حسن روحانی رئیس جمهور دولت یازدهم حکومت اسلامی در ایران، روز سه شنبه 26 فروردین 1393 خورشیدی، برای بازدید از استان سیستان و بلوچستان راهی آنجا شد. اگر چه که ممکن است سفر او به این استان به عمد محروم نگاه داشته شده کشورمان، از قبل برنامه ریزی شده بوده است؛ اما بدون تردید، ماجرای گروگانگیر شدن سربازان مرزبان این خطه از میهن مان به وسیله گروه تروریستی ” جیش العدل ” ، موجب گشته که رئیس جمهور اسلامی، سفرش به استان سیستان و بلوچستان را جلو انداخته باشد. البته تردیدی هم وجود ندارد، که میانجیگری مولوی عبدالحمید رهبر اهل سنت در این استان، که از گروه جیش العدل خواسته بود که گروگانها را آزاد کنند و چنین هم شد؛ اما فقط چند تن از مسؤلان حکومت ولایتی اسلامی، از وی برای این همکاری تقدیر نمودند. و عدم سپاسگزاری رسمی سید علی خامنه ای، و خود حسن روحانی از مولوی عبدالحمید، که امکان داشت در اثر این بی توجهی، احتمال وقوع درگیری های مذهبی میان شیعیان و اهل سنت در کشورمان جلوه حقیقی بیابد. روحانی را بر آن داشته است؛ تا سفرش به این خطه از میهن مان را، در نزدیک ترین زمان ممکن تحقق ببخشد. تا در این رهگذر بتواند، بی اعتنائی خودش و رهبرشان به خیرخواهی مولوی عبدالحمید را جبران نماید. و از خطر وقوع یک جنگ داخلی نیز جلوگیری کرده باشد!
تعجب برانگیز است، که در جریان اسارت مرزبانان جوان به دست گروگانگیرها، مهمترین اعضای هرم حکومت اسلامی، کوچک ترین واکنشی نسبت به این امر ابراز ننموده بودند؛ حتی در هنگامی که شایعه به قتل رسانده شدن مرزبان جوان، گروهبان یکم دانائی فر هم، هیچ پژواکی در این رابطه ارائه ندادند؛ و جهت همدردی با خانواده مقتول نیز( اگر شایعه به قتل رسیدن وی صحت داشته باشد؟ )؛ آنها هیچ پیام تسلیتی برای خانواده اش ارسال ننمودند. اکنون رئیس جمهور رژیم آخوندی، با خیل همراهان خویش، به سیستان و بلوچستان سفر کرده است؛ تا….. ” علاج واقعه” را، ” قبل از وقوع ” آن عملی نماید. و از رخ دادن هرگونه درگیری های قومی و مذهبی، میان خودشان و پیروان اهل سنت پیشگیری نماید!
پرداختن به چنین تدبیری متین به نظر می رسد. ویژه آنکه روحانی تراز اول اهل سنت مولوی عبدالحمید هم، در هنگام سخنرانی کردن حسن روحانی برای استقبال کنندگان خویش، در کنار رئیس جمهور ایستاده بود. آنچه که به هیچوجه معقول و متین به نظر نمی رسید؛ بیان کردن موضوعی کاملا بی مورد، از سوی حسن روحانی در میان مطالبی که ارائه نمود بود. از نظر رئیس جمهور حکومت آکنده از ریا و فریب اسلامی: ” ما در کشور شهروند درجه 2 نداریم. ” !
آقای رئیس جمهور، حدود ده میلیون شهروند معتاد در کشور، درجه چند هستند؟ نزدیک به شش هزار کودک کار، که شبانه روز در سطح خیابان های شهرهای شلوغ کشور، در حال دست فروشی می باشند؛ درجه شان چند است؟ اینهمه زنانی که خیابانی قلمداد می شوند، و ناگزیرند جهت در آوردن هزینه های سنگین زندگی خانواده محروم شان، از سرمایه عفت و نجابت خویش مایه بگذارند؛ و با فروش تن خویش، به اداره کردن زندگی همسر بیمار( شاید هم معتاد )، و فرزندان گرسنه شان بپردازند؛ چه درجه ای از شهروندی را برای شان در نظر می گیرید؟ کارگرانی که از چهار تا یازده ماه گذشته تا به حال، دستمزدشان را دریافت نکرده اند؛ از رئیس جمهورشان کدام درجه شهروندی را دریافت خواهند کرد؟ اینهمه زندانی سیاسی به چه درجه ای از شهروندی در کشور، باید به خود ببالند و افتخار بکنند؟ خانواده های داغدیده کسانی که همه روزه، تعداد زیادی از ایشان، به غضب اسلامی شما دچار گشته و محکوم به اعدام می گردند؛ و جان شیرین شان را دژخیمان شما می گیرند؛ باید به خاطر مرگ عمدی عزیزان خویش، کدام درجه از شهروندی را به آنان اختصاص داد؟!
آقای روحانی روح آزار، اگر بخواهیم مثال های زنده دیگری را خدمت جنابعالی ارائه بدهیم؛ مثنوی هفتاد من کاغذ خواهد شد. فقط خاطرنشان می گردد؛ شما که دو مدرک دکترای خودتان را، از دو دانشگاه مشهور و معتبر بریتانیا گرفته اید؛ بد نبود که سری هم به مکتب حقیقت نگری و راستگوئی می زدید. شاید در آنجا می توانستید، ضمن فرا گرفتن اصول و روش سخنرانی، پندار و کردار و گفتار نیکو داشتن را نیز می آموختید. که صد البته، این سه ویژگی متعلق به کسانی است؛ که وجودشان مانند فریبکاران اسلامی، آنهم از نوع ناب محمدی اش، هیچ ارتباطی با اهریمن و آموخته های ابلیس ندارد!
محترم مومنی