دکتر کاوه احمدی علی آبادی
عضو هیئت علمی دانشگاه آبردین با رتبه پروفسوری
عضو جامعه شناسان بدون مرز (ssf)
قتل مصطفی خمینی توسط دجال
اولین باری نیست که قتل یکی از مقامات رژیم ایران و انقلاب سیاه 57 توسط سرویس های امنیتی ایران صورت می گیرد و آخرین بار نیز نخواهد بود. البته اکثریت آن ها با اطلاع عروسکی که بالای منبر می نشانند، صورت می گیرد و با احکام مخفی شرعی شان. بانی آن خمینی ملعون بود -که جنایت های بسیاری در “ناحق” همه آحاد مردم صورت داد، اما جنایت هایی را که با احکام شرعی او نسبت به “خودی” شان صورت داد، یا کمتر می دانند یا بعضاً حتی نمی دانند. خمینی از قبل از انقلاب قتل “خودی ها” را شروع کرد و با فرزند بزرگ خودش، مصطفی خمینی. او که تبعیضی غیرقابل انکار نسبت به محبت به مصطفی خمینی در مقایسه با سایر فرزندانش داشت، به محض این که مصطفی خمینی مقابل پدرش ایستاد و به درستی گفت که بزرگترین مستبد همین پدرم است که باید مقابل او بایستم، شد مغضوب خمینی کینه ورز. در هماهنگی کامل با تیم فردوست، احمد خمینی ملعون از ایران به عراق رفت تا به جای مصطفی خمینی که مسئول دفتر و کانال ارتباطی خمینی با دنیای خارج بود، پس از قتل اش بنشیند. چنین نیز شد، پس از مرگ مصطفی، خمینی حتی بر جنازه پسرش نماز میت نخواند، و نماز را دشمن خمینی (آیت الله خویی که در نجف کلاس هایی بر رد ولایت فقیه برگزار می کرد و برخلاف خمینی که با مصلحتی سیاسی مرجع تقلید شده بود، مرجع تقلید معتبر بود) بر جنازه مصطفی خواند. خمینی با درخواست هر گونه کالبدشکافی مخالفت کرد و بیت خمینی در کمال وقاحت، قتل پسر خمینی توسط خمینی را به گردن دشمن خمینی یعنی شاه و ساواک انداختند.
قطب زاده پسرخوانده خمینی
این تنها پسر خمینی نبود که وقیحانه توسط خمینی کشته شد و قطب زاده را نیز که خمینی خودش خطاب به فرزندانش گفته بود، از شما بیشتر حق پسری برگردنم دارد، وقیحانه کشت و مرحوم آیت الله منتظری نیز شرح سر به نیست کردن وی و دسیسه احمد خمینی ملعون را گفت که قبلاً رسانه ای شده است (و از شرح بیشترش خودداری می کنم). البته خمینی زمانی پیرامون قطب زاده به فرزندانش گفته بود که حق پسری بیشتری از آنان دارد که قطب زاده مدام داخل ساک پول برایش می آورد و مصطفی خمینی یکبار به او توپیده بود که تو این پول ها را از کجا می آوری و خمینی نیز در پاسخ به حق پسری وی اشاره کرده بود، اما گویا پس از انقلاب که دیگر خمینی به پولی که سرویس های امنیتی به قطب زاده می دادند تا به دست اش برساند، نیازی نداشت، حتی دفاعیات اش را گوش نداد و علنی او را کشت!
قتل آیت الله طالقانی
آیت الله طالقانی که منش و متانت اش از زندان وی را مشهور کرده بود –که با کمونیست ها نیز همسفره می شد- جنگ قدرتی با خمینی نداشت و از همان ابتدای به قدرت رسیدن خمینی، که خمینی چرخشی کامل نسبت به سخنانش در پاریس نشان داد و هویدا ساخت خشک مغز و حتی شیادی قدرت طلب است که برای ماندن در قدرت هر جنایتی حاضر است بکند، مردم و انقلابیون به طالقانی بیشتر گرایش یافتند. طالقانی مثل بسیاری از شاگردان خمینی نبود که در زمان تنگدستی و انزوا با کمونیست و خلافکار که هیچ، تیم شیطانی فردوست (سرویس زیتون که 15 سال در اسرائیل دوره دیده بود) نیز معامله و معاشقه کند و چون به قدرت رسید همه را تکفیر کند و گردن زند و در کمال وقاحت هم بگوید “خدعه کردم”، بلکه طالقانی یک انسان واقعی بود که کشتار فله ای جوانان انقلابی را تحت عنوان “ضد انقلاب” قبول نداشت. طالقانی یک سخنرانی کرد که تنها کسانی که در نماز جمعه حضور داشتند و نیز نزدیکان حکومتی می دانند و در دوران قیام 88 که رهبران نمادین جنبش سبز با نظام کثیفی که قبلاً بخشی از آن بودند، ور افتادند، آن را علنی کردند و روی سایت ها گذاشتند. طالقانی به صراحت از شیادی سخن می گفت که می آید و به مردم وعده آب و نان مجانی می دهد و به محضی که به قدرت رسید زیر همه می زند و به کسی رحم نمی کند و طالقانی مردم را از باور سخنان آن شخص برحذر می داشت. بسیاری از جوانان جنبش سبز که دوران انقلاب بدنیا نیامده بودند، تصور می کردند که طالقانی درخصوص رئیس جمهور وقت پیشگویی کرده است و تعجب می کردند. اما، کسانی که دوران انقلاب را به یاد دارند خوب می دانند که این اول بار سخنان خمینی بود که هم می گفت آب و برق را مجانی می کند و کاری می کند همه مردم خانه دار شوند و حتی گفته بود که پول نفت را می آییم در خانه هایتان به شما می دهیم، که همان موقع بازرگان به وی اعتراض کرده بود که این چه سخنان نسنجیده است که می زند و نمی توان آن را عملی کرد. طالقانی داشت از متونی مذهبی سخن می گفت که پیشگویی کرده بود، دجالی که می آید چنین خصایصی دارد و مقصودش کاملاً مشخص شد که کیست. از همان زمان طالقانی حکم شهادت اش را نوشت. در جلسه ای که او مسموم شد، سفیر روسیه نیز حضور داشت و او در خاطرات اش که بعدها بیرون آمد به صراحت به آن می پردازد. کسی که میزبان و از اقوام طالقانی (نمی خواهم نام اش را ببرم) بود، به شهادت حضار در آن روز بسیار عصبی و هل بود و به محض دادن نوشیدنی به مرحوم طالقانی او احساس ناراحتی کرد. همان فامیل طالقانی گفت که به اورژانس زنگ زده، اما خبری از اورژانس نشد تا کار از کار گذشت. تمام نزدیکان طالقانی از آن زمان به بعد حذف شدند، به جز همان شخص که پست و مقام های بالاتر متعددی گرفت. خمینی باز اجازه کالبدشکافی نداد و یک سطر برای شهادت طالقانی پیام داد که به جای او از پدرش تعریف کرده بود! (و همان یک سطر خود گویای همه چیز است).
قتل فله ای حزب جمهوری اسلامی
اگر مرگ یکنفر بتواند موجب شود که انسان از ذکر کارهای شرّش (البته نه اگر این شر به قتل و جنایت کشیده شود و حقوق دیگران را ضایع کرده و وقیحانه کتمان کرده باشد) طفره رود، آن شامل بهشتی نمی شود. او نه تنها دیکتاتوری مجسم بود که به صراحت از مستبد مصلح (!) سخن می گفت.
واقعیت این است در ماجرای بالا رفتن از دیوار سفارت آمریکا و دسترسی به برخی از اسناد، یک مصاحبه بهشتی با سفیر وقت آمریکا کشف شد. در جایی از دیالوگ بهشتی گفته بود، نسبت به کنار رفتن و مرگ خمینی اهمیتی نمی دهد. آن سند را به خمینی دادند و او نیز به دانشجویان گفت که او از اعضای شورای انقلاب بوده و کاری بدان نداشته باشید. لاهوتی نیز که مدتی بعد طی بازجویی توسط سرویس های امنیتی کشته شد (و فرزندان رفسنجانی گفتند که او از آنان خواسته به خاطر نظام سکوت کنند) پیش خمینی رفته بود و گفته بود که اعضای حزب جمهوری اسلامی کاری به شما ندارند و به راه خودشان می روند، خمینی با آرامش و اطمینان گفته بود، همچون قبلی ها به موقع به حساب آنان هم رسیدگی می کند. تمام دیکتاتوری ولایت فقیه را که در زمان خمینی در قانون اساسی می بینید، بهشتی و باندش با تأیید خمینی صورت دادند (به این امید که خمینی به زودی می میرد و بهشتی خودش می شود، قدرت فقیه بلامنازع) و روز آخر آیت الله منتظری را آوردند و همه چیز را به پای وی نوشتند و هر کس که به بهشتی پیرامون بندهایی اعتراض می کرد، بهشتی می گفت در این جلسه آیت الله منتظری رئیس جلسه هستند. آن کار به نام منتظری و به کام خمینی و جوان مرگی بهشتی تمام شد؛ گرچه آیت الله منتظری در آن زمان به ولایت فقیه اعتقاد داشت. بمب گذاری حزب کار یک تیم بود نه یک شخص و تیم امنیتی که با تأیید شرعی خمینی آن را صورت داد، شخصی را همچون لولو به عنوان عامل آن فراری داد و اخیراً برای پاکسازی کامل حقایق آن، وی را در خارج ترور کرد.
یک پرانتز لابلای قتل ها
به قتل های زنجیره ای که معروف شده است نمی پردازم، چون در این مقاله تنها می خواهم نه به قتل اپوزیسیون که اشاره ای گذرا به قتل به اصطلاح “خودی” هایی بکنم، که رژیم و سرویس های امنیتی اش صورت دادند و یا مردم نمی دانند یا کمتر می دانند و تنها همین قدر بگویم همان گونه که رسانه های اپوزیسیون خارجی لیستی کامل از کسانی که به قتل رسیدند و قرار بود به قتل برسند (و در اعترافات سعید امامی ملعون نیز آمده بود)، ارائه کردند، قتل ها و لیست های جوخه مرگ حتی به قبل از انقلاب بر می گردد که روحانیون مخالف خمینی و بهاییان و برخی دیگر را شامل می شده است که توسط به اصطلاح “گروه های توحیدی” انجام شده است. بدان قتل ها بیافزایید کسانی را که پس از جنبش سبز کشته شدند و به عنوان دانشمندان هسته ای ترور شده توسط سرویس های بیگانه معرفی شدند و رژیم تعدادی از “خودی” های سابق را که از منتقدان جدیدش شده بودند، کشت.
قتل یک قاتل پست: احمد خمینی
به استثنای خمینی کمتر کسی را بتوان در تاریخ انقلاب پست فطرت تر از وی دانست. او از قبل از انقلاب تا زمانی که به جهنم فرستاده شد، در تمامی قتل ها و جنایت های خمینی شریک بود و در آن آخرین سال های خمینی که هوش و حواس زیادی نداشت، پاره ای از احکام و قتل ها را با تصمیم خود و تأیید گرفتن از خمینی آلزایمری گرفت. البته خمینی چنان که گذشت در قتل نزدیکان و انقلابیون یدی طولا داشت، اما قرار نیست که سوای جنایت هایی که کسی مرتکب شده به
آن پرونده کثیف چیزی بیافزاییم. احمد خمینی ملعون چون پدرش شیفته و حتی بیمار قدرت بود (و در روز قیامت او را همچون پدرش به عنوان کسی که خدای قدرت را می پرستیده محاکمه و مجازات می کنند، نه خداوند جهانیان) و تا با انتخاب جانشینی برای پدرش که کمی از وی فاصله گرفت ناگهان به منتقد نظام بدل شد و تیم امنیتی نیز درنگ نکرد و همان گونه که سعید امامی در اعترافات اش گفت با چند قرص او را فرستادند پیش پدر ملعونش تا در جوار سایر شاگردان شان در دوزخ فریاد بزنند و فریادرسی نیابند.
شهادت آیت الله منتظری
این را کمترین کسانی به جز رهبران نمادین جنبش سبز می دانند. آیت الله منتظری تازه به قیام 88 پیوسته بود و برای جنبش سبز چند پیام داده بود که به سرعت به شهادت رسید. در همان روز رئیس جمهور وقت که با تقلب در انتخابات برنده اعلام شده بود، بدون این که مناسبتی داشته باشد یا دلیلی ذکر کند، به مردم تبریک گفت!همان زمان پیامی برای رهبران نمادین جنبش سبز فرستادم و آنان را به شدت سرزنش کردم که چگونه اجازه دادید، پزشکی حکومتی (پزشک خمینی ملعون) که اگر هم بخواهد نمی تواند به جز دستورات نیروهای امنیتی کار دیگری بکند، منتظری را ویزیت کند! از آن زمان به بعد رهبران نمادین جنبش سبز حتی اگر بیمار نیز می شدند، دکتری به جز دکتر معتمد خانواده را نمی پذیرند.
آیت الله منتظری از انقلابیونی بود که شیفته قدرت نبود و به همین سبب به جای پذیرش جامه آتشین ولایت فقیه، آن را به دور افکند و با دفاع از حقوق سیاسیون و جوانانی که زیر شکنجه و کشتار سرویس های امنیتی رژیم سلاخی می شدند، آخرت اش را نجات داد. زمانی که زنده بود پیام مرا مبنی بر حرام بودن پرداخت هر گونه خمس و زکات به حکومت و آخوند حکومتی، عملی کرد و خمس و زکات دریافتی را وقف خانواده های قربانیان به دست حکومت کرد. برخلاف آن که او را به ساده لوحی متهم می کنند، او صادق بود، اما ساده لوح نبود؛ چه هم در نواری که پسرش رسانه ای کرد هم به سرعت قصد “گروه مرگ” را برای گرفتن “حکم شرعی” جهت جنایاتی دیگر دریافت و هم با دور اندیشی چهره واقعی خمینی ملعون را در آینه تاریخ دید: سفاکی خونریز. روح منتظری در آن جهان مشمول مرحمت پروردگار باد. البته سخنان پسر منتظری با ماهواره ها که سعی کرد چهره کثیف خمینی را بزک کند، نشان می دهد که نه 21 سال که چند سالی باید برود در زندان های رژیم خمینی و بازجویان سرش را در سوراخ توالت فرو کنند و وقتی گفت یا الله بگویند که اینجا خدایت ما هستیم، تا بفهمد بزک کردن دجال و رژیم کثیفی که به نام دین بنا کرده چه معنایی دارد! جنایت های خمینی به سال 67 محدود نمی شود و قتل های فله ای که در ابتدای انقلاب صورت گرفت بسیار وسیع تر بود. بسیار کسانی را به جرم خواندن روزنامه و گرفتن اعلامیه فله ای کشتند و سر به نیست کردند. حتی قبل از انقلاب نیز قتل سینما رکس آبادان که حکومتی ها خوب می دانند کار خودشان بوده، همچون جنایت های دیگر رژیم با کلاه شرعی “مصلحت نظام” خمینی کتمان شد و به مخالفان رژیم نسبت داده شد.
علامه بهجت
این قتل و درحقیقت شهادت را تقریباً کسی نمی داند که کار سرویس های امنیتی رژیم بوده است. بهجت شخصیتی منحصر به فرد بود. او تجارب عرفانی داشت که شامل هیچ یک از این به اصطلاح کراماتی که ملاهای قم و نجف جعل می کنند، نمی شود. این را هم مذهبیون و هم حکومتی ها می دانند. بهجت در این اواخر سر جانماز گریه و توبه می کرد و از امام زمان می خواست به خاطر جامه روحانی که به تن کرده او را ببخشاید. مدام می گفت که هر مالی از جمهوری اسلامی که دست بگذارید، حرام است. او گفته بود که در خواب خمینی را دیده و از وضعیت زاری که خمینی را در آن جهان داشت، سخن گفته بود. او از تجارب عرفانی با امام زمان سخن گفته بود و پرسیده بود که آیا خودش زمان ظهور آن حضرت را می بیند و جواب شنیده بود که حتی کسانی که مسن تر از شما هستند و زودتر از شما فوت می کنند، می بینند (یعنی ظهور اتفاق افتاده است؛ حجت تمام). شکوه ها و ابراز نفرت اش از رژیم آخوندها یواش یواش به بیرون درز کرد و سرویس های امنیتی رژیم فهمیدند و وی را به شهادت رساندند و اموالی را که از مردم به عنوان خمس و زکات گرفته بود تا برای قیام امام زمان خرج کند، حکومت دزدید و مصادره کرد روی دزدی های میلیاردی دیگرش. روح بهجت شاد و در آرامش باد.
…و اما قتل رفسنجانی
سپاه دقایقی پیش از خراب شدن حال رفسنجانی با وی جلسه داشت و درست پس از آن و صرف نوشیدنی حال رفسنجانی خراب شد و سکته کرد. چرا!؟ به خاطر مصلحت نظام یا بصیرت و…؛ مگر فرقی هم می کند و نامگذاری متفاوت یک جنایت آن را پاک می کند؟ مشابه جنایت هایی که رژیم با دستور یا آگاهی رفسنجانی کرد. جنایات و مکافات است. اطلاعات سپاه که این قتل را صورت داد، دستور سرویس زیتون را انجام داد. جنگی که آنان برای ایران برنامه ریزی کردند، قرار بود پیش از این صورت گیرد. با آمدن رئیس جمهور جدید مشخص شد دولت جدید آمریکا منتظر نقض برجام توسط ایران می نشیند. تیم رفسنجانی نمی خواست ولو با تحریم های جدید آمریکا برجام را نقض کند. پس باید برای انتخابات بعد تیمی روی کار بیاید که برجام را نقض کند؛ دیگر پس از آن، آرماگدون چون یک دومینوی بی بازگشت رخ خواهد داد.
نمی خواهم روی زخم خانواده ای داغدار نمک بپاشم، اما هم جز حقیقت نمی توانم بگویم و هم اگر از اظهارات من ناراحت شدند، شاید کمی خود را جای خانواده هایی بگذارند که عزیزانشان توسط رهبران انقلاب سر به نیست شدند و خانواده ها حتی قبرشان را نمی دانند کجاست. دختران جوانی که پس از قتل شان توسط بازجوها و دژخیمان رژیمی که پدرتان تا آخرین لحظه زندگی برای حفظ اش تلاش می کرد، به خانه های شان رجوع کردند و در کمال وقاحتی غیرقابل وصف، جانیان به مادران گفتند که بکارت فرزندتان را قبل از اعدام ما بردیم تا باکره نباشد که بهشت رود! می دانید این جملات به جان یک شنونده بی طرف چه آتشی می اندازد، چه رسد مادران داغدار. به کدامین گناه نه فقط کشته شدند که شکنجه و تجاوز شدند و همه آن ها نیز کتمان و پنهان شد؟ مصلحت نظام. همان خمینی ملعون که هر جنایتی به نام آن کرد و هاشمی نیز چون خمینی کرد، مدافع آن شد. مگر شوخی است این همه جنایت به نام دین و پاک شدنی است تنها با چند شعار اصلاح طلبی و دیدگاه میانه روی!؟ حقیقتاً امیدوار بودم که رفسنجانی در این اواخر عمر که از قدرت دور شده و کمی مردمی شده بود (درد دیده طبیب است) راهش را حداقل به خاطر آخرت اش از خمینی جدا می کرد، و گرچه این اواخر رژیم ولایت فقیه مدنظر را موفق نمی دانست، ولی با انتخاب قبرش نزد خمینی نیت نهایی راهش را نیز نشان داد.
رفسنجانی دو کار بزرگ نیز در حق مردم کرد که البته به خاطر حفظ نظام هم کرد. او از دو جنگ و ویرانی بزرگ در گذشته، مردم ایران را دور ساخت. اول عقب نشینی تعمدی در روزهای پایانی جنگ برای پذیرش قطعنامه توسط خمینی خونخوار و پایان آن جنگ خانمان برانداز. دوم در جنگ اول خلیج فارس صدام بسیاری از این ملاهای ساده لوح و خرکله را خام کرد که با هم علیه آمریکا جهاد کنیم. آنان هم تقریباً خر شدند و از همین خطبه های نماز جمعه القاب برخی از شهدای صدر اسلام را به صدام دادند!؟ رفسنجانی بسیار زیرکانه از یک طرف به تیم ارسالی صدام گفت که برای حسن نیت اقداماتی انجام دهد، از جمله آزادی اسراء. صدام هم اسراء را آزاد کرد و هم هواپیماهایی پیشرفته را برای در امان ماندن از بمباران های آمریکا به فرودگاه های ایران فرستاد که ایران هم آن ها را مصادره کرد به عنوان غرامت جنگی. سپس رفسنجانی در یکی از همین تریبون ها از صدام انتقاداتی کرد و مخالفت با همراهی در جنگ ویرانگر با آمریکا.
البته این را هم وظیفه دارم بیافزایم در دوران جنبش سبز نیز پیام مرا به او رساندند و او اجابت کرد و برخلاف برخی از رهبران اصلاح طلب (که اخیراً به سبب همین دودوزه بازی ها نام مارمولک را برایش گذاشته اند) دودوزه بازی نکرد، و با وجود فشارها آنچه را گفتم انجام وظیفه کرد و به دیگران نیز گفت که در این مورد از طرف “آقا” موکلف شده اند. جزایش با خداوند. البته نبود او ضربه ای بزرگ است به نظام و او توانایی آن را داشت که در بزنگاه ها و آخرین لحظات طی یک توافق یا حتی ساخت و پاخت با خارج، رژیم را باز حفظ کند که با قتل وی، این توانایی و انعطاف نیز برای بقاء رژیم سلب شد.