ما ز یاران، چشم یاری داشتیم گو، غلط بود آنچه می پنداشتیم !

0
180

ماهواره ” فجر “، که چهارمین ماهواره است که سازمان فضائی آخوندها، به مناسبت سالگرد انقلاب سیاه اسلامی شان به فضا فرستاده اند؛ به گزارش خبرگزاری های وطنی، که روز دوشنبه دوازدهم بهمن 1393 خورشیدی، خبر در مدار کره زمین قرار گرفتن آن را، به همه جای جهان مخابره نمودند. اکنون همچنان در همان مدار تعیین شده در اطراف کره زمین، در حال گردش است. اما نزدیک به هشتاد میلیون ماهواره زمینی، که در سراسر کشور ما پراکنده اند؛ جز مردم شهر اهواز(که ایشان هم به بهانه اعتراض به ریزگردها، در مقابل عمارت استانداری این شهر، مراتب نارضایتی خودشان را، به فضای آسمان اهواز فرستادند)؛ هنوز هیچ صدای دیگری، از هیچ گوشه دیگر ایران، نه به فضا برخاسته است؛ و نه حتی در همان مدارهای جنجالی زمینی شهرهای میهن مان، از درون غارهای دهان ها به بیرون از آنها خارج نگشته و به گوش هیچکس دیگری نرسیده است!

چگونه می توان پذیرفت، که ماهواره ظلم کنندگان به فضا می رسد، و طبق برنامه از پیش تنظیم شده دانشمندان فضائی ایشان، در مدار کره خاکی زمین قرار می گیرد؛ اما با وجود درخواست های مکرر، و پیشنهادهای منطقی برخی از خود هم میهنان درون مرزهای کشورمان، یک پاسخ آری، و یک اعلام همکاری و همراهی، به گوش هیچکس نمی رسد؟ ملتی که به تعداد میلیونی، در جریان اعتراضات کروبی و موسوی، به تقلبی بودن نحوه انتخابات دولت دهم به پا خاستند؛ و حکومت خودکامه اسلامی را، با شور غیرت های میهن پرستانه شان فلج نمودند؛ آنهائی که به گفته خود مسؤلان حکومتی، هشتصد نفرشان در جریان حملات مأموران نیروهای انتظامی، و اعمال وحشیانه لباس شخصی ها قطع نخاع شده اند؛ تعداد بی شماری از ایشان نیز به دست این دژخیمان کشته شدند و زندانی گشتند. اما اکنون در سکوت کامل به سر می برند، و هیچ واکنشی به اینهمه ناهمواری های موجود در این رژیم استبدادی و ستمگر از خودشان نشان نمی دهند؟!

” یا زنگی زنگی، یا رومی روم؟

از این حقیقت کتمان نکردنی نمی توان گذشت، که به هیچوجه هیچ ایرانی میهن پرستی، به خودش اجازه نخواهد داد؛ که بیگانگانی که همیشه در صدد دستیابی به سرزمین اهورائی ایشان بوده اند؛ برای نجات این ملت، از بند اسارت حاکمان جبار اسلامی، و رهائی کشور اهورائی آنها از اشغال این جنایتکاران، در این کار داخل شوند؛ و به این بهانه بی جهت و به دلیل همکاری غیرضروری ایشان، مردم ایران از ” چاله در بیایند و به درون چاه ” بیفتند!

بدیهی است، که در هر به پا خیزی جهت ستاندن حق، عده ای آسیب ببینند، و ویرانی و آشوب به مردم صدمه برساند. ولی یا می خواهیم نجاب بیابیم و یا نه و با همین ناملایمات می سازیم و می سوزیم؟ تحقق یافتن امر خطیری به بزرگی سرنگونی کاخ ستم یک حکومت اهریمنی، و آزاد سازی یک سرزمین آزاده پرور، به راحتی میسر نیست. در این ارتباط باید تن به بلا داد و پیش رفت!

و….. یا تا ابد، در سیاه چال حقارت و پستی درجا زد و با دریوزگی به هر جور و ستمی تن داد!

محترم مومنی

مقاله قبلیکشف یک سازه شبیه گور در نزدیکی مقبره شاهان هخامنشی
مقاله بعدیآقای رضا پهلوی، اگر خیرت نمی رسد، شر مرسان؛ نوشتاری از فرهنگ ایرانی
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.