فرزندان بی نوای آنان، دست کم از نعمت کامل تندرستی برخوردار می بودند؛ و از این که یکی از اعضای خانواده شان به یک بیماری سخت یا درمان نشدنی مبتلا گشته، اینهمه دچار یاس و حزن و اندوه فراوان نمی گشتند!

دریغ و درد بسیار، که در کمال تاسف، تعداد زیادی از فرزندان دلبند هم میهنان عزیز خوزستانی ما در میهن مان، دچار بیماری نسبتا خطرناک « هپاتیت A » شده اند؛ که عامل اصلی به وجود آمدن آن، در هم آمیخته شدن آب نوشیدنی مورد مصرف شان، با فاضلاب جاری شده بر سطح برخی از روستاهای توابع بعضی از شهرهای این استان بزرگ و حاصلخیز است!تصفیه خانه شهدای « جهاد » ، که آبرسانی بیش از پنجاه روستای میان شهرهای بزرگ اهواز – خرمشهر را بر عهده دارد. بیش از بیست و پنج سال است که نیاز به بازسازی دارد. فرسودگی و قدیمی بودن تاسیسات خطوط آبرسانی بخش « اسماعیلیه » میان دو شهر نامبرده، باعث افت فشار و قطع شدن مکرر آب در این مکان ها می کردد؛ و از « کلر زنی » و « گند زدائی » در آن هم هیچ خبری نیست!روستای « اسماعیلیه » در جنوب شهر اهواز قرار دارد؛ و دارای پانزده هزار تن جمعیت است. به بیان کارشناسان، استان خوزستان دارای یکچهارم آب در کل ایران است؛ و غیر از معادن سرشار از نفت و گاز، یکی از مهم ترین مناطق کشاورزی در ایران به شمار می آید. و نیز به سبب اتصال این استان به خلیج همیشه پارس در جنوب کشورمان، از امکانات متعدد بیشتری هم برخوردار می باشد؛ که برکات و فواید بی شمار آن، نصیب همه قشرهای گوناگون مردم در سرزمین بزرگ مان نیز می شود!

در روزهای اخیر، چند کودک از روستای « قجریه » در بخش اسماعیلیه در جنوب شهر اهواز، با علائم بیماری « هپاتیت A » ( زردی ، آستفراق ، اسهال و دردهای شکمی ) مشاهده شده اند؛ که ظاهرا گرفتار این بیماری خطرناک گشته اند؛ که ناشی از اختلاط فاضلاب جاری در سطح آن مکان با آب نوشیدنی مورد مصرف آنان بوده و هست!

در جائی که طلای سیاه آن، میلیون ها قطعه اسکناس های سبز دلاری را به داخل کشور سرازیر می کند؛ ساکنان آن، به خصوص نو نهالان کودک و نوجوان و جوان آنجا، کم ترین بهره ای از این امکانات بی حساب مالی را به دست نمی آورند. بلکه به دلیل بی توجهی های مسؤلان نا کارآمد کشور، و مخصوصا عملکردهای غیر مسؤلانه مدیران بی مسؤلیت در اداره نمودن این بخش از سرزمین عزیزمان، چنان دچار مضیقه های بهداشتی می باشند؛ که اگر به همین نحو به سکوت خوار کننده خویش ادامه بدهند؟ می بایست وصیت نامه های خود را تنظیم نمایند؛ و با اهل خانه و کل فامیل شان خداحافظی کنند و آماده تسلیم کردن جان شان، به آن یگانه دستگاه آفرینش در کل هستی بشوند!

امروز کودکان روستای « قجریه » در بخش « اسماعیلیه » در جنوب شهر بزرگ اهواز، از بیماری عفونی و علاج ناپذیر « هپاتیت آ » رنج می کشند؛ و فردا خانواده و نزدیکان شان هم دچار این ویروس یا باکتری مهلک می گردند؛ و تا خامنه ای خودکامه و روحانی بی کفایت و بی تدبیر تصمیم بگیرند؛ که دامان عبای کثیف شان را از اطراف خویش جمع کنند؛ نه فقط تمام استان زرخیز خوزستان، بلکه سراسر ایران بزرگ را هم در بر خواهد گرفت؛ و بی شمارانی از هم میهنان ما را دچار این مشکل عظیم خواهد کرد. زیرا در اثر بی مبالاتی های مدیران بری از مسؤلیت کشور، این آلودگی خطرناک به دیگر مراکز و مناطق ایران هم می رسد؛ و ساکنان آنها را نیز آلوده و بیمار و زمینگیر خواهد نمود!

همانطوری که در اثر بی مبالاتی های دولت زبون و بی کفایت رژیم خودکامه ملاها، موجبات گسترده شدن ویروس « کووید ۱۹ » و سرایت بیماری « کرونا » در همه جای ایران را فراهم آوردند؛ با بی مبالاتی های خودشان، و عدم توجه شان جهت « کلر زنی » و تصفیه کردن صحیح و مستمر شبکه آبرسانی « شهدای جهاد » در جنوب شهر اهواز، و به ویژه عدم تعمیرات اساسی مخازن فاضلاب در استان خوزستان، باعث قاطی شدن فاضلاب با آب نوشیدنی مردم این استان به خصوص در شهر اهواز می گردند؛ که کم ترین زیان آن، آلوده شدن کودکان اهوازی به بیماری خطرناک « هپاتیت A » است!« تو خود، حدیث مفصل بخوان از این مجمل »!

محترم مومنی

مقاله قبلیشمه ای در باره رضا شاه پهلوی! بقلم بانو محترم مومنی روحی
مقاله بعدیگردشگر فرانسوی زندانی در ایران به جاسوسی و تبلیغ علیه نظام متهم شد!
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.