از ارتفاعات کوه های شهر ” مرودشت ” ، که در چند کیلومتری پاسارگاد قرار دارد؛ بر روی تپه های بلند یا کم ارتفاع اطراف پاسارگاد، از روی قله های رفیع کوه ها تا دامنه های شان، تا جائی که چشم کار بکند؛ پاسداران نگونبخت، در نهایت خفت و ادبار، با فاصله های کوتاه و نزدیک به یکدیگر کمین کرده بودند. در تمامی راه هائی که به پاسارگاد منتهی می شوند؛ از مسافتی دوردست، جاده ها را بسته بودند؛ تا هیچ ایرانی میهن پرستی، چه پیاده و چه سواره به آنجا نزدیک نگردد؛ و نتواند که به درون محوطه پاسارگاد داخل شود!
بدبخت های کوردل و سیاه اندیش نمی دانند و نمی دانستند؛ که مأوای اصلی کوروش کبیر، درون قلب های تک تک ایرانیاران راستین، و در جای جای خطه ی زرخیز سرزمین اهورائی ایشان است. امری که مغز بی خرد کله های پوک و غیر آدمی ایشان، قادر به درک نمودن آن نیست. نه اکنون این معنا را درک می کند؛ و نه هرگز به آن پی خواهند برد. زیرا که همواره میان تاریکی و روشنائی، به اندازه یک شبانه روز و بیست و چهار ساعت تمام فاصله است!
بی جهت نبوده و نیست که در یک تمثیل داریم؛ که از خدای مان بخواهیم، تا دشمنان ما را از نادان ها بیآفریند و برگزیند. شنیدید که اشغالگران و دشمنان هزار و چهارصد ساله ایران و مردم سرفراز آن، با چه بلاهتی و به چه راحتی، برای همگان در سراسر گیتی مشخص نمودند. که تا به چه اندازه، از فرد فرد مردم میهن پرست ایران در هراسی وصف ناپذیر به سر می برند؟ به چه راحتی به جهانیان نشان دادند؛ که حضور یک ایرانی نیک نهاد در پاسارگاد، چنان فوج فوج لشگر اهریمنی شان را به چنان وحشتی می اندازد. که سلاح در دست و در نزدیکی همدیگر ایستاده بودند. تا اگر اثری از آثار یک ایرانی را مشاهده بکنند. حتی به سایه ها نیز نشانه رفته و شلیک کنند!
نادان ها ندانستند و نمی دانند، که مردم خردپیشه ایران، با همدیگر قرار گذاشته بودند؛ تا در هر کجای سرزمین باستانی شان که هستند؛ با شادمانی بسیار و به یاد آن بزرگمرد تاریخ ایرانزمین، که از عهد باستان تا به ابد، مورد کرنش تمامی مردم گیتی می باشد. میان همدیگر شیرینی پخش کنند. تا به یاد کوروش بزرگ هخامنشی، کام دوستان و هم میهنان شان را شیرین نمایند. تا کام نجس و آلوده به سم مهلک سرنگونی شان از قدرت، هر چه سپاهی و فرمانده و رهبرشان را، با زهر نیشخندی که ایرانیان پیروز به ایشان زدند. از شوکران و زهر هلاهل نیز تلخ تر سازند!
سید علی و رحیم صفوی و نقدی و تمامی آشغال های رژیم منفور و سفاک آخوندی بدانند؛ که دیگر باید آخرین نفس های شان را در سرزمین اهورائیان بکشند. چرا که ملت همیشه هوشیار این سرزمین، تصمیم نهائی خودش را گرفته است. زودا که تمامی تان را چنان به وحشت بیندازند. که از شدت واهمه ای که نصیب تان می کنند؛ از ترس همین مردمی که پیوسته به ایشان ظلم و ستم نموده اید. به درون تونل هائی که زیر بیت رهبری و مقرهای فرماندهی تان کنده و حفر نموده اید پنهان شوید!
غافل از آن که همگی تان را، با مسدود نمودن همه ورودی ها و خروجی های آن گورهائی که به دست خودتان برای خویشتن کنده اید مدفون می گردانند. آنگاه از آن پس، درون همان تونل های مرگ، از همه زوایای شان خواهید شنید: ” ای کشته، که را کشتی؟ که چنین زار کشته شده ای؟!
محترم مومنی