پسرکی فقیر از خانوادهای تنگدست، در میان سنین کودکی و نوجوانیاش، با فروختن ” بستنی یخی ” میکوشد تا بلکه به این وسیله بتواند به خانوادهاش کمک نماید. در فکر آنهم نیست که چرا باید بهجای نشستن بر روی نیمکت مدرسه، داخل کوچهها و خیابانهای شهر محل اقامت اش، با فروش بستنی به کودکان دیگر که از مدرسهشان برمیگردند؛ دل گرمازده آنان را خنک کند؛ اما برای معده آتشگرفته و قلب مملو از حسرت و آرزوهای نشدنی و مغز آکنده از آرمانهای متعدد خودش، هیچ وسیلهای در اختیار نداشته باشد؟!
به همین منوال بزرگ میشود تا آنکه میبایست جهت گذراندن دوران خدمت نظاموظیفه خویش، این مهم را نیز به انجام برساند. تا شاید پس از طی شدن دوران سربازی، از سوی آفریدگارش راهی پیش پای او گذاشته بشود؛ که بتواند برای آینده مبهمی که در پیش رو دارد؛ برنامهریزی نماید؛ اما نمیداند که در جریان طی شدن همین مدت کوتاه دوساله، برگ های کتاب زندگی اش چنان با شتاب ورق خواهند خورد؛ که حتی درک آن برای خودش نیز آسان نباشد!
در میانه گذراندن دوران نظام وظیفه، همه روزه به عنوان راننده با یک جیپ آرتشی، یکی از شخصیتهای مهم دولت کشورش را به محل کار او، به خانه و به اداراتی که میبایست جهت سرکشی به آنها، یا شرکت کردن در جلساتی که داشتند؛ به این سو و آن سوی شهر میبرد و بازمیگرداند. در حین انجام دادن چنین وظیفهای، بابک زنجانی از دید آن مقام دولتی، جوانی محجوب و باکمال به نظر میآید. به همین دلیل با دوستان و همکاران و هم پالکی های دزد خودش، به مشورت مینشیند؛ و از محسنات راننده جوان خودش برای آنها میگوید!
حتما تعجب می فرمائید! که محسنات یا عیبها و کاستی های اخلاقی و رفتاری و کرداری این راننده که در حال گذراندن دوران سربازی خویش است؛ چه ارتباطی میتواند با آن مقام مهم و همدستان وی داشته باشد؟ نکته همینجاست، آنها در جریان به اجرا گذاشته شدن تحریم های سازمان ملل و اروپا و آمریکا علیه دولت و حکومت نالایق و بیکفایت جمهوری پلید اسلامی، مصمم بودند که به هر طریق ممکن، تحریمهای مزبور را، بدون کوچک ترین اثری دور بزنند؛ و با معاملات پنهانی نفت و سایر اقلام صادراتی کشور، بخش هائی از زیانهای ناشی از تحریمها را جبران نمایند!
برای تحقق بخشیدن به ایده شان، میبایست که از چهره هائی ناشناس که کسی به آنها شک نکند استفاده میکردند. از کسانی که صد در صد مرید خودشان باشند؛ و ” هرّ را هم از بّر ” تشخیص ندهد. این جوان شهرستانی بی غل و غش، میتوانست بهترین سوژه ی آنها باشد و کارشان را به راحتی به انجام برساند. ازاینرو، به محض آنکه دوره خدمت سربازی بابک زنجانی به پایان می رسد؛ آن مقام مربوطه که این جوان نقش شوفری وی را بر عهده داشته، آرامآرام به وی نوید می دهد؛ از آنجائی که او مردی پاک و شرافتمند میباشد؛ مقام مورد نظر و دوستان اش تصمیم گرفته اند؛ که شغل خوب و راحت و پردرآمدی را به بابک خان بدهند. تا او بدون آنکه آب در دل اش تکان بخورد، هم به آقایان خدمت کند؛ و هم خود و خانوادهاش را به نان و نوایی برساند!
از آن پس بابک زنجانی به همراه افرادی که همان مقامات به وی معرفی کرده بودند؛ به عنوان یک بازرگان مستقل و بدون وابستگی به دولت آخوندی، در سفرهای متعددی که به خارج از کشور داشته، با بستن قراردادهای تجاری با چندین قاچاقچی نفت و …، به طور مرتب موادی را که متعلق به هممیهنان وی و حتی خودش بودند؛ را به دستور اربابان خویش به خریداران پنهانی بینالمللی میفروخته و مبالغ فروخته شدن آن مواد را نیز به دست آقایان میرسانیده، ولی به مرور زمان، همین مراودههای بازرگانی، هم از دیگران (آنانی که با وی معامله مینمودند) یاد میگرفته و هم خودش روز به روز مسن تر و مطلعتر و با تجربه تر میگشته است!
و در اثر سه رکن بالا (آموختن، آگاهی یافتن، مجربتر شدن)، متوجه میشود که آقایان از بلاهت وی سوء استفاده کرده اند؛ و سر او را کلاه گذاشته اند. به همین خاطر خودش هم شروع میکند به برداشتن کلاه از سر مقامات جمهوری سود پرست اسلامی. شاید که خیلی هم برای خودش ” پورسانت ” فروش مخفی محصولات صادراتی ایران را در نظر نگرفته بوده، ولی آنچه که مسلم است، مبالغی را که جناب شان به جیب زده است؛ آنقدر بوده که ایشان را در چندین کشور جهان، دارای بانک خصوصی و شرکت های بازرگانی و معاملات پنهانی طلا و دیگر موادی که میتوانسته به پول تبدیل نماید؛ آنقدر برکت داشته! که ایشان را به عنوان جوان ترین بازرگان سوپر میلیاردر ایرانی معرفی نماید!
اکنون سران حیلهگر حکومت منفور اسلامی، بعد از دو سال که از زندانی کردن وی میگذرد؛ ضمن صادر نمودن حکم اعدام برای این بازرگان خودساخته و پرداختهشده به دست ملاهای نیرنگباز، اموال او را به حراج گذاشته اند؛ تا در این رابطه بدهی بابک زنجانی به وزارت نفت جمهوری ننگین اسلامی را، با این روش زنده نمایند!
همگی ما تااندازهای، یا بهخوبی آگاهیم؛ که روش این جانیان در بر سرکار گذاشتن دیگران، بسیار موذیانه و رندانه است. صدور حکم اعدام برای بابک زنجانی و حراج کردن اموال وی، مانند سایر ترفندهای ایشان، دارای دو جهت است. هم در این رهگذر، حواس دیگران به ویژه ملت ایران را به کاری که ملاهای حکومتی با مهره خودشان میکنند جلب نمایند؛ و هم به این مهره سوزانده شده بفهمانند؛ بقیه دارائیات را که از طریق خود ما به دست آوردهای را به ما برگردان. در غیر این صورت، حکم اعدام شدن ات همیشه روی میز است؛ و تا زمانی که با ما راه نیائی اعتبار دارد!
محترم مومنی