ماجرای آزاد شدن حسنی مبارک را خوب و مثبت تلقی کنیم یا بد و منفی؟!

0
177

اگر از رویداد انقلاب سیاه اسلامی در میهن ما، که سی و چهار سال پیاپی از نکبت حضور آن در ایران می گذرد؛ باز هم در درس سیاست مردود بوده ایم؟ اگر هم از پس از اغتشاشات چند سال اخیر در برخی از کشورهای کوچک و بزرگ جهان، که به بهانه ” بهار عربی ” در آنها حوادث خونین و خشونت بار زیادی رخ داده اند؛ هنوز به خوبی نتوانسته بودیم در درس سیاست نمره قبولی مان را به دست بیاوریم؟ با آزاد شدن حسنی مبارک رئیس جمهور برکنار شده و زندانی کشور مصر، که بعد از رگبارهای شدید همان بهار عربی، و پدید آمدن سیل جمعیت شوریده بر او، وی را با همه بیمار بودنش رهسپار زندان ساختند؛ دست کم اکنون برخی از ما، که با نگاه عمیق تری به مسائل چند سال اخیر و پیآمدهای ناگوار ” بهار عربی ” نگریسته ایم؛ این مورد هم می تواند همانند بعضی از تحولات دیگر در دنیا، که منجر به پیش آمدن تغییراتی غیر منتظره در برخی از کشورهای مورد نظر شده؛ درسهای مهمی را به ما بدهد. ویژه آنکه این بیچاره را ظاهرا آزاد کرده اند؛ چون یکراست وی را به یک بیمارستان نظامی، و از آنجا به خانه ای که احتمال خانه سابق خودش باشد برده اند تا در حصر سیاسی باقی بماند!

این نمایشات سیاسی همه شان برای بیشتر خام نمودن مردمان گیتی، و ملتهای غیرتمند کشورهائی که حاکمان شان، به بهانه های دیکتاتور بودن باید از سر راه برداشته می شدند؛ بر روی سن تئآتر قدرت پرستی این بزرگان و سروران جهان آمده است. قدرتهای بزرگ به اضافه سران کشورهای بسیار ثروتمند حوزه خلیج همیشه پارس، میلیونها دلار برای راه اندازی ” بهار عربی ” سرمایه گذاری کرده اند؛ آنها این بهار دوزخی را، در ممالکی مانند تونس، سوریه، لیبی، مصر و یمن، چنان بر ملتهای این کشورها تحمیل نمودند؛ که گوئی آنها خودشان با جان و دل چنین درخواستی را از این آقایان نموده بوده اند که: ” لطفا ما را تحریک کنید تا به دست خودمان سرزمین های خویش را ویران کرده و در انتها به شما تقدیم کنیم. “!

همانطوری که تا کنون شاهد بوده ایم؛ چند سالی است که کشورهای نامبرده دچار اغتشاش و ناآرامی می باشند. ملتهای این ممالک تبدیل شده به جهنم، بدشان نمی آمد که حاکمیت کشورشان را عوض نمایند؛ و سیستم دموکراسی را در سرزمین شان پیاده بکنند؛ بر همین اساس چنین موقعیت جهنمی غیر قابل تحملی را به سرعت پذیرفتند و به صورت عملی به نمایش گذاشتند!

خالقان بهار عربی که بر این امر و نارضایتی ملتهای مورد نظر آگاهی داشتند؛ جهت رساندن خودشان به اهدافی که تحقق آنها امتیاز فراوانی را برایشان به ثمر می رساند؛ رؤسای ممالک مورد بحث را تحت فشار قرار می دادند، تا آنها برای بقای عمر ریاست شان، به ایشان رشوه بدهند؛ هر رئیس جمهوری که پذیرفته بود باز هم باج بدهد تا بماند؛ چند روزی از کشور خارج شد تا اغتشاش و شورش در مملکت ایشان سرکوب گردد و او دچار پیآمدهای آن نشود. ولی هر که نپذیرفت، به آن عقوبتی رسید که می دانیم!

در مورد کشور باستانی مصر و آقای حسنی مبارک، احتمالا او هم نپذیرفته بوده که به آقایان باج بدهد؛ اما چون آمریکا در ارتباط با هم پیمانش کشور اسرائیل، در ارتباط با حمایت های سیاسی مصر از اسرائیل، به وی نیاز مبرمی دارد؛ به او اجازه داد و گذاشت که کشته نشود در زندان باشد؛ تا در روز مبادا از این مهره نیم سوخته برای مقاصد خودش استفاده بکند. موضوع آزاد شدن مبارک، ظاهرش مربوط به قیام مردم مصر می باشد؛ اما باطن این موضوع صد و هشتاد درجه با آن تفاوت دارد. گذشته از این که در میان ممالک عربی، مصر بازوی کمکی آمریکا برای یاری رساندن به اسرائیل است؛ چون این کشور با حکومت جمهوری اسلامی هم رابطه دوستی ندارد و دشمنی شان بیش از دوستی ایشان است؛ و نیز در شرایط کنونی دنیا، فعلا رژیم منحوس آخوندی، و حکومت منفور عصر حجری ایشان، در ظاهر قوی ترین دشمن آمریکا به حساب می آید؛ وجه اشتراک میان مصر و آمریکا در ارتباط با آخوندها و حکومت شان، انگیزه مناسبی برای زنده ماندن حسنی مبارک در شورشهای چند ساله اخیر در مصر بوده است!

این نکته نیز تعجب برانگیز می باشد، که چرا این فرد بیمار را که امروز بمیر و فردا بمیر است؛ در حصر خانگی نگاه گذاشته اند؟ او که دیگر عددی در صحنه سیاست جهانی نیست که بتوانند از وجودش برای رسیدن به خواسته های خودشان سود ببرند؛ به این ترتیب بود و نبود آقای مبارک، هم برای هم میهنانش، و هم برای کارگردانان نمایشنامه ” بهار عربی ” بی اثر و بی فایده است؛ مگر آنکه کسانی که در شورشهای چند ماه اخیر، رئیس جمهور جدید مصر را دستگیر و زندانی نموده اند؛ سپس دولت انتقالی را هم تشکیل داده و رئیس و معاون او را نیز مشخص نموده اند؛ مهره هائی باشند که از سیاست های حسنی مبارک پیروی می کنند. چه بسا دیر یا زود هم، همان رابطه پیشین که میان دو کشور مصر و آمریکا برقرار بود دوباره روابط گذشته را میان ایشان تجدید نماید!

هر چند که مردم مصر هنوز از آن ناراضی باشند؛ و یا هر چند که امثال گروه ” اخوان المسلمین ” همچنان بر عقایدشان استمرار بورزند و برای آزاد ساختن محمد مرسی، باز هم فضای خیابانهای مصر را، با حضور خودشان به همان دوزخ ” بهار عربی ” آلوده گردانند!

تابستان 2572 آریائی هلند

محترم مومنی روحی

 

 

مقاله قبلیمادر حسین رونقی ملکی اعتصاب غذای خود را آغاز کرده است
مقاله بعدیگرامیداشت کیارستمی در دوحه با “طعم گیلاس”
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.