فضاحت رهبری فراموش نشود! بقلم بانو محترم مومنی روحی

0
201

فرض می کنیم، از میان نزدیک به هشتاد و چهار میلیون ایرانی، حداکثر چهار پنج میلیون شان، در اثر نادانی و سودجوئی و تمایل به « امت اسلامی » بودن و مصلحت اندیشی های دیگر، طرفدار رژیم اشغالگر و دزد و فاسد و جنایت پیشه جمهوری ننگین اسلامی باشند. با این احتساب، نزدیک به هشتاد میلیون ایرانی حق طلب و حقیقت گرا، که ملت واقعی ایرانزمین می باشند. از مخالفان حتمی حاکمیت آخوند و ملاهای خودکامه در کشور باستانی و پهناور و همواره پادشاهی میهن شان به حساب آیند؛ که هستند. در میان این گروه هشتاد میلیونی، نزدیک به هفت میلیون به دلائل امنیتی و سیاسی و……. ، در خارج از سرزمین و زادگاه خویش به سر می برند. در بین هم میهنان درون مرزهای وسیع ایرانزمین، بسیاری از شهروندان این کهندیار، یا در فقر مطلق می باشند؛ و یا زیر سطح متوسط در جامعه کنونی در میهن ثروتمند خود به سر می برند؛ و روزگارشان را با بدترین شرایط ممکن می گذرانند!

در میان این تعداد از اقشار متوسط نیز هستند کسانی، که جهت حفظ کردن آبروی شان، خود و زندگانی و روزگارشان را، جلوی دوست و آشنا به گونه ای جلوه می دهند؛ که تا کسی به درجه نداری و بری بودن شان از امکانات حتی محدود زندگی پی نبرد. تا بتوانند در انظار عمومی و درون اجتماع، ظاهری آبرومندانه و موجه را برای خود و خانواده شان به تماشا بگذارند!

این گروه بی نوا و نیازمند، ساکنان دیاری می باشند؛ که در طول سال، از معادن غنی کشور بسیار ثروتمند ایشان در استان های غربی ایرانزمین، دست کم حدود پانصد تن( پانصد هزار کیلو ) سنگ های محتوی طلای ناب استخراج می شوند؛ و محاسبه بفرمائید، که پس از عملیات جداسازی طلاها از سنگ های استخراج شده از معادن مورد نظر، چه ثروت عظیمی در اختیار حکومت ناقابل آخوندی، و دولت های بی کفایت روضه خوان های صدقه خور قرار می گیرد؟ و …. در این میانه، هزاران تن از آحاد ملت رنجدیده و ستم کشیده میهن مان هستند؛ که در فقر مطلق زندگی می کنند؛ و « با سیلی صورت خودشان را سرخ » جلوه می دهند؟!

همه ساله مرسوم است، که دولت وقت، بودجه سالیانه سازمان ها و ادارات و مؤسسات و نهادهای دولتی و کشوری را تعیین می کند؛ و در مجلس شورای اسلامی به گوش نمایندگان مردم در مجلس می رساند. بگذریم که در این تعیین و تامین بودجه برای ادارات وابسته به دولت، و یا بقیه نهادهای زیر مجموعه حاکمیت اشغالگر آخوندی، چه بی مهری هائی به برخی از کارمندان بعضی از وزارتخانه ها و مراکز کاری در کشور می گردد. از جمله ایشان، هم میهنان زحمتکش فرهنگیان سراسر کشور می باشند؛ که همواره بودجه وزارتخانه شان، نصف نهادهای نظامی و انتظامی و امنیتی کشور هم نیست. منتها، آنان همان شهروندهائی هستند؛ که ناگزیرند: « با سیلی صورت خودشان را سرخ کنند. » و اجازه ندهند که دیگران به فقر مالی و نداری های ایشان پی ببرند!

البته کارگران و کشاورزان و برخی دیگر از هم میهنان مان نیز هستند؛ که با قناعت کامل اما آبرومندانه به رتق و فتق امور زندگانی خود می پردازند. تا کسی به نداری و مشکلات مالی ایشان پی نبرد!

در تعیین بودجه سال جاری که در اسفندماه سال پیش، توسط رئیس جمهور و اعضای کابینه اش تعیین و مشخص گردید. بودجه سالیانه نظامیان سپاهی از قلک دولت، بسیار بیشتر از سال های پیشین تعیین گردید. به گونه ای که صدای برخی از صاحبنظران داخلی و خارجی در آمد؛ که اختصاص دادن چنین بودجه ای به سپاه پاسداران انقلاب خونین اسلامی، فزون تر از نورمال و غیر منطقی در نظر گرفته شده است. دوستان فراموش کرده بودند مطرح کنند؛ که « برادران قاچاقچی » ، خودشان به راحتی به تجارت کالاهای قاچاق مخصوصا مواد مخدر اشتغال دایمی دارند؛ و نیازی به افزایش بودجه سالیانه ایشان از سوی دولت را ندارند!

اما از بودجه سپاهیان گذشته، بودجه مدارس علمیه و تعلیم دهنده و پرورش دهنده آخوندک های طلبه نیز افزایش چشم گیری یافته بود. اساتید حوزه ها و مراجع تقلیدی که در این مدارس، به پروراندن اهریمنانی مانند خودشان اشتغال دارند. با این بودجه ها چه می کنند و چه باید بکنند؟!

اکنون و در پیش از روی کار آمدن این حکومت شیطانی نیز، طلبه های حوزه ها ماهیانه شان را، از طریق مبالغ زیادی که مردم دینزده و ساده انگار، به عنوان خمس و زکات مال شان، یا به عناوین دیگری مانند « حق امام، رد مظالم و …. به مراجع تقلید خود، که استادان حوزه های علمیه و تربیت کننده آخوند و ملا بوده و هستند پرداخت گشته و می شوند. یعنی از مبالغ مورد نظر، درصد بسیار اندکی از پرداختی های مردم، که به پیشنماز مسجد محله شان داده و می دهند؛ که آنها هم اجازه داشته و دارند؛ که پس از برداشتن سهم خودشان، بقیه را برای آیت الله مورد نظر، که استاد مدرسه علمیه فلان و بهمان است ارسال نمایند. آن آخوند مفتخور و زیاده طلب نیز، بخش کمی از مبالغ دریافتی را، برای مخارج حوزه علمیه محل تدریس علوم دینی خود اختصاص می دهد؛ و بقیه آن را به جیب مبارک می زند و حالش را می برد!

البته همانگونه که در بالا آمد؛ از این مبالغ هنگفت چیز زیادی به طلبه ها نمی دهند. ماهیانه ی آنها بسیار ناچیز است. بلکه اینهمه پول به دست مفتخورهائی که درون حوزه های علمیه از اساتید یا رؤسای آنجا می باشند می رسد. به همین خاطر هم لال شده اند، و هرگز مطرح نکرده اند: که اصولا خامنه ای دجال و خودکامه، که به دلیل عدم گذراندن و پاس نمودن واحد « درس خارج » از دروس طلبه گی حهت دریافت کردن رتبه « آیت اللهی » ، در هیچ کدام از این مدارس دینی چنین درسی را نگذرانده است. و اجازه با خود داشتن لقب « آیت اللهی » را ندارد. زیرا که نمی خواهند اینهمه پول مفت را از دست بدهند!

« درس خارج » آخرین بخش از دروس حوزوی است؛ که طلبه ها بدون پاس کردن آن، مجوز بر سر گذاشتن عمامه و دستار آخوندی را ندارند. و با القابی مانند « حجت الاسلام » یا « ثقة الاسلام » به کار آخوندی و روظه خوانی خویش ادامه می دهند. چنانچه « درس خارج » را نزد یکی از اساتید معتبر حوزه علمیه شان بگذرانند؛ و بعد از آن کتاب « توضیح المسائل = رساله یا تز طلبگی خودشان را ننویسند و منتشر نکنند؛ هرگز به درجه آیت اللهی نخواهند رسید. مگر آن که یک روباه مکاری مانند شیخ علی اکبر هاشمی رفسنجانی به قتل رسیده شده ای باشد؛ که با ترفند و ریاکاری و دسیسه میان او و شخص سید علی بتواند. پس از مرگ خمینی دجال و انتقامجو، خامنه ای کاملا بدون هر گونه مجوز و مدرک حوزوی را، یک روزه و یک شبه به درجه آیت اللهی و سپس رهبری رژیم منحط و منحوس و منفور و واپسگرای آخوندی شان برساند. که بعدها سپاهیان اش، هم سر داننده ی این راز( هاشمی رفسنجانی ) را که معدن این اسرار بود زیر آب بکنند. و هم آقا با باج دادن دایمی به سپاهیان و آیت الله های صاحب نام و نفوذ در حکومت، همچنان بر راس هرم قدرت قرار داشته باشد. و…. فقط در بنیاد « برکت » دارنده ی دویست میلیارد دلار سرمایه بدون دلیل باشد. که همه اش متعلق به مردم ستمدیده ایران می باشد؛ و دارائی ملی ایشان به حساب می آید!

بر این اساس، خامنه ای قدرت پرست و دولت آخوند حسن روحانی بی کفایت و دروغپرداز، مجبورند که به هر طریق ممکن، به سپاهیان باج بدهند؛ تا آنها به تجارت عالی و آبرومند قاچاقچی گری !!! خویش بپردازند؛ و حضرات آیات عظام!!! اساتید حوزه های علمیه نیز به « لفت و لیس » مالی خود ادامه بدهند؛ و مردم بی نوا و بی پناه ایران نیز، روز به روز فقیر تر و نیازمند تر از پیش بشوند!

به رهبر متظاهر و ریاست جمهوری بی کفایت و پشت هم انداز، و آیت الشیطان های مجلس خبرگان رهبری و شورای نگهبان فرصت طلب، و بقیه این اهریمنان چه مربوط است؛ که مردم به جان آمده ایران، چگونه باید در این وانفسای بی پولی و گرانی و نداری، چرخ زندگی خود و خانواده مظلوم شان را به حرکت در بی آورند؟ یا آن سیلزده و زلزله زده ستمدیده، چگونه و با چه امکاناتی باید خانه ویران شده خودش را بازسازی کند؟!

با اینهمه و در این میانه، سران و امیران عالیرتبه آرتش کشور نیز لال باشند؛ و جهت یاری رساندن به مردم مستاصل و درمانده و ظلم کشیده ایرانی نپیوندند. تا به یاری همدیگر، ملک و ملت را از ستم دینی و فلاکت حاکمیت آخوندی برهانند؛ و در این رهگذر، نام نیکی از خودشان در تاریخ این سرزمین بر جای بگذارند؟!

در میان نیروهای مسلح سه گانه آرتش کشور، غیر از نفوذی های مامور از سوی سپاه در این پایگاه ملی، امیران و افسران و درجه داران و …. دیگری نیز حضور دارند؛ که بر اساس اهمیت دادن به وظیفه انسانی شان، می بایست بر این امر وقوف کامل را داشته باشند؛ که مسؤلیت شان فقط حفاظت نمودن از مرزهای کشور در مقابل هجوم بیگانگان و غارتگران وحشی و ….. نیست. بلکه به این مهم نیز توجه نمایند. اکنون که کشور از درون در حال چپاول شدن و نابود گشتن می باشد. اینها به وظیفه مراقبت کردن از میهن شان در مقابل هر نوع دشمنی مسؤلیت مستقیم دارند؛ و نباید اجازه بدهند؛ که دشمنان داخلی مردم میهن شان، شب و روز دارائی های این مردم و سرزمین شان را به یغما ببرند؛ و آقایان تیمسار فلانی و بهمانی به خودشان اجازه ندهند؛ که به یاری این مردم درمانده بشتابند. تا آنها را، ابتدا از شر دشمنان داخلی شان نجات بدهند. سپس چنانچه بیگانگان به سرزمین شان تاختند. با دلاوری های خود، « دمار از روزگار» مهاجمان ضد ایران و ایرانی هم در بی آورند!

اگر چنین نکنند؟ هیچ عددی نیستند. بلکه انگل هائی می باشند، که شیره جان سرزمین خویش را می خورند و به صاحبان اصلی آن خیانت می کنند!
« تو خود، حدیث مفصل ، بخوان از این مجمل »!

محترم مومنی

مقاله قبلیرازی که پس از هزاران سال فاش می شود: آزمون خداوند، آزمونی از طریق وجدان؛ دکتر کاوه احمدی علی آبادی
مقاله بعدینامه هشدار آمیز ظریف به دبیرکل سازمان ملل متحد
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.