مردم غرب کشور، دومین روز زلزله زدگی را چگونه گذراندند؟! محترم مومنی روحی

0
240

در دوران نوجوانی ام هنگامی که دختری پانزده ساله بودم؛ در انتهای یکی از شب های بسیار گرم، در طبقه بالای خانه مان، وقتی که درب ورود به پشت بام را گشودم که به بستر تابستانی بروم و بخوابم. یکباره از عقب و جلو شدن ساختمان روبروی خانه ما، به لرزیدن جایی که بر روی آن ایستاده بودم پی بردم. با تمام وجودم دستگیره درب « خر پشته » را، که به پلکان داخلیمنتهی می شد محکم گرفتم و همانجا ایستادم. تا جایی که به یاد می آورم، زمین لرزه ای با مقیاس شش ریشتر در روستای بویین زهرای شهرستان قزوین رخ داده بود؛ که دامنه آن تا تهران و اطراف آنجا را نیز لرزانده بود. بعد از سبک تر شدن تکان های تند ساختمان های مسکونی، با آن که ساعت از یک بامداد هم گذشته بود؛ مردم محله داخل خیابان جمع شده بودند؛ و از ترسپس لرزه های آن زلزله مهیب به داخل خانه های خویش نمی رفتند. یکی دو ساعت بعد، موقعی که اتومبیل جیپ کلانتری محل وارد خیابان ما شد. پلیس سرنشین آن به همه گفت: « خطر برطرف شده بروید داخل خانه های تان و استراحت بکنید. » مردم هم که وحشت چند ساعت پیش را نداشتند به خانه های شان رفتند!
در آن موقع(حدود ۵۶ سال قبل ) تازه رادیوهای ترانزیستوری به بازار آمده بود. از آنجایی که اعتیاد زیادی به شنیدن برنامه های « قصه شب » رادیو، با اجرای بی نظیر زنده یاد خانم مولود عاطفی مجری توانای رادیو ، و نیز برنامه « راه شب » که مجری آن هم آقای فرهنگ فرهی بودند داشتم. پدر مهربانم برایم یک رادیو ترانزیستوری کم حجم خریده بود؛ که می توانستم باخودم به داخل رختخوابم ببرم؛ و برنامه های مورد علاقه ام را بشنوم. اما آن شب همه برنامه های رادیو شبانه روزی تهران، در باره زلزله رویداده و اخبار مربوط به آن بود. هم مردم خیرخواه و هم نیروهای دولتی اعم از نظامی و غیر نظامی، در همان نیمه شب به سوی مرکز رلزله در روستای بویین زهرای قزوین می رفتند. تا به کمک شهردار و سایر مسؤلان آنجا، هر چهسریع تر به داد زلزله زدگان برسند!
البته در آن سانحه دلخراش نیز، تعداد کشته شدگان و مجروحان زیاد بود. اما چون که در آن تاریخ مملکت صاحب داشت؛ و صاحب اش نیز پادشاهی میهن پرست و دوستدار ملت بود. اثرات مخرب آن واقعه شوم زودتر از آنی که صاحبنظران تصور می کردند و تخمین می زدند برطرف شد!
اما در نهایت تاسف، امروز که دومین روز رخ دادن سانحه جانسوز زلزله در غرب کشورمان بود؛ آنچه که خبرنگاران گزارش می دادند. از نوعی بی نظمی و ناهمآهنگی در همه زمینه ها در مناطق زلزله زده بودند. که کم ترین بارقه ای از امداد رسانی های دولتی را در بر نداشتند؛ و کمک های مردمی نیز با بی نظمی کامل به دست مردم آسیب دیده می رسیدند. کمک رسانهابسته های کوچکی را میان زمین و هوا پرتاب می کردند؛ و آسیب دیدگان نیز در میان همان زمین و هوا آنها را می قاپیدند. با این امکان که یک تن ممکن بود دو سه بار بتواند بسته ها را در هوا بقاپد؛ اما تعدادی دیگر حتی یک بسته هم به دست شان نرسد!
رییس جمهور هم که بزرگواری !!! کرده و به شهرستان سر پل ذهاب رفته بود. با بیان وعده های سرخرمنی، مثل دادن وام به زلزله زدگان و دادن مبلغی بدون بازپرداخت به ایشان، که بتوانند دوباره خانه های شان را بازسازی بکنند؛ به مقر ریاست جمهوری بازگشت. البته در برخی دیگر از مناطق آسیب دیده نیز، بدون پیاده شدن از اتومبیل به آنجاها سرکشی کرد. براساس گفتهاستاندار کرمانشاه، مهم ترین معضلی که باعث کند بودن همه خدمات به زلزله زدگان می باشد؛ کمبود آمبولانس جهت رساندن مجروحان به مراکز پزشکی است. حال آن که در هفته گذشته، که یک مشت بلاهت پیشه را، برای برگزاری مراسم احمقانه اربعین به شهرهای مختلف عراق می بردند. تعداد هشتاد آمبولانس را به همراه مسافران اربعین راهی آنجا نموده بودند!
فرض می کنیم که آمبولانس هم به تعداد مکفی حاضر می بود. آیا می بایست که مجروحان را به بیمارستان تازه بنیاد شهرستان اسلام آباد غرب می بردند؛ که خودش با اولین لرزه ها فرو ریخته است؟ یا به یکی دیگر از بیمارستان های شهرهای این استان، که مراتب محروم بودن شان از تمامی امکانات اقتصادی و فرهنگی در منطقه ای که زیست می کنند؛ مورد تایید همگاناست؟!
در حالی که آمار کشته شدگان و زخمی های کرمانشاه بعد از دو روز همچنان افزایش می یابد. خبرگزاری رسمی جمهوری اسلامی عصر امروز(سه شنبه ۲۳ آبان) گزارش داده است؛ که تعداد کشته شدگان به آمار رسمی پزشکی قانونی به ۴۳۲ نفر، و زخمی ها به بیش از هفت هزار و هشتصد نفر رسیده اند. و این در شرایطی است، که مدیرکل پزشک قانونی کشور اعلام نموده،تعدادی نیز بدون درخواست مجوز از پزشکی قانونی، اجساد عزیزان شان را در همان محل دفن کرده اند!
یکی از موارد بسیار مهمی که باید مردم ایران توجه مبسوطی به آن داشته باشند؛ نظارت کامل بر رسیدن کمک های بین المملی به زلزله زدگان اخیر، و رسانده شدن آنها به دست صاحبان اصلی آنها می باشد. هنگامی که دو زلزله مهیب رودبار و بم رخ داده بودند؛ مخصوصا در رویداد بم، فقط سه هواپیمای خارجی حامل لباس های گرم به ویژه پوشاک گرانقیمت جین و چادرهایگرانبها، جهت اهدای به زلزله زدگان به تهران اعزام شده بودند. هواپیماها رسیدند، اما اجناس اهدایی به دست صاحبان اصلی آنها نرسید. زیرا چند روز پس از نشستن هواپیماها در فرودگاه، در خیابان چرچیل در محدوده میدان فردوسی، که فقط لباس های جنس جین را می فروشند؛ آنچنان شلوغ بوده که موجب حیرت مردم گشته بود. چون حضرات آقایان دزدهای سرگردنهحکومت فاشیستی اسلامی، و دولت راهزن این جمهوری پلید و جنایتکار، می خواستند که تا اجناس اهدایی خارجی ها بیات نشده اند. آنها را به پول تبدیل کرده و در حساب های بانکی خویش سرازیر نمایند!
« یا رب روا مدار گدا معتر شود
گر معتبر شود، ز خدا بی خبر شود » !
محترم مومنی

مقاله قبلیزلزله نبود، رسوا کننده رژیمی جنایتکار و ناانسان بود! بقلم محترم مومنی روحی
مقاله بعدینماینده کرمانشاه: بیش از ۱۰۰۰ نفر در زلزله ۷.۳ ریشتری جان‌ باختند
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.