ما پیشرفت کرده ایم!

0
154

آخوندهای بیچاره روشنفکری از همه وجودشان می بارد، اما ما درک شان نمی کنیم؛ و همچنان آنها را قبول نداریم. اگر نمی پذیرید، به خبری که اخیرا در برخی از خبرگزاری ها درج شده بود توجه بفرمائید. دیدن و خواندن این خبر، که موجب حیرانی نه من، بلکه هر کسی که این خبر را خوانده باشد شده است. مربوط به فعالیت تازه ای از سوی وزارت بهداشت حکومت آخوندی در ایران است؛ که شنیدن اش خالی از لطف نیست!

معاون وزیر بهداشت دولت جمهوری اسلامی، از تشکیل کلینیک های سلامت خانواده، برای ارائه خدمات مشاوره های جنسی در سیزده دانشگاه کشور خبر داده است. به گزارش خبرگزاری تسنیم، علی اکبر سیّاری، معاون وزیر بهداشت جمهوری اسلامی، باری دیگر با اشاره به این که ” مباحث جنسی ” و ” نارضایتی ” در آن، عامل اصلی طلاق ها در کشور است؛ توضیح داده در یک مطالعه که بر روی 400 خانوار انجام گردیده، نشان داده شده که 63 درصد از نارضایتی و سردی آنان، به دلیل عدم رضایت در مباحث جنسی ایشان، و عدم رضایت همسران از این مقوله است. با این حال، بسیاری از کارشناسان آمار رسمی، دلایل طلاق را بسیار کمتر از واقعیت های مطرح شده می دانند!

به همین دلیل است که به گفته او، وزارت بهداشت در تلاش می باشد، تا با آموزش های قبل از ازدواج و تداوم این آموزش ها، مشکلات خانواده ها را حل کند. قرار است که در این کلینیک های “سلامت خانواده” گروهی متشکل از روانشناسان، روانپزشکان، متخصصان زنان و زایمان، و روحانیون برای ارائه مشاوره جنسی به خانواده ها حضور داشته باشند. همچنین در برنامه های جدید وزارت بهداشت، به وجود آمدن این مراکز و گروه ها، با تهیه مواد آموزشی در سراسر کشور توسعه خواهند یافت.

به گفته معاون وزیر بهداشت، قرار است که در ایران وزارت بهداشت و بسیاری از نهادهای مردمی در تلاش باشند؛ که آموزش مسائل جنسی را، که پیش تر در جامعه تابو بوده را عملی کنند!

نمی توان منکر این حقیقت شد، که انجام شدن این کار در هر کشوری از ضروریات به شمار می آید. اما می توان از آقایان برسید؛ چگونه است که بعد از سی و هفت سال و یازده ماه، تازه به یادشان آمده، که به یکی از اساسی ترین نیازهای جامعه بپردازند؟ چون این کار(آموزش های جنسی قبل از ازدواج به جوانان کشور)، یکی از مهم ترین مسائلی است که دختران و پسران جوان ایرانی، چنانچه قصد ازدواج داشته باشند؛ حتما باید پیش از رفتن به کانون خانواده جدیدی که خودشان به وجود خواهند آورند؛ در این زمینه تبحرهای لازم را داشته باشند. چرا که مسأله ارضای جنسی و جسمی و روانی در مورد موضوع “سکس” ، یکی از اساسی ترین بخش ها از یک زناشوئی صحیح و عادی و منطقی است؛ تا آنها بتوانند در این رابطه، توانائی های مورد نیازشان را به دست بیاورند!

در میان سال های 1364 و 1373 خورشیدی، تعدادی از دانشجویان رشته روانشناسی دانشگاهی که در آنجا تدریس داشتم؛ هنگام تهیه پایان نامه تحصیلی خودشان، جهت نوشتن ” تز ” دانشگاهی خویش، موضوع ” طلاق ” را انتخاب کرده بودند. هر گروه از آنها در این فاصله، چندین بار به دادگاه مدنی خاص(دادگاه حمایت از خانواده) می رفتند؛ و در آنجا با همسرانی که به قصد طلاق گرفتن از همدیگر به دادگاه آمده بودند؛ مصاحبه های جالبی را به انجام رسانیده بودند. هنگامی که مشغول بررسی نتایج پژوهش های آنان بودیم؛ به این نتیجه رسیدیم، که نزدیک به هفتاد و پنج درصد از طلاق هائی که در ایران کنونی رخ می دهند؛ زیربنای دلائل ارائه شده از سوی آن زنها و شوهرها، به مسأله جنسی میان ایشان ارتباط می یافت!

گاهی در میان همسرانی که برای طلاق گرفتن از شریک زندگی شان، و یا طلاق دادن او به دادگاه آمده بودند؛ همسرانی دیده می شدند، که فقط دو ماه از زندگی مشترک آنان می گذشت. این امر با همه تلخی اش، به کسانی که می بایست با مطالعه به این مهم بپردازند؛ نتیجه درستی را ارائه می داد. و آن این بود که بدون تردید، دختران و پسران ما، پیش از آنکه به کانون مشترک خویش پای بگذارند؛ هیچ شناختی از همدیگر به دست نیاورده بودند. و این حقیقت تلخ نیز از دیدگاه ناصحیح پدر و مادرهای آنان برمی خاست؛ که هرگز به آن جوانان که با هم نامزد نیز شده بودند؛ اجازه نمی دادند که جهت بیشتر شناختن همدیگر، دست کم چند ماهی با یکدیگر آمد و شد داشته باشند؛ تا بلکه به خوبی همدیگر را بشناسند؛ و در این رهگذر، به نقاط ضعف و قوت شریک زندگی آینده شان پی ببرند!

انتخاب صحیح، نیازمند دارا بودن وسعت بینش است. وقتی جوان های ما از چگونگی اخلاقی و رفتاری و شخصیتی کسی که می خواهند با وی ازدواج بکنند بی اطلاع باشند؛ نتیجه اش می شود طلاق های زودرس، حتی بعد از دو ماه زندگی زناشوئی، که شرکای شرکت سهامی یک خانواده را، به جای آنکه در بهشت خانه شان آرامش بدهند؛ برای شان جهنمی را به وجود می آورند؛ که جز آتش پشیمانی و تأسف را نصیب شان نخواهد کرد!

محترم مومنی

مقاله قبلیشلیک قایق سپاه پاسداران در نزدیکی ناو ترومن!
مقاله بعدیپیکر خالق «شب بخیر کوچولو» در قطعه نام آوران به خاک سپرده می‌شود
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.