قدرت فراتر در رژیم آخوندی کیست و چیست ؟! نوشتاری از بانو محترم مومنی روحی

0
584

هنگامی که آوار سهمگین و بسیار سنگین جمهوری ننگین اسلامی، به سرکردگی آخوند ملعون خمینی جلاد، بر تمامیت سرزمین ما فرود آمد و همه چیز را به هم ریخت. مملکت ما و ملت آن را هم، در بدترین شرایط ممکن، در طول تاریخ پر عظمت ایشان قرار داد. بی خردان سراسر جهان، و فریبخوردگان درون میهن اشغال شده مان، نام بی مسمای « انقلاب اسلامی » را بر آن نهادند؛ و….. آبروی انقلاب های واقعی، که دست کم طی یک و نیم قرن اخیر در دنیا شکل گرفته بودند را به باد فنا دادند. آثار شوم این رخداد عمدی، که برخاسته از آمال بدخواهانه و زیاده طلبانه دشمنان ایران و ایرانی بود. نه فقط ملت شریف کهندیار اهورائی ما، بلکه مردمان سراسر جهان، به ویژه ساکنان منطقه خاورمیانه را نیز، در بدترین شرایطی که می توانست وجود داشته باشد قرار دادند!

عده ای از انقلابیون، که با سود بردن از دارائی های کشور پر توان مان در گذشته، و با اراده و تصمیم دو پادشاه ایرانساز پهلوی، از بورسیه های دانشجوئی بهره مند گشته، و در دانشگاه های معتبر گیتی به ویژه در ایالات متحده آمریکا، جهت ادامه تحصیلات عالیه خود به خارج از ایران اعزام شده بودند. در جریان به وجود آمدن بلوای انقلاب شوم اسلامی، به دستور اربابان آمریکائی خود( حزب حاکم در آنجا « دموکرات ها » ، و نیز سازمان اطلاعات و امنیت ضد جاسوسی ایشان « سی آی ای = سیا » ) ، اسباب باز گرداندن خمینی دجال به داخل ایران را فراهم نموده بودند. و بعد، پس از استقرار وی درون مدرسه علوی در جنوب شرقی تهران، نجواهای ایجاد شدن تشکیلات نظامی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، و بسیج بیست میلیونی را، در گوش آن هندی زاده ی بی خرد زمزمه کرده، و وی را به صدور فرمان، جهت به وجود آمدن این دو نهاد نظامی، دو تشکیلات بسیج و سپاه ترغیب و تشویق نمودند. تا حاکمیت انقلاب منفورشان را، به داشتن دو سیستم مجزای نظامی تجهیز کنند!

آنگاه، گنده لات های سراسر کشور، بدون داشتن هرگونه سواد نظامی یا آگاهی های سیاسی در این رابطه، از نخستین سرکردگان دو محور نظامی نامبرده در میهن ما شدند. این جریان در شرایطی رخ می داد؛ که آرتش قوی و کارآمد میهن مان و تمامی زیر مجموعه های نظامی آن نیز، همچنان در عرصه ی قدرت نظامی خویش پا برجا بود؛ و همین امر باعث اعجاب دولتمردان سایر ممالک جهان گردید؛ که سرزمینی همچون ایران، به چه دلیلی و به علت کدام انگیزه ای، دارای بیش از یک تشکیلات نظامی گشته است؟ و چرا یک حکومت، به دو سرویس و سیستم از نیروهای مسلح سه گانه درون خود نیاز دارد؟!

بدیهی است که ایران در آن مقطع زمانی، هیچگونه نیازی به دو گروه از نیروی های دریائی و زمینی و هوائی در کشور را نداشت. ضمن آن که، تمامی شهرهای بزرگ و مراکز استان های میهن مان، با داشتن ادارات پلیس شهربانی، جهت ایجاد آرامش و حفظ نمودن امنیت در داخل شهرهای ایران، و نیز نیروهای مسلح ژاندارمری کل کشور، برای محافظت کردن از مرزهای مملکت، و رسیدگی به اوضاع داخلی بخش ها و روستاهای کشور، به درستی به وظایف پلیسی و نظامی خویش عمل می نمودند. هیچگونه الزامی هم جهت به وجود آمدن نیروهای « بسیج بیست میلیونی » و یا « نیروی انتظامی » در جای جای ایرانزمین متصور نبود و ضرورتی هم نداشت!

شکل گرفتن مضاعف اینهمه افراد بسیجی و سپاهی و انتظامی درون کشورمان، پدید آورنده ابهاماتی چند نزد صاحبنظران داخل و خارج از ایران می گشت. هر چند که افراد عادی و عامی داخل جوامع مختلف ایرانیان ان زمان، در ارتباط با چنین موضوع مهمی، دچار هیچگونه ابهام که نمی شدند بماند؛ بلکه با سرعت و عجله بسیار، خودشان را هم به مراکز نظامی جدید در کشور می رساندند و به مسؤلان آنجا معرفی می کردند. تا که به افتخار بسیجی گشتن یا سپاهی شدن نیز نائل گردند!

خیلی شان هم برای رساندن خود به مراکز مورد نظر، بدون پرسش و همآهنگی های لازم با خانواده های خویش، مخصوصا پدران و مادران شان، راهی محل استقرار سپاه یا بسیج در منطقه خود می شدند. تا که به عضویت یکی از این دو افتخار ننگ آفرین در میهن اشغال شده شان نائل گردند!!!

کم کم کار به جائی کشیده شد؛ که هنگام سربازگیری ها، سپاه نیز برای خودش « حوزه ی مخصوص نظام وظیفه » را تشکیل داد؛ و بسیاری از سربازان وظیفه آماده به خدمت را، درون سهمیه خویش قرار می داد. البته که تمامی این کارها، همچنان با همان روش های پیشین سرباز گیری در حکومت شاهنشاهی به انجام می رسیدند. که جای هیچ اعجابی را باقی نمی گذارد. زیرا یک سیستم نظامی مانند آرتش در هر حاکمیتی از هر دیاری، با انطباقی که بر روی نظم و ترتیب خاص خود و قوانین کشور متبوع خویش دارد؛ به اتومبیلی شبیه است، که هر راننده ای می تواند؛ پشت فرمان آن بنشیند و هدایت اش کند!

اما از باب آن که سرکردگان سپاه ( همان گنده لات های ناحیه های شلوغ و عقب مانده شهرهای کوچک و بزرگ ایران، هیچ نوع سابقه ی نظامیگری در کشور را نداشتند؛ ( شاید که فقط خدمت وظیفه ی سربازی خویش را انجام داده بوده اند؛ که این نیز نمی تواند دال بر تبحر ایشان، جهت هدایت کردن این اتومبیل مهم نظامی، به سوی هر هدفی که مد نظر فرمانده مربوطه بود باشد. ) ؛ ولی از باب آن که به هر تقدیر می خواستند؛ کارهای انقلابی خود را پیش ببرند. چه درست و چه غلط به اموری می پرداختند؛ که معمولا اثری از صحت عمل در کنش های نظامی آنان وجود نداشت!

اشتباهات مکرری که فرماندهان اولیه پادگان های نظامی کشور، در پس از روی دادن انقلاب ننگین آخوندی شان مرتکب می شدند. به وضوح از عدم آشنائی ایشان به امور نظامیگری خبر می داد؛ که نمونه های قابل توجه آن، در واحد هائی مانند « دبیرستان نظام » ، « دانشکده افسری » ، و یا در محل مهمی همچون « دانشگاه جنگ » و امثال اینها، به طور بارز مشاهده می شدند!

اما وقاحت انقلابی گری شان اجازه نمی داد؛ که به نقاط ضعف امور مربوط به ریاست خود پی ببرند. تا که جهت رفع کردن اشتباهات خود، از کارشناسان و صاحبنظران زبده چنین مسایلی رهنمود بطلبند. ولی کسانی که نقش معاونان و آجودان های آن فرماندهان نالایق و بی خرد را داشتند. چنانچه از سوابق خدمت در نیروهای مسلح شاهنشاهی در هر رسته و حرفه ای می بودند. با انجام دادن روش های درست نظامیگری که قبلا آموخته بودند. جلوی اشتباهات آن افراد بری از تخصص حرفه ای شان را می گرفتند. شاید هم چنین کنش هائی، که آن نظامیان مجرب پیشین نسبت به فرماندهان بی کفایت انقلابی اعمال می نمودند. بدترین روش و ضد ملی ترین کردارهای بی وطنانه کسانی را به نمایش می گذاشت؛ که هم فضل و دانش نظامیگری تخصصی و صحیح و فنی خودشان را ضایع می نمودند؛ و یا این امور، فرصت دادن به آنانی بود؛ که نه صلاحیت داشتن چنین مقامات مهم نظامی در ایران را داشتند؛ و نه شخصیت لازم و سواد کامل و کافی برای قرار گرفتن در راس آن پست های بالا در سیستم نظامی مملکت را دارا بودند!

اما اکنون، همان افراد بری از دانش های گسترده نظامیگری، که همچنان نیز بهره های چندانی از علوم فنی درون سیستم های گوناگون نظامی را ندارند؛ و زورگوئی و خشونت و جاه طلبی را، از خصیصه های ذاتی هر فرد نظامی در هر جایگاه و فرماندهی بر می شمارند. سطح وقاحت بر آمده از انقلابی گری ایشان، آنها را به جائی از قدرت پرستی بی خردانه سوق داده و رسانده بود؛ که ایجاد نظم در درون کشور، و حفاظت از مرزهای مملکت را، با فعالیت های تجاری خود، مخصوصا در زمینه های وارد نمودن و پخش و صادر کردن مواد مخدر چنان در هم آمیخته اند؛ که در این رابطه ناگزیر می باشند؛ که به طور اختصاصی، از اسکله ها و فرودگاه های شخصی خودشان برای چنین اموری استفاده بکنند!

به این نیز قناعت نکرده اند؛ و در زیر زمین های خشک و عاری از امکانات زراعتی در کویرهای متعدد در کشور، پایگاه هائی برای خودشان تدارک دیده اند؛ که در ظاهر امر مشغول طراحی و ساختن انواع موشک های خطرناک، جهت پرداختن به اهداف تروریستی خود می باشند. اما در زیر بخش های عمده ای از عمق زمین های کویری مملکت، انبارهای ذخیره نمودن مواد مخدر و احتمالا سایر قاچاق های پولساز را جاسازی نموده اند؛ که هم جوانان ایرانی را به دام مهلک انواع اعتیاد بی اندازند و مبتلا نمایند؛ و هم با ترانزیت کردن بقیه آن مواد زهرآگین به داخل کشورهای دور و نزدیک، بر حجم بی حساب امکانات مالی خود بی افزایند!

خودکامگی ها و سودجوئی های حاکمیت حقیر ملاها در ایران، و نیز حقارت و نادانی و بی کفایتی دولت های سودجو و جنایتکار آخوندی در ایران کنونی، به سرداران و فرماندهان سپاه مخوف اسلامی فرصت های کافی را می دهند؛ که این افراد نظامی، یک لحظه نیز به خودشان اجازه ندهند؛ تا که افسار های حاکمیت و سران و مدیران جمهوری مفلوک آخوندی، از درون دست شان گسیخته بشوند؛ و راهی به جز فرمانبری از سرداران سپاهی را برگزینند!

صدالبته هیچیک از ابواب جمعی آرتش هم نخواهند توانست؛ و جرات ایستادن در مقابل سپاه را نداشته و نخواهند داشت. تا که در روز سیطره ی حکومت نظامی سپاهی ها بر کشور آخوندزده ما، و به خصوص استیلای کامل ایشان بر تمامی دست اندرکاران سویل کنونی درون حاکمیت منفور اسلامی، و نیز دولت های تبهکار آخوندی این رژیم بیدادگر، بتوانند در مقابل یورش سپاه به کلیه مراکز کلیدی و مهم سازمان های کشوری و لشگری مملکت، در برابر ایشان بایستند و قدرت نمائی کنند!

با چنین وضعیتی، نیروهای سه گانه مسلح سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، با طیب خاطر می توانند. به هر شکلی که بخواهند و مایل باشند؟ عنان اختیار حاکمیت آخوندی ملاها در ایران را، از دست ایشان خارج سازند؛ تا که خودشان را به اهداف پلیدی که دارند برسانند!

این که تصور کنیم، که سید علی خامنه ای، رهبر بی خرد رژیم خودکامه اسلامی در ایران، بتواند ریش خود را از درون دست های فرماندهان سپاه بیرون بکشد؛ تا بتواند همچنان زعامت این حاکمیت ناشایست را بر عهده خویش داشته باشد. اندیشه ای عبث و بیهوده است. چرا که از مجلس شورای اسلامی گرفته، تا مجمع تشخیص مصلحت نظام، و بسیاری دیگر از نهادهای حکومتی مانند شورای نگهبان و مجلس خبرگان رهبری، بساری از اعضای شان افرادی می باشند؛ که « بند ناف شان » را سپاه بریده و بر تمامی کنش های آنان احاطه و استیلای کامل را دارد!

اختلافات کنونی میان سردمداران رژیم، از راس حاکمیت تا ریاست دولت و اعضای کابینه او، « دعواهای زرگری » ظاهری بیش نیستند؛ که جز به فریب دادن اطرافیان خود، و مردم ساده انگار ایران، حتی دولتمردان سایر ممالک جهان نمی انجامند؛ و با تزریق این ماده افیونی سیاسی به تمامی جوامع دنیا، قصد آن را دارند؛ که با پرداختن به یک کودتای نظامی حساب شده علیه حاکمیت و دولت کنونی اسلامی در ایران، به جهانیان نشان بدهند؛ که اکنون اختیار کامل جمهوری اسلامی در دست ایشان(سپاه پاسداران) است؛ و هیچ قدرت خارجی اجازه تداخل به امور آنها را نخواهد داشت!

تردیدی ندارند و خیال شان هم کاملا راحت است؛ که دونالد ترامپ رئیس جمهور کاسبکار آمریکا، حتی سایر دولتمردان حکومت کنونی در ایالات متحده، هرگز به خودشان اجازه نخواهند داد؛ که به هر دلیلی و در هر شرایطی، منافع ملی مردم کشورشان را، به خاطر جلب اطمینان ممالکی مانند اسرائیل و عربستان سعودی، و یا هر دیار دیگری درون منطقه خاورمیانه به خطر بی اندازند؛ و با لشگر کشی برای مبارزه با حاکمیت نظامی – اسلامی جمهوری آخوندی در ایران، موقعیت مردم آمریکا و ثروت ایشان را هدر بدهند!

محترم مومنی

مقاله قبلیدومین شیء ساخت بشر به فضای میان‌ستاره‌ای رسید
مقاله بعدیابهامات تازه در پرونده نجفی؛ ماجرای پیچیده گلوله‌ها
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.