فرمایشات روزهای کاندیداتوری، طفره رفتن های بعد از به هدف رسیدن!

0
235

از شروع شکل گیری انقلاب سیاه اسلامی در کشور ما، تا کنون ده دوره انتخابات ریاست جمهوری برگزار گردیده است؛ غیر از محمدعلی رجائی و ابوالحسن بنی صدر، که ریاست شان به دلایل ترور شدن رجائی و معزول گردیدن بنی صدر بسیار کوتاه مدت بودند؛ چهار رئیس جمهوری بعدی ( خامنه ای، رفسنجانی، خاتمی و احمدی نژاد) هر کدام در دو دوره، ریاست قوه مجریه جمهوری پلید اسلامی را بر عهده داشتند. همگی این چهار نفر قبل از آنکه بر مسند ریاست تکیه بزنند، در برنامه های تبلیغاتی خودشان وعده های مختلفی به ملت دادند که هیچیک را اجرا ننمودند. وقتی هم که حین تصدی یا بعد از مسؤلیت رئیس جمهوری شان، در این رابطه مورد پرسش قرار می گرفتند؛ به سؤآل کننده می گفتند، می خواسته اند که آن کارها را انجام بدهند؛ اما شرایطی در مملکت وجود داشته که این کار را( اجرا نمودن قول هائی که قبل از به ریاست رسیدن به مردم می دادند) غیرممکن کرده بوده است!

و….. همیشه در چنین مواقعی، بعد از شنیدن چنین استدلال های پوچ و نخ نمائی، به یاد یک بیت شعر که مادربزرگم هنگام بدقولی نمودن کسی می خواند می افتادم: ” سرشب مست بودم باغ ونک بخشیدم، دم صبح هوش آمدم بر عملم خندیدم. “! اکنون نیز اگر دقت داشته باشیم، در جریان برنامه های تبلیغاتی نامزدهای انتخابات دوره یازدهم ریاست جمهوری، از کاندیداها سخنانی را می شنویم، که مصداق کامل همان یک بیت شعر است که به صورت ضرب المثل میان مردم رواج داشت؛ سخنان کاندیداهای این دوره نیز، چنان است که پوچی آن وعده و وعیدهای ” سرخرمنی ” را به یادمان می آورد!

هنوز فراموش نکرده ایم که همین احمدی نژاد بلاهت پیشه، هنگام تبلیغات تلویزیونی خودش به گونه کنایه آمیز، از مخاطبین تلویزیون دولتی، و نیز از مسؤلان حکومت ننگین شان می پرسید: ” آیا واقعا مشکل ما موی بلند جوانان جامعه ما است؟ ” بعدها دیدیم که در هر دو دوره ریاست خودش، چه بر سر همین جوانانی آوردند، که او نوید پشتیبانی کردن از آنها را به ایشان داده بود. و یا وقتی که وعده آوردن نان بر سر سفره های مردم را به ایشان داده بود؛ چندی بعد کاری کردند، که مردم دیگر حتی همان سفره خالی را که با سختی مقداری شام و ناهار نامناسب بر رویش می گذاشتند را نیز نتوانستند بر زمین پهن کرده و یک لقمه شام یا ناهار بدون نان از آن را نصیب دهان گرسنه شان بکنند!

در عوض تا توانستند برای برادر اسد در سوریه، نفت رایگان فرستادند. سپس با همین بشار اسد جنایتکار، برای تأمین کردن هزینه ساختن کارخانه اتومبیل سازی در شهر شام همراهی مادی نمودند و به او وام بلاعوض دادند. بعد هم با سرمایه خودشان، برای ساختن پالایشگاه در کشور ونزوئلا، که خودش اقیانوسی از نفت در زیر خاک کشورش دارد اقدام کردند. کمکهای نقدی به بولیوی، سریلانکا، لبنان و چندین کشور آفریقائی را به دولت های این کشورها هدیه دادند!

 images

بچه های بدون کفش داخل کشورمان، که در اکثر اوقات سر بدون شام روی بالین خویش می گذارند را می دیدند؛ اما برای دانش آموزان کشورهای دیگر مدرسه ساختند. حجم فقر و گرسنگی و فحشا و اعتیاد برخاسته از تورم اقتصادی در مملکت را شاهد بودند؛ اما برای ساختن آپارتمان های مسکونی در دیگر کشورها اقدام کردند؛ کارهائی را به انجام می رسانده و می رسانند، که حتی از سر خیرخواهی و نوعدوستی هم نبوده اند؛ بلکه فقط جنبه باج دادن به بیگانگان را داشته و دارند!

علی اکبر ولایتی، یکی از اعضای ائتلاف در بیت رهبری، با توجه به حرفه و تخصص پزشکی اش، مشکلات کنونی کشور را به بیماری جسمی در وجود آدمی تشبیه کرده؛ و در مورد راه بهبود بخشیدن به چنین اندام نزدیک به نابودی را، همانند درمان جسم مریض یک انسان برشمرده است. محمدباقر قالیباف، به مردم ایران وعده داده کاری کند، که برای ایشان و مملکت، ثروت و دارائی به وجود بیاید؛ تا بتوانند استقلال مملکت را تضمین نمایند. محمدرضا عارف هم وعده نموده که وضعیت خرید و فروش در کشور را، با صحیح به اجرا درآوردن قانون تضمین بنماید. سعید جلیلی نیز وعده داده کاری کند که در ارتباط با داشتن یک اقتصاد سالم، سود کشاورزان را از سودی که نصیب دلالان می شود بیشتر کند!

خلاصه آقایان هر کدام به هر طریقی که می توانند مشغول دادن وعده های دهان پرکن به ملت هستند. اما این بار را کی و چگونه بر زمین خواهند گذاشت؟ پاسخی است که به پندار من، حتی در زمان حضور مهدی و حجت شان نیز تحقق نخواهد یافت. چرا که خصلت حکومت آخوندی و همه دست اندر کارانش دروغگوئی، ناسنجیده سخن گفتن، غلو کردن، شعار دادن، و….. شعور نداشتن است؛ از چنین مجموعه ای من که انتظار توانمندی در عمل نمودن به قولشان را ندارم شما چطور؟!

بهار 2572 آریائی هلند

محترم مومنی روحی

 

مقاله قبلیبیانیه شماره ٣ ستاد حسن روحانی: حقوق اقوام، ادیان و مذاهب
مقاله بعدیسياستمداران، خاورميانه جديد را دريابند؛ اجتناب از جنگي كه پدر و پسر يكديگر را بكشند!
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.