مراعات فرم کتبی، مراعات فرم شفاهی!

0
120

 کاربرد اصطلاح ” فرم ” در زندگی روزمره آدمها، با کاربردی که در ادارات و مؤسسات ملی و دولتی در هر کشوری دارد متفاوت است. واژه < فرم > در حالت عادی به معنای شکل و ظاهر هر چیزی است؛ اما در سازمانها و ادارات، این اصطلاح بیان کننده نوع حکم یا ابلاغ خاصی در زمینه ای مشخص است، که در برگه ای از کاغذ های چاپی آن اداره نقش شده باشد. مانند < فرم استخدام > ، < فرم درخواست مساعده یا وام > ، < فرم درخواست مرخصی > ، < فرم درخواست مجوز برای اضافه کاری > ، < فرم ابلاغ حکم مأموریت > ، < فرم استعفاء > ، …… و در نهایت کار< فرم اخراج >!

در این فرم های اداری، جدول هائی ترسیم شده اند، که هر کدام مختص ثبت یک مشخصه از صادر کننده آن فرم، و یا مشخصه گیرنده ی آن است؛ مراعات انجام دادن دستورات و احکام مندرج در هر نوع فرمی، از وظایف صد در صدی گیرنده ی آن است. چنانچه فردی فرمی دریافت بکند و از اجرای مفاد آن سرپیچی نماید؛ صادر کننده فرم مورد نظر حق دارد، در آن ارتباط از مصوبه های موجود در اساسنامه آن مؤسسه استفاده نموده؛ و شکایتی را در این مورد به جریان بیندازد!

اما همیشه فرمهای ابلاغ شده کتبی نیستند، در شرایط استثنائی مسؤلان رده های بالاتر در یک سیستم اداری، وقتی به طور شفاهی حکمی را صادر می کنند؛ به مثابه آن است که یک فرم تثبیت شده کتبی در آن موضوع را صادر کرده باشند. از اینرو، وقتی آقا یا خانم مدیر عامل یا مدیر کل یک اداره دولتی یا بخش خصوصی، به طور شفاهی دستوری به معاونین خودش می دهد؛ بیان ایشان همانند صدور یک فرم کتبی رسمی در آن رابطه خواهد بود؛ به همین لحاظ بر گیرنده ی ( شنونده ی ) آن حکم شفاهی فرض است؛ که دستور شفاهی آقا یا خانم مدیر را، صدور یک فرم کتبی تلقی نماید و حکم او را به اجرا بگذارد. در صورتی که این امر دچار تأخیر گشته و خللی در انجام دادن آن به وجود بیاید؛ آنوقت سرنوشت دریافت کننده آن < فرم شفاهی > با ” کرام الکاتبین ” خواهد بود!

موقعی که سید علی خامنه ای در یکی از سخنرانی های اخیر خودش، حکم اجرای ” نرمش قهرمانانه ” را، با صلابتی خاص خطاب به شنوندگان بیاناتش صادر نمود؛ به خوبی می دانست که این فرم شفاهی را برای چه کسانی صادر می کند. همانطوری که به خوبی هم می دانست، که در صورت انجام شدن حکم شفاهی اش، توسط گیرندگان خاص این فرم شفاهی به تعویق بیفتد؛ با آنها چه باید بکند؟!

همانطوری که می دانید، ابلاغ حکم فرم شفاهی اجرای ” نرمشهای قهرمانانه ” ، پیش از سفر حسن روحانی رئیس جمهور حکومت اسلامی(کلیددار کعبه ولایت)، و محمدجواد ظریف وزیر امور خارجه دولت یازدهم( وزیر نازک نارنجی رژیم فقاهتی) به نیویورک، برای شرکت در مجمع عمومی سالیانه سازمان ملل متحد، از سوی رهبر انقلاب خطاب به همه شنوندگان و دریافت کنندگان این حکم( در شکل ظاهری آن)، و به گونه اختصاصی خطاب به مسافران به آمریکا( در شکل اصلی و باطنی آن ) صدور یافت. ولی با رخ دادن اتفاق های دیدار ظریف با جان کری وزیر امور خارجه آمریکا، و نیز مکالمه تلفنی روحانی با باراک اوباما رئیس جمهوری ایالات متحده، چنین به نظر می رسد که شنوندگان اصلی حکم شفاهی خامنه ای، که دریافت کنندگان اصلی فرم شفاهی مقام رهبری بوده اند؛ به گونه سهوی یا به طور عمدی از انجام دادن حکم شفاهی خامنه ای، و به اجرا گذاشتن فرم شفاهی او طفره رفته اند. تا جائی که خود رهبر هم به کنایه از دو رویداد مورد نظر سخن گفته و آن را ” نابجا ” دانست!

بعد از بازگشت روحانی و ظریف از آمریکا، و احضار وزیر امور خارجه به کمیسیون امنیت ملی مجلس شورای اسلامی، برای توضیح دادن او در ارتباط با امور انجام شده در نیویورک، محمدجواد ظریف در آن کمیسیون مطالبی را عنوان نمود، که کار را خراب تر از آنچه که بود کرد؛ پس از آن حسین شریعتمداری( وزیر دست راست خامنه ای)، یک لیف و صابون تمیز و درست و حسابی، در روزنامه اش به اندام آقای ظریف مالید؛ و در همان بدو وزارت ایشان در امور خارجه، شستشو و مشت و مال حساب شده ای به او داد. تا دیگر به خودش اجازه ندهد، که فرمهای شفاهی احکام صادر شده از سوی رهبر را مراعات نکند! فشار چنین شستشوی دردناکی، جسم و روح آقای وزیر را چنان آزار دادند؛ که ناگزیر به بیمارستان اعزام شد و به تجویز پزشک معالج اش، بایستی یکی دو هفته در بیمارستان استراحت بکند تا حالش سر جایش بیاید!

وضعیت حسن روحانی هم چندان واضح نیست؛ اما از آنجائی که هدف انتصاب کنندگان او برای گماردن وی در پست ریاست جمهوری، در وحله نخست تحمیل روحانی به خامنه ای بوده است( در مقابل تأییدی که خامنه ای در انتخابات دوره های نهم و دهم ریاست جمهوری از محمود احمدی نژاد نمود؛ و دیدگاههای وی را به خودش نزدیک تر می دانست)؛ هنوز <سنبه> پشتیبانان روحانی، پرزورتر و تیزتر و برنده تر است؛ خامنه ای و وزرای چپ و راست رهبر فعلا نمی توانند روحانی را هم ” ناکار ” کرده و راهی بیمارستان بکنند!

این سخن بدان معنا نیست که روحانی و طرفداران او ” غدرتر ” از رهبر و یاران وی هستند؛ بلکه صرفا جهت رفع ابهام از چگونگی رخدادهای اخیر است، که چرا نوک تیز خنجر انتقادها به سوی ظریف حرکت کرده اند و هنوز در مورد اشتباهات روحانی مطلبی عنوان نشده است؟ هر چه که باشد و هر اتفاقی که بیفتد، بدون تردید ضمن تقویت کردن اختلافات موجود که از یک دهه پیش میان مقامات جمهوری اسلامی به وجود آمده اند؛ جهت چیده شدن پایه های اختلافات شدیدتر میان گروههای مختلف در حوزه های مدیریتی و عملیاتی حکومت آخوندی خواهد بود!

تا جائی که ملاحظه می شود، حتی نوه خمینی را هم به درون نزاع های قدرت پرستانه خودشان کشانده اند؛ و نعیمه خانم هم بی محابا، هر چه که به او امر می شود را، در قالب بیان خاطراتش که از پدر بزرگ گور به گور شده اش دارد؛ تحویل دیگران می دهد؛ و سیر داغ و نعنا داغ قضیه را، به نفع مخالفان خامنه ای، و صد در صد به زیان رهبر کنونی و اعوان و انصار او به گوش جهانیان می رساند!

البته در مملکتی که حکومت آن ” یک بام و چند هوا ” دارد؛ نظاره چنین مواردی عجیب نیست. یک روز کوسه نیرنگباز رژیم، به دروغ از خمینی نقل می کند: ” از امام پرسیدم برای اداره امور رهبری در آینده حکومت، چه فردی از نظر شما شایستگی دارد؟ امام هم به آقای خامنه ای اشاره کرد و ایشان را بیش از بقیه واجد شرایط و صلاحیت برای رهبری دانست. ” در آن روز امت نفهم و بزغاله صفت رژیم، که هر کسی از جوی آب پرید او نیز برای پریدن جرأت می یابد؛ از رفسنجانی مکار پذیرفتند که خمینی به طور شفاهی خامنه ای را تأیید کرده بوده است. اما اکنون که همین روباه دغلکار، دوباره از قول خمینی اظهار می کند: ” امام شعار < مرگ بر آمریکا > را جایز نمی دانست. ” همین بزغاله ها سخن او را رد می کنند و از پذیرش حقیقت داشتن آن طفره می روند!

آنچه که مسلم است، بوی ” الرحمان ” در فضای رژیم منفور آخوندی پیچیده است؛ و پایه های سست حکومت منحوس شان، رو به اضمحلال و فرو ریختن است. چه آنکه کسی فرمهای شفاهی و کتبی رهبر کنونی را مراعات بکند و چه نکند؛ خامنه ای هیچ قدرتی جهت مقابله با آنها را ندارد و کاری از دست او بر نخواهد آمد!

خزان 2572 آریائی هلند

محترم مومنی روحی

 

مقاله قبلیخط تولید سوخت نیروگاه بوشهر تا سه ماه آینده راه‌اندازی میشود
مقاله بعدیاستخدام متصدی اموربانکی متدین به دین مبین اسلام و مذهب شیعه جعفری اثنی اعشری
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.