دکتر کاوه احمدی علی آبادی
عضو هئيت علمي دانشگاه آبردين با رتبه پروفسوري
عضو جامعه شناسان بدون مرز(ssf)
مسأله تهران تنها محدود به انتقال پايتخت نيست، بلكه شامل يك فاجعه پيش رو و تعدادي مشكل بزرگ است كه انتقال پايتخت تنها يكي از آن مشكلات است. مهمترين و بزرگترين مسأله تهران، فاجعه زلزله اي در آينده است كه نبايد تحت شعاع رشد جمعيت پايتخت يا ساير عوامل قرار گيرد.
ما قطعاً يك زلزله ويرانگر در تهران پيش روي داريم كه بزرگترين فاجعه قرن خواهد بود. هيئت زلزله شناسي ژاپني كه تهران را بررسي كرده، تخمين زده تنها پس از اولين موج زلزله تهران، بيش از 5 ميليون در تهران کشته مي شوند و گستره فاجعه آن به ميزاني خواهد بود كه به بسياري از آناني نيز كه زير آوار مي مانند، نمي توان كمكي رساند و آنان نيز مي ميرند. آنان گفتند كه تهران جاي زندگي نيست، چه رسد اين كه پايتخت شود و ژاپني ها تنها كاري كه مي توانند بكنند، آن است كه پس از زلزله در چهار نقطه تهران، كارخانه جسد سوزي راه بياندازند تا امراض حاصل از نابودي اجساد، منجر به بيماري هاي اپيدمي نشود و به شهرهاي ديگر گسترش نيابد. اين كه بيشتر نقاط ايران روي مناطق زلزله خيز هستند، بدين معني نيست كه در همه آن مناطق با زلزله بالاي 7 ريشتر، آن هم غريب الوقوع روبروييم كه تمام مراكز حياتي را با مقامات و مسئولان كشوري و لشكري يكدفعه مدفون مي كند! زلزله هيچ يك از شهرها و مناطق ايران، از نظر ميزان تلفات انساني و مالي و ويراني، اصلاً قابل مقايسه با زلزله تهران نخواهد بود، اگر به جاي كلي گويي به آمارهايي توجه كنيم كه كارشناسان زلزله از زلزله تهران و ديگر مناطق برآورد مي كنند.
مشكل دوم، آن است كه با زير آوار رفتن تهران به عنوان پايتخت، كشور بدون حكومت و دولت مركزي به استان هايي پاره پاره تقسيم مي شود كه منجر به تجزيه عملي كشور خواهد شد. سوم، با اين آهنگ رشدي كه تهران دارد، ما ابعاد آن فاجعه را وسيع تر مي كنيم، در حالي كه برنامه بلندمدت مسئولان كشور بايد در جهت عكس و تقليل تلفات آن باشد. تهران به عنوان شهري كه بي حساب و كتاب بزرگ شده و پايتختي آن در رشد هيولاوارش بسيار موثر بوده، حالا روي دستمان مانده و نياز به مديريت و كنترل اصولي دارد؛ از آهنگ رشد جمعيت اش، تا ساخت و سازش تا حاشيه نشيني و تا آلودگي هوا، ترافيك و فضاي سبز و غيره. اين كه چون همه آن مشكلات را نمي توانيم حل كنيم، پس آن را رها كنيم، بسيار غيرمسولانه است و تنها بر مشكلات فزاينده آن مي افزايد. مشكل چهارم، رشد جمعيت، آلودگي هاي زيست محيطي و ترافيك تهران و بسياري مشكلات ديگري است كه خيلي از كلان شهرهاي جهان با آن مواجه اند كه با يك برنامه ريزي حساب شده و ممتد قابل حل و لااقل كنترل اند.
بايد نخست، مشكلات آن را تجزيه و تحليل كنيم و پس از آن كه مشخص شد، كداميك را مي توانيم حل كنيم يا مشكل را تقليل دهيم يا كنترل كنيم، اولويت گذاري كرده و به فراخور امكانات، براي آن ها برنامه ريزي نماييم. نخست فاجعه زلزله تهران است كه با وقوع آن، اگر مي خواهيم به تجزيه كشور منتهي نشود بايد از حالا طرح ريزي و برنامه ريزي كنيم. دنياي امروز امكاناتي به ما بخشيده كه در گذشته نداشتيم. امروز بحث دولت الكترونيكي كاملاً جدي است و در كشور ما نيز تا حد قابل قبولي پياده شده است. بايد همان را گسترش داد و تكميل كرد. تنها بايد توجه كنيم مراكزي كه اين دولت الكترونيك را راه اندازي و بارگذاري مي كنند، تنها در تهران قرار نداشته باشند و براي هر وزارتخانه اي علاوه بر يك مركز در تهران، يك مركز در يكي از استان هاي كشور وجود داشته باشد كه با فرض نابودي تهران، كليه اطلاعات و داده هاي موجود و باارزش همچنان حفظ شوند و حتي خدمات بتواند به ايرانيان از آن طريق همچنان صورت گيرد. بديهي است كه وزارتخانه هاي موازي با تهران در ديگر استان ها بايد پخش باشد و هر استان يكي يا دو وزارتخانه را پوشش دهد، كه قابليت ها و ظرفيت هاي هر استان در گزينش شان موثر خواهند بود. از نظر فيزيكي نيز برخي از حساس ترين بخش هاي هر وزارتخانه نيز مي تواند به استاني ديگر منتقل شود و اين به فراخور اهميت وزارتخانه و نوع خدماتي است كه مي دهد. انتقال مجازي داراي كمترين هزينه است و مسأله انتقال پرهزينه پايتخت را كه مهمترين دليل مخالفان انتقال پايتخت است، برطرف مي كند.
دوم، مربوط به انتقال برخي از خدمات و امكاناتي است كه تنها در تهران وجود دارد و شدني است كه آن به تمام كلان شهرهاي موجود ايران تقسيم شود و كشور را از وضعيت تك مركزي به سوي چند مركزي بكشاند كه برنامه اي زمانبر اما شدني خواهد بود و گام به گام مي توان آن را به جلو برد. برنامه ريزي هاي منطقه اي و آمايشي كه به شكلي موفق توسط بسياري از كشورهاي پيشرفته و حتي در حال توسعه انجام شده، كاملاً قابل اجرا در ايران هستند و تنها نياز به مديراني متخصص، توانا و مصمم دارد كه در توسعه متوازن ساير نقاط كشور همت گمارند. تهران حالا از كلان شهر گذشته و با ارتباطي كه با كرج و شهرك هاي اطراف يافته به يك “ابرشهر” بدل شده و مديران و مسئولان لايق مي توانند طرح ها و راهكارهاي ابرشهرهاي موفق جهان را مطالعه كرده و طرحي براي انتقال بخشي از بار تهران بزرگ به مناطق پيراموني ابرشهر تهران بريزند.
سوم، كارهايي كه تاكنون توسط شهردار تهران در متوازن سازي برخورداري از امكانات و خدمات در جنوب با شمال تهران صورت گرفته تداوم يابد. شبكه مترو با سرمايه گذاري مضاعف گسترش پيدا كند، خدمات ساير وسايل حمل و نقل عمومي گسترش و توسعه يابند و طرح هاي فضاي سبز شهرداري ها جدي گرفته شده و عملي شود. پادگان ها و شركت هاي بزرگ و كارخانه هايي كه قابل جابجايي هستند به مكان هاي ديگر منتقل شوند. روزانه بيش از يك ميليون نفر از اطراف تهران وارد آن مي شود و با فرا رسيدن شب آن را ترك مي كنند كه اين طرح از حجم آن نيز مي كاهد.