مردم 24 سال از رهبری موقت خامنه ای گذشته است. آیا؟

0
310

آیا هنوز منتظر هستید که دیگران شما را از خواب خرگوشی بیدار کنند؟ آیا فراموش کرده اید، که در روز چهاردهم خرداد سال 1368 ، که هنوز جنازه آن ملعون روی زمین بود؛ شورای نگهبان و مجلس خبرگان رهبری ، چگونه با شتاب در پشت درهای بسته جلسه اضطراری تشکیل دادند؟ که تا قبل از هر کاری برای برداشتن آن جنازه ایران برباد ده، ابتدا تکلیف رهبری رژیم منحوس و منفورشان را روشن بکنند. آیا همه اینها را فراموش کرده اید؟!

آیا یادتان رفته، که در همان جلسه کذائی، که می خواستند آیت الله اراکی نود و چند ساله را، در مقام رهبری انقلاب سیاه شان جایگزین خمینی بکنند؟ اما به دلیل کهولت، وی را برنگزیدند. ولی به فتانی های شیخ علی اکبر هاشمی رفسنجانی، روباه مکار رژیم، گوش فرا دادند. و این نمّام حیله گر، به گونه شفاهی و بدون استناد به مدرک مستدلی، آنان را متقاعد نمود، که امام “ره ” لعنت الله الیه، در مورد رهبریت سیدعلی خامنه ای پس از خودش، نکاتی را به رفسنجانی دروغگو و شارلاتان گفته بوده است. آنها(اعضای خبرگان رهبری) هم با شتاب بسیار ولی کاملا نابخردانه و ابلهانه، این آخوند موذی را(علی گدا را) به درجه آیت اللهی ارتقاء دادند(چون وی حجت الاسلام بود نه آیته الله) تا بتوانند از وی یک رهبر بتراشند!

بر همین اساس، تصمیم گرفتند که خامنه ای را به طور موقت برای رهبری انقلاب شوم شان برگزینند. در همان موقع، صدای چند تن از مراجع تقلید بلند شد که: ” ایشان استحقاق چنین مقام شامخی را ندارد.” در میان این معترضان، آیت الله قمی و آیت الله منتظری، بیش از بقیه آنها معترض بودند. این بدان معنا نبود که این دو تن، می خواستند خود ایشان به جای خمینی انتخاب می شدند؛ بلکه دلائل آنها به لحاظ احاطه نداشتن خامنه ای بر مسائل فقهی، کاملا مستند و قابل پذیرش هم بود!

امروز که بیست و چهار سال از رهبری موقت و غیرقانونی این فرد حیله گر می گذرد؛ باید از آن آخوندهائی که شاید هنوز یک جو شعور و انسانیت و خلوص در دین شان دارند بپرسیم: مردم عوام جامعه که در این رابطه چیزی نمی دانستند و همچنان نیز نمی دانند؛ خواص هم یا در گروه خود این جانیان هستند؛ و یا از بیم جان خویش هیچ نمی گویند. شما حضرات آیات عظام!! که عمرتان را جهت صحیح ارائه کردن اسلام به مقلدان خویش صرف کرده اید؛ چرا سکوت کرده اید؟ و چرا به مجلس خبرگان رهبری، در این باره معترض نمی شوید و به آنان تذکر نمی دهید؟!

آیا سبیل شما هم نزد خامنه ای در گرو می باشد؟ یا شاید، چون دروغ گفتن در اسلام(تقیه کردن ) مجاز است؛ یک گوشه نشسته اید و نان و ماست خودتان را می خورید؟!

مردم آگاه باشید، روزگار سختی را پیش رو دارید. بر اساس شواهدی که ملاحظه می شود؛ احتمال دارد که گروه جنایتکار داعش، که جانی تر از آخوندهای ددمنش جمهوری ننگین اسلامی هم می باشند؛ از طریق شمال شرقی و جنوب شرقی ایران به درون کشور ما نیز نفوذ کنند. تا بیش از این دیر نشده است؛ برای نجات خود و خانواده و نسل پس از خودتان، برخیزد و این حکومت اشغالگر و قدرت پرست و سودجو را، هر چه زودتر از مسند قدرت براندازید و به زمین گرمش بزنید!

آیا می دانید که چرا باید چنین امر مهمی به دست شما ملت ایران صورت تحقق به خود بگیرد؟ خامنه ای و کسانی که به واسطه نوکری او در حال پارو کردن پول های شما هستند؛ مدعی خلیفه بودن او بر مسلمانان جهان هستند. حال آنکه اینها، شاید بتوانند مدعی رهبری بر شیعیان جهان بشوند؛ اما خلیفه مسلمانان دنیا بودن خامنه ای، امری است که اهالی تسنن به هیچوجه در مورد آن سکوت نخواهند کرد!

از اینرو، با هزینه نمودن میلیاردها دلار، جهت راه اندازی گروه مخوف دولت اسلامی عراق و شام(داعش)، در صدد هستند که برای سرنگونی رژیم آخوندی در ایران، همه گونه اعمال تروریستی وحشیانه ای را به انجام برسانند. تا یک شیعه مذهب به خودش اجازه خلیفه بودن بر آنان را ندهد. اما از آنجائی که از امکانات هسته ای جمهوری اسلامی بیمناک بوده اند و هستند؛ و نمی خواستند در این زمینه ریسک کنند و خودشان را به خطر بیندازند. جان ملت های بی گناه دیگری را نیز توسط این خون آشامان وحشی گرفتند(در عراق و سوریه، و اکنون در افغانستان هم رخنه کرده اند) تا که یکباره به سراغ ایران نروند؛ و این پلکان خطرآفرین را یکی یکی بالا بروند. زیرا اگر جز این می کردند، سران نیرنگباز حکومت آخوندی، به آنان فرصت ورود به داخل ایران را نمی دادند!

ولی اکنون که اختلافات درون مسؤلان رژیم منحط اسلامی بالا گرفته و فزونی یافته است؛ و نیز با به دست نیامدن هیچ نتیجه مشخصی از مذاکرات 1+5 با تیم گفتگو کننده از سوی جمهوری آخوندی، و نیز وجود تزلزل در روابط سردمداران تمامی نهادهای حکومتی، به آشکارا قابل درک و مشهود است. خلیفه خودخوانده داعشی ها، ابوبکر البغدای، موقعیت را برای حمله به ایران مغتنم می شمارد؛ و شما و میهن عزیزمان هم به خطر می افتید!

تنها راه پیشگیری نمودن از این آفت و بلای زمینی، سرنگون کردن حکومت ضدبشری اسلامی است؛ که در نتیجه تحقق بخشیدن به این براندازی به دست خودتان، خواهید توانست به جهت حفظ تمامیت ارضی کشور، از مرزهای مملکت خود محافظت کرده، و به کسی اجازه ندهید که با به خطر انداختن مرزهای میهن باستانی تان، آن را به ایرانستان تبدیل نماید. سپس خواهید توانست با برقراری یک حکومت مبتنی بر دموکراسی، دوباره ایرانی آباد و آزاد را، برای خودتان آماده زندگی کردن و لذت بردن نمائید!

محترم مومنی

مقاله قبلیفقط 50 میلیون تومان مرز مرگ و زندگی این دختر جوان؛ همراه لینک ارسال کمک
مقاله بعدیتصاویری از بازدید مردم از تختی که خمینی در آن جان داد!؟
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.