مردم را خیلی وقتها نمی شود زد!

0
212

اما، حتما همیشه می شود یا به عناوین مختلف بدبختی های زیادی برای شان فراهم کرد؛ و یا به روش های مختلف آنها را اسیر و اعدام کرد؛ تا از حیطه هستی ساقط نمود. سعید منتظرالمهدی، سخنگو و معاون اجتماعی ناجا(نیروی انتظامی جمهوری اسلامی)، در رابطه با حمله مردم(ایادی مزدور خودشان به سفارتخانه عربستان سعودی، که مسؤلان دغلباز حکومت آخوندی، از آنان< حمله کنندگان به دفتر نمایندگی عربستان در تهران> به عنوان ” نیروهای خودجوش ” نام برده اند.) روز دوشنبه 14 دیماه 1394 خورشیدی، در نشستی خبری شرکت داشت؛ وی در این نشست، در رابطه با موضوع حمله به سفارت عربستان، برای خبرنگاران، بر مبنای رویداد مربوطه توضیحاتی داده، و به موارد زیر اشاره نموده است.

منتظرالمهدی: ” پنجاه تن از حمله کنندگان به سفارت عربستان بازداشت شده اند. بیشتر این افراد از < لیدرهای> این جریان بوده اند.” ! مایلم از این سخنگو بپرسم: آیا این به قول شما جریان، سیستم یا سازمان و یا حزب خاصی است که ” لیدر” داشته باشد؟ با توجه به این که شما حتی این واژه را جمع بسته اید؛ آیا تعداد این مراکز در جمهوری شما، در حدی هستند که از اینهمه <لیدر> ایشان، در جریان حمله به ملک خصوصی دیگران، از آنها استفاده شده است؟ لیدر، رهبر یا شاخص یک گروه متشکل از آدم هائی با دیدگاه های ویژه است. بنابراین، می توان نتیجه گرفت؛ که این جریان(یا جریانات، که به دلیل جمع بسته شدن واژه ” لیدر= لیدرها ” توسط خودتان، عواملی می باشند که طبق اوامر اربابان شان، که در جناح های گوناگون در رژیم جاسوس پرور شما، امور اجرائی چنین تخلفاتی را بر عهده دارند؟!

سعید منتظرالمهدی: ” سفارت عربستان در تهران، در حال حاضر در امنیت کامل است”! آیا سخن جنابعالی، می تواند به این شکل تعبیر گردد؛ که حکومت ستمگر خودتان، بسیار لطف کرده، که پس از صدور فرمان حمله به وسیله دلواپسان همیشه در صحنه رژیم تان، جهت حمله به آنجا، و به آتش کشیدن ملک خصوصی عربستان سعودی، حالا از سر مهرورزی و بزرگواری و مرحمت ذاتی خویش(که همه این صفات هیچ سنخیتی با سرشت اهریمنی مسؤلان جمهوری ددمنش اسلامی تان ندارد.) این مکان را در امنیت کامل قرار داده است؟!

منتظرالمهدی در مورد تجمع مردم مقابل کنسولگری عربستان در مشهد، آب پاکی را روی دست خبرنگاران ریخته و گفته است؛ که از چگونگی دستگیر شدگان مشهد هیچ اطلاعی ندارد. البته او درست هم می گوید؛ چون نیروهای انتظامی هر استانی، فقط در محل خدمت خودشان ” برو و بیا ” دارند. و هر کاری که دل شان بخواهد انجام می دهند. ولی در جاهای دیگر که جزء حوزه استحفاظی آنها به شمار نمی آید؛ به هیچ عددی هم گرفته نمی شوند!

منتظرالمهدی همچنین گفته است: ” نیروی انتظامی، شمار نیروهای خود را در شب واقعه افزایش داده بود.” هر چند که وی، مسؤلیت حفاظت از مکان های دیپلماتیک را، بر عهده < پلیس دیپلماتیک> دانسته است؛ باید از ایشان پرسید، اگر پلیس دیپلماتیک در آنجا حضور داشته، شما به چه دلیلی شمار نیروهای انتظامی خودتان را در محل افزایش داده بودید؟ چنانچه ریگی در کفش های تان نداشته اید؛ این کار به چه منظوری به انجام رسیده است؟!

وی همچنین در مورد این ادعا، که آتش سوزی را خود کارکنان سفارت از درون ساختمان انجام داده اند گفته است: ” بررسی های نیروی انتظامی چنین مسأله ای را نشان نداده ” ! از قدیم گفته اند: ” دروغ هرچه بزرگ ترباشد، زودتر و بیشتر در باور مردم می گنجد.” این تمثیل حالا در اینجا با دروغ بزرگ سعید منتظرالمهدی سخنگو و معاون اجتماعی ناجا مصداق می یابد؛ اگر ایشان وظیفه رسیدگی به مسأله حمله به سفارت عربستان را، بر عهده پلیس دیپلماتیک قرار می دهد؛ چه ضرورتی وجود دارد، که بررسی مسأله به آتش کشیده شدن ساختمان سفارت عربستان، که در حیطه اختیارات آنها نبوده است را پیگیری بکنند؟ از این گذشته، مگر کارمندان دفتر نمایندگی عربستان در تهران، از اهالی دهستان ” برره ” بوده اند؛ که خودشان هنگام اعتراض به چیزی شیشه های خانه ها و مکان های متعلق به خودشان را بشکنند؟!

او همچنین در باره پرسش قوه قضائیه، که در خبرگزاری ها انتشار یافته، که آیا این حمله را جریانی پشتیبانی و هدایت می کرده است؟ گفته که تحقیق خواهد کرد، اما در بازجوئی های اولیه چنین نتیجه گیری وجود ندارد. معاون اجتماعی نیروی انتظامی همچنین گفته است؛ مردم را بیشتر وقتها نمی شود زد، وی بهترین درمان را ” روش سلبی ” نامیده است. ” روش سلبی = دور نگاه داشتن مردم از خیلی از مسائل اجتماعی است؛ که حضور مردم بر میزان اغتشاش در جامعه می افزاید. آقای سخنگو، مگر مردم پنبه هستند که آنها را بزنید؟ آیا شما جز آزار دادن به مردم کار دیگری بلد نیستید؟!

تا کنون و از هنگام ظهور اسلام ناب خمینی ملعون، بر مبنای اسلام ناب محمدی در میهن ما، چندین بار حمله به دفاتر نمایندگی چند کشوردر ایران صورت پذیرفته است. عوامل حکومت ضدبشری جمهوری ننگین اسلامی، با این کارهای غیر اصولی و متجاوزانه خویش، فقط به خود و حکومت شان لطمه نزده اند. بلکه آبروی ملت آزاده و فهیم ایران را نیز، در اینگونه عملیات مخرب و غیر منطقی و وحشیانه که به انجام می رسانند؛ در معرض خطر قرار می دهد؛ و شخصیت جهانی ایشان را دستخوش تخطئه شدن می نماید. گوئی که از اول هم، با دریافت نمودن چنین مأموریت سخیفی پای به ایران گذاشته اند. اینان، تازی تبارانی هستند که با روش های بیابانگردی، و چپاول اموال کاروانیان خو گرفته اند. و هنوز که هنوز است، حتی درون سیستم مدنیت و شهرنشینی هم، چون توحش ذاتی ایشان، از عادات ثانویه آنان گشته است؛ همه امورات شان را، با جنایتکاری و دزدیدن دارائی های مردم می گذرانند. زیرا : ” اصل بد نیکو نگردد زانکه بنیادش بد است”!

محترم مومنی

مقاله قبلی«شازده کوچولو» سفرش در آمریکا را با «سانتاباربارا» آغاز می‌کند
مقاله بعدینقدی کوتاه بر دیدگاه برتراند راسل در بارۀ فلاسفه «اسلامى ـ ایر انى» در کتاب تاریخ فلسفۀ غرب
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.