ژاله علو معتقد است: «اگر هنرمندی به درجه اعلی هنر برسد ولی نتواند با مردم رابطه برقرار کند و هنرمند بودن او غرور و فاصلهای بین او و مردم ایجاد کند، کارش هنر نیست عین بیهنری است».
88 سال پیش در محله سنگلج تهران، در کوچه قدیمی «شریعت»، کودکی به دنیال آمد که او را شوکت نام نهادند. پدرش ارتشی بود و مادر به یک خانواده هنرمند و خوشنویس تعلق داشت. پدربزرگش به لحاظ سواد و خط زیبایش «منشی باشی» نام گرفته بود. شوکت در چنین فضایی و به سبب آن از همان اوان کودکی با حافظ و سعدی و مولانا الفت گرفت.
این بازیگر که اول فروردین ماه 88 ساله شد، اوایل سال 71 در گفتوگویی با گزارش فیلم با اشاره به سال های شروع فعالیت هنری اش گفته بود: «در مدرسه عضو انجمن ادبی بودم، دکلمه میکردم، شعر میخواندم، بولتن تهیه میکردم و انشاهای خوبی مینوشتم که بیشتر در گروه ادبی مدرسه مطرح میشد. یکی از دبیران من خانم دکتر طوسی حائری نام داشت که ادبیات درس میداد و از انشاها و صدای من خوشش آمد و مرا به رادیو معرفی کرد؛ البته آن وقتها رادیو دو ساعت ظهر برنامه داشت و شبها هم موسیقی پخش میکرد. داستان شب هنوز وجود نداشت و تنها اخبار و مطالبی درباره جنگ متفقین پخش میشد. من کارم را با گویندگی و اعلام برنامهها آغاز کردم ولی قبل از آن از ما امتحان گرفتند».
کجا از شما امتحان گرفتند؟ نحوه کار چگونه بود؟
در خیابان دکتر شریعتی “بیسیم” امتحانمان هم خواندن شعر و مقالات ادبی بود که من قبول شدم. در واقع اولین کار هنری من از پشت میکروفن رادیو زنده پخش شد. بعدها کم کم نمایشنامههای کوتاه نوشته شد و بازیگران تماشاخانه تهران آن را به صورت نمایشنامههای رادیویی تنظیم و اجرا کردند. مرحوم مجید محسنی و جمشید شیبانی و حمید قنبری هم پیشپرده میخواندند. کم کم داستان شب، جای خود را در رادیو باز کرد. اولین نمایشنامهای که من برای داستان شب کار کردم “دختر خورشید” نام داشت که نصرتالله محتشم آن را کارگردانی کرد. نویسنده برنامه عزیزالله حاتمی و گوینده آقای مانی بود. این برنامه از ابتدا ساعت 10 شب و با همان آرم مشهور پخش میشد. مدتی بعد دستگاههای ضبط در تولید رادیو، میدان ارگ راهاندازی شد و ما به جای پخش زنده، تمام داستانها را ضبط میکردیم. یادم میآید مثلا برای ضبط قسمتی از نمایشنامه “اتللو” از هفت شب تا صبح در رادیو ماندیم. کار خیلی سختی بود. در مجموع چهار داستان شب در ماه اجرا میکردیم که شش قسمتی بودند و در طول هفته پخش میشدند. جمعهها هم برنامه بعدازظهر جمعه را اجرا میکردیم.
ژاله علو در همان سالها وارد هنرستان هنرپیشگی شد و یک دوره سه ساله را گذراند. در همین سالها میترا فیلم با درج یک آگهی در روزنامهها برای بازی در فیلم “طوفان زندگی” به کارگردانی علی دریابیگی چند خانم را به کار هنرپیشگی دعوت کرد. ژاله علو از جمله کسانی بود که به این آگهی پاسخ داد و برای کار انتخاب شد.
«از این فیلم چیز زیادی یادم نیست. داستان فیلم را نظام وفا شاعر معروف نوشته بود و دکتر کوشان هم فیلمبردار بود. محل کارمان منزل ارباب جمشید در باغ بزرگی در جوادیه تهران بود. یک صحنه هم در محل انجمن موسیقی ملی ایران گرفته شد. آنجا بود که آقای بنان و مجد آواز خواندند. اگر آواز را بشنوم یادم میآید ولی مطمئنم که دیلمان را در همین فیلم خواندند».
در این فیلم چقدر دستمزد گرفتید؟
یادم نیست.
همبازیهایتان چه کسانی بودند؟
اقدس خواجه نوری نقش مادر و گرگین کیایی نقش پدر را بازی میکردند. یک خانم خارجی هم مشاور هنری کارگردان بود.
فیلم بعدی که ژاله علو در آن ظاهر شد، “واریتهی بهاری” نام داشت و پس از آن در فیلم “زندانی امیر” شرکت کرد. بعد از آن به تئاتر راه یافت و فعالیت گستردهای را در این زمینه آغاز کرد. اولین کار تئاتری او در سال 1328 با استپانیان روی صحنه آمد.
او از خاطرات آن سالها چنین میگوید: «من در تئاتر فردوسی بازی میکردم تا اینکه روزی بچههای تئاتر تهران از من خواستند در نمایشنامهای به نام “آغامحمدخان” بازی کنم. در این نمایشنامه من نقش امینه خواهر فتحعلیشاه را داشتم. بعد از آن نمایشنامه “تو ما منی” را به کارگردانی استاد حالتی و مرحوم تفکری و مجید محسنی بازی کردم و پس از آن دوباره به تئاتر فردوسی برگشتم و نمایشنامه “شاه صفی” را با محتشم کار کردم. در این نمایشنامه نقش اصلی بر عهده من بود».
نمایشنامه “شاه صفی” باعث شهرت شما شد. بعد از این نمایشنامه بود که اسمتان را عوض کردید؟
خیر. من وقتی که با آقای حمیدقنبری در رادیو کار میکردم، قرار شد در برنامههای موزیکال و شاد آواز بخوانم. از آن پس به خاطر خواندن در رادیو اسم “ژاله” را انتخاب کردم و به تدریج نام ژاله جای نام شوکت را گرفت.
ژاله علو در سال 1330 با نصرتالله محتشم ازدواج کرد و آخرین تئاتری هم که کار کرد، “توپاز” نام داشت که در سال 1337 به کارگردانی محتشم اجرا شد.
همزمان با تئاتر در سینما هم فعالیت داشتید؟
نه، من تا فیلم “افسونگر” دیگر بازی نکردم. ولی گهگاه دوبله میکردم.
چطور شد که نقش اول فیلم “افسونگر” را بازی کردید؟
دکتر کوشان به من پیشنهاد کردند. با آنکه نقش منفی بود، ولی پذیرفتم و 3 هزار تومان هم دستمزد گرفتم.
آن زمان قبل از کار، فیلمنامه را به هنرپیشهها میدادند یا خیر؟
خودشان هم اصلا فیلمنامه نداشتند چه برسد به اینکه به بازیگران هم بدهند. در واقع فکری به ذهنشان میرسید و مینوشتند ولی اجرا و دیالوگ اصلی را سر صحنه به من میگفتند. ما لباس میپوشیدیم، گریم میشدیم، دوربین و فیلمبردار حاضر بود، تازه کارگردان میآمد و همان سر صحنه چیزی مینوشت و دست ما میداد که اجرا کنیم. همان جا یکی دو بار تمرین میکردیم گاهی اوقات سعی میکردیم حفظ کنیم و گاهی هم سوفله به کمکمان میآمد.
در مورد کارهای تاریخی چطور؟ مثلا در “آغامحمدخان” دیالوگها را حفظ میکردید یا سوفلور داشتید؟
کار حفظ آن دیالوگهای تاریخی حتی برای خود کارگردان هم سخت بود و تقریبا برایش سوفله میکردند. گاهی اوقات هم از خودش میگفت و میرفت. یک مضمونی را پیدا میکرد و دنباله آن را میگرفت و جلو میرفت.
از کارگردانانی که به شما اصول بازیگری را آموختند چه کسی را به یاد دارید؟
تقریبا هیچ کس را.
شما در فیلمهایتان خودتان به جای خودتان صحبت میکردید؟
بله، تنها در چند فیلم جای خودم صحبت نکردم، یک “طلسم شکسته” بود که در آلمان دوبله شد و دیگری “طوقی” بود که علی حاتمی معتقد بود صدای من برای آن پیرزن کور خیلی قوی و شیک است و یکی هم فیلم “پل” بود که خانم سیمین جای من حرف زد.
از بیژن و منیژه چه خاطراتی دارید؟
این فیلم در حال تهیه بود و خانم تاجی احمدی و ایلوش هم در آن بازی میکردند که دکتر کوشان دنبال من فرستاد. در واقع وقتی من وارد بازی شدم یک مقداری از فیلم گرفته شده بود و من نقش منیژه را بازی کردم. بعد از بیژن و منیژه کارهای تاریخی زیادی کردم: “شیرین و فرهاد”، “لیلی و مجنون” که در اولی نقش خواهر شیرین ملکه ارمنستان و در دومی نقش مادر مجنون را داشتم.
با توجه به اینکه شما نقش منفی هم بازی کردید برخورد مردم با شما چطور بود؟
نقش منفی برای من در ارتباطم با مردم کوچکترین اثری نداشت. تا وقتی که فیلم را در سینما میدیدند نقش منفی بر روی آنها اثر میگذاشت، ولی در بیرون از سینما من محبوبیت زیادی داشتم.
از بین کارهایتان کدام را از همه بیشتر دوست دارید؟
“سایه نگاه” را خیلی دوست داشتم. در این فیلم نقش مادری را بازی میکردم که پادشاهی بچهاش را میگیرد و او به دنبال فرزندش به قصر میآید و آنچه که بین آنها اتفاق میافتد خیلی جالب است. البته قصه آن به صورت کتابی چاپ شده و عکسهای ما هم به عنوان بازیگر در آن هست.
فیلم اولی را که دوبله شد دیدید، “دختر فراری” بود؟
بله. این فیلم در ترکیه دوبله شده بود، اما یک خاطره جالب از فیلم “جادوگر شهر زمرد” دارم. من وقتی بچه بودم این فیلم را دیدم و سالها بعد اتفاقا خودم فیلم را دوبله کردم و سرپرست دوبلاژ شدم و تمام خاطرات کودکیم زنده شد. “بیست هزار فرسنگ زیر دریا” را هم خودم دوبله کردم. فیلم “طلسم شکسته” را من بازی کردم، ولی فیلم به آلمان رفت و دوبلورهای ایتالیایی در آنجا دوبله کردند و همسر منوچهر زمانی به جای من صحبت کرد. استودیوهای دوبله آن زمان هیچ کدام کیفیت خوبی نداشتند و بهترین استودیو سانترال بود که توسط مهندس کامرانی افتتاح شد. ایشان دستگاههای خوبی از آلمان آوردند و یک متخصص صدای آلمانی هم شروع به کار کرد. آقایان میزانی و فرهوشی هم آنجا کار میکردند. اما «ایران فیلم» به علت وجود آقای رضایی و «استودیو بدیع» با حضور آقای بدیع فعالیت بیشتری داشتند.
آن سالها بیشتر جای چه کسانی صحبت میکردید؟
من به جای ایون سانسون، ایون دوکارلو، جینالولو بریجیدا و سوفیا لورن در بسیاری از فیلمها صحبت کردم. در فیلم “فاتح” جای سوزان هیوارد صحبت کردم.
مدیر دوبلاژ “اوشین” شما بودید؟
بله.
میگویند اوشین در دوبله تغییراتی کرده است حقیقت دارد؟
نه چندان، باور کنید.
میگویند در خارج از کشور با نامهای دیگری در کشورهای عربی به نمایش درآمده؟
امکان دارد با هر عنوان دیگری در هر کشور دیگری نمایش داده شده باشد ولی اسم اصلی این سریال همین بود که ما اینجا به کار بردیم.
دیالوگهای اصلی فیلم را در اختیار داشتید؟
بله و به شما قول میدهم که “اوشین” همین است که دیدید غیر از دو موردی که یک مقداری متفاوت مطرح شد.
آن دو مورد چه بود؟
یکی روحیه ضد جنگش بود و دیگری طرز تفکر سیاسی آن که بنا به فرهنگ و شرایط ملی خاص زمان تغییر یافت.
به گزارش ایسنا، از دیگر آثار ژاله علو میتوان به فیلم های سینمایی”پرواز را به خاطر بسپار”، “جنگ نفتکشها”، “آدم برفی”، “روز واقعه”، “پری”، “زن امروز”، “سلطان”، “مسافر ری”، “مهمان مامان” و سریال های “امیرکبیر”، “گرگها”، “روزی روزگاری”، “آوای فاخته”، “این خانه دور است”، “تفنگ سرپر”، “روشنتر از خاموشی”، “ساعت شنی”، “شیخ بهایی” و “مختارنامه” اشاره کرد.