قضیه، فقط جنگ شیعه و سنی است؛ نه چیز دیگری! نوشتاری از بانو محترم مومنی روحی

0
307

یک عقده هزار و چهارصد ساله بزرگ و عمیق، بر دل دارندگان دو مذهب اصلی دین اسلام( اهل تسنن و شیعیان ) آن نشسته است؛ که همه زیرمجموعه های این دو را نیز می آزارد. در ابتدا، هنگامی که بعد از بیست و سه سال که از ظهور این دین می گذشت؛ موقعی که پیامبر آن محمد در شهر مدینه از دنیا رفت. هنوز جنازه او روی زمین بود؛ که میان پیروان وی در باب انتخاب جانشین برای پیامبرشان، جهت مدیریت کردن دین اسلام، دشمنی شدیدی آغاز گردید!

از آنجائی که محمد، در پس از یکی از غزوات خود(جنگ های مسلمانان که خود پیامبر نیز در آن حضور داشت را غزه و جمع آن راغزوات می گفتند.) از مکه به مدینه باز می گشت. زمانی که به منطقه « غدیر خم » در میانه راه مکه به مدینه رسیدند. علی پسرعموی اش را، که نوجوانی بیش نبود؛ از زمین بلند می کند و به همراهان خود می گوید: « پس از من علی جانشین من و مولای شما خواهد بود » ؛ بر این اساس، برای دوستداران علی، که پیش از مردن محمد داماد او نیز شده بود. ادامه یافتن مدیریت اسلام با حضور داماد و پسرعموی پیامبر، از اهمیت زیادی برخوردار بود!

اما از سوئی دیگر، نزدیکان و به قول عرب ها « اصحاب » محمد نیز بر این امید بوده اند؛ که چون این قوم (قوم قریش = خاندان « عبدالمطلب » جد و نیای این طایفه)، همواره مشهورترین و مهم ترین و ثروتمندترین شان، ریاست قوم خود را بر عهده داشته اند. تصمیم می گیرند، که ابوبکر پدر « عایشه » جوان ترین همسر پیامبر را، که در آن زمان رئیس قوم قریش نیز بوده، و ثروت زیادی هم داشته است. را به جانشینی محمد بر می گزینند. چنین می کنند و بدون توجه به سفارش پیامبرشان، که در « غدیر خم » ، علی را جانشین خود نامیده بود؛ را به حساب نمی آورند؛ و ابوبکر را جهت خلافت بر مسلمان ها انتخاب می کنند!

علی هم از ناچاری، حدود بیست و پنج سال در این رابطه سکوت می کند؛ و با پیروان معدودی که داشته، به رواج دادن دین اسلام در آن حواشی می پردازد!

یکی دیگر از عموزادگان محمد و علی، ابوسفیان بوده، که بیش از بقیه ابواب جمعی آن طایفه، نسبت به پسرعموی خودش( علی ) و پیروان او به دشمنی تمام و کاملی با آنان بر می خیزد. یاران علی هم او را تشویق می کنند؛ که با آنچه که در چنته سیاسی – نظامی و دینی خودشان دارند؛ به مبارزه جدی علیه ابوسفیان و آنانی که بین مسلمان ها تفرقه می اندازند برخیزند!

اینها که در بالا آمد قصه هائی هستند؛ که مسلمان ها(به خصوص شیعیان)، در مورد تاریخ اوایل اسلام به آن پرداخته اند. آنچه که مسلم است، و بسیاری از اسلام شناسان به تایید آن پرداخته اند؛ در زمان زنده بودن محمد، هرگاه که آیه ای به وی وحی می شده است. شش نویسنده به آنچه که محمد با چشمان بسته بلند بلند می خوانده است را به نگارش در می آورده اند؛ که به اینها « کاتبین وحی » می گفته اند. یکی از ایشان هم علی پسر عمو و داماد پیامبر اسلام بوده است!

پس از مرگ محمد، علی که ناگزیر، با انتخاب شدن ابوبکر به خلافت مسلمان ها، بیست و پنج سال سکوت کرده است. به مطالعه و مقایسه آیه های سوره های قرآن که دیگران و خودش هنگام وحی شدن به محمد می نگاشته اند می پردازد. در آن پژوهش علی در می یابد؛ که دو آیه پایانی سوره نهم قرآن ( برائت = توبه ) توسط پنج کاتب دیگر تحریف شده اند!

از موقعی که این حقیقت را متوجه شده و به اعتراض علیه آنها می پردازد. جنگ میان او و پیروان اش(شیعیان ) با خلیفه وقت (ابوبکر) و پیروان او « اهل سنت » ، بر سر این موضوع آغاز می شود. پس از آن که علی به دست ابن ملجم مرادی(یکی از سرکردگان خوارج)، در یک سحرگاه در مسجد ترور و کشته می شود؛ پسر بزرگ او حسن، به دلیل همسران زیادی که داشته، و می گویند که چهل گهواره که کودکان او در آنها جای گرفته بودند. در کاخ وی وجود داشته اند. مشغول به « زنبارگی های » خودش بوده است. اما حسین پسر دوم علی، زیر بار این خیانت به قرآن پدر بزرگ اش نمی رود؛ و مانند پدرش علی، به مبارزه با اهل سنت می کوشد!

وقتی که حسین را هم به همراه هفتاد و دو تن همراه اش می کشند؛ بقیه شیعیان به ویژه فرزندان و نوادگان علی و فاطمه دختر پیامبر، تصمیم می گیرند؛ به هر شکلی شده، انتقام کنار گذاشته شدن پدر بزرگ شان علی از نخستین خلیفه نامیده شدن وی را، از دست اندرکاران خلیفه گری های اهل سنت بگیرند. و تا انتهای دنیا هم که طول بکشد. به دنبال ایجاد برتری خودشان به عنوان اهل بیت پیامبر، از دو حکومت طولانی مدت « بنی امیه و بنی عباس » بگیرند(بنی امیه پسران امیه یکی از عموهای محمد، و بنی عباس هم پسران عباس عموی دیگر او بوده اند.) که همچنان در محل زادگاه و رویش اسلام ناب محمدی به خلیفه گری مسلمانان مشغول می باشند!
قضیه مطرح شدن غیبت های صغرا و کبرای امام دوازدهم شیعیان نیز، که از نظر تاریخ نگاران موجودیت خارجی ندارد(زیرا امام یازدهم شیعیان، هیچگاه فرزند یا دست کم پسر نداشته، که پس از مرگ پدرش به امامت برسد. افسانه ای است که مسلمان های شیعه ساخته و پرداخته اند. تا به این وسیله همواره فرصتی جهت ترساندن سنی ها داشته باشند؛ و به این وسیله، بیم بزرگ شدن اسلام شیعی نسبت به اسلام اهل سنت را، نزد تمامی زیرمجموعه های این مذهب و دل های شان بنشانند!

یکی از مهم ترین ایده های خمینی دجال جهت به وجود آوردن حاکمیت جنایت پیشه اسلامی، ادامه دادن راه و روش پیشینیان مذهب شیعه، برای اثبات برتری شان بر اهل سنت بود!

اکنون هم امام چهاردهم شیعیان سید علی خامنه ای، چه بتواند و چه نتواند؛ ناچار است که برای ایجاد برتری شیعیان به سنی ها، از هیچ کوششی فرو گذاری نکند. حتی اگر این امر، به کشیده شدن مملکت اهورائی ما به میدان جنگی نابرابر بشود؛ و ضمن داشتن تلفات بسیار و خرابی های فراوان، مورد خطرات شدید دیگری نیز قرار بگیرد. که …. پس از تمام شدن جنگ مورد نظر (میان کشورهای با حکومت سنی، مخصوصا وهابی های عربستان سعودی، با جمهوری ایران ویران گردان آخوند و ملا در سرزمین ما، که با حمایت های همپیمان های شان آمریکا و اسرائیل نیز همراه خواهد بود. آنچه که از ایران باقی بماند. ویرانه هائی باشند؛ که مالکان شان، ملتی شکست دیده و فریبخورده و خرافات زده باشند. که یاوه ها و وسوسه های آخوندهای اهریمن تبار را، با فرمایشات اهورای یگانه شان اشتباه گرفتند؛ و بلای ننگین جمهوری پلید اسلامی را بر سر خود و میهن بزرگ و آباد و آکنده از ثروت خود آوردند!

محترم مومنی

مقاله قبلیاگر یک ایرانی مرفه دو کودک دانش آموز داشته باشد؟ فقط دو میلیون تومان پول جامدادی آنها می شود! بقلم بانو محترم مومنی روحی
مقاله بعدیترامپ: چمهوری اسلامی هنوز برای دیدار آماده نیستند اما آماده می‌شوند
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.