فرزندخواندگی یا برده داری جنسی اسلامی؟

0
699

فرزندخواندگی قانونی است که به موجب آن رابطه خاصی بین فرزندخوانده و پدرخوانده و مادرخوانده به وجود می‌آید. این امر در طول تاریخ به عنوان یکی از روش‌های حمایت از کودکان بی‌سرپرست در سراسر جهان وجود داشته‌است.
اما در سال 1392، مسئله ی ازدواج با فرزند خوانده در محافل رسمی ایران مطرح شد. حتی اندیشیدن به این عمل غیرانسانی و پست آدمی را به خشم میاورد،شورای نگهبان در راستای نزدیک کردن این لایحه به اصول شرع (طبق روایت حقوق دانان و فقهای این شورا از شرع) و برخلاف نظر بسیاری از نمایندگان مجلس شورای اسلامی به اصلاح لایحه کودکان بی سرپرست اقدام نمود که طی آن ازدواج سرپرست با فرزند خوانده مجاز شمرده می شود.
با وجود مخالفان زیاد در اقشار مختلف مردم، طرفداران حقوق کودکان و طرفدارن حقوق بشر و اقدامات جنجالیشان در شبکه های مجازی متاسفانه، سرانجام لایحه حمایت از کودکان «بی‌سرپرست و بدسرپرست» با ماده جنجالی 27 که در آن اجازه ازدواج سرپرست با فرزند خوانده داده می شود تصویب شد.ابتدا لایحه حمایت از کودکان بی سرپرست و بدسرپرست در تاریخ هفدهم اسفند سال 87 به مجلس ارائه شده بود که آن موقع در ماده 24 آمده بود ، ازدواج سرپرست با کودک یا کسی که تحت نظارت اوست منوط به اجازه دادگاه خانواده با اخذ نظر کارشناسی مجاز است. در مجلس نهم با نظرمرکز پژوهش های مجلس و کارشناسان با توجه به اینکه تصریح به امکان ازدواج سرپرست با کودک یا نوجوان که موارد آن بسیار نادر است و با اخلاق عمومی سازگار نیست حذف این ماده پیشنهاد شد.
اما نمایندگان دولت یعنی مسئولان سازمان بهزیستی که پیشنهاد این طرح را داده بودند اصرار به تصویب این ماده داشتند چون اعلام کردند که مواردی وجود داشته و اگر در قانون نباشد مشکل پیدا می شود.
سرانجام این لایحه در مرحله اول با اصلاحاتی دوباره تصویب شد که “هرگاه سرپرست درصدد ازدواج با فرزند خوانده است باید مشخصات آن را به دادگاه اعلام کند در صورت وقوع ازدواج، سازمان موظف است گزارش ازدواج را به دادگاه اعلام کند تا با توجه به این قانون نسبت به ادامه سرپرستی یا فسخ آن تصمیم اتخاذ شود” .

سپس یک تبصره به آن اضافه شد که ازدواج چه در زمان حضانت و چه بعد از آن با سرپرست ممنوع است. این نظر مجلس بود که به شورای نگهبان رفت اما شورای نگهبان آن را رد کرد و دوباره به مجلس آمد. سرانجام چون از نظر شرع اشکالی نداشت نمایندگان اصلاح کردند و اجازه ازدواج با مصلحت دادگاه داده شد.

این موضوع که به ماده 27 معروف شد مخالفان بیشماری داشت و با وجودیکه شرع امکان آن را می داد اما از نظر عرف مشکل ساز بود،چرا جامعه ایران به چنین سقوطی در اخلاق و شعور انسانی تن داد؟این یعنی نهایت پستی،نوع شرعی و اسلام پسند برده داری جنسی آنهم از کثیف ترین و غیر اخلاقی ترین نوعش.سوأستفاده جنسی از کودکان در قالب عوام پسند فرزندخوانده گی، البته از دین نامبارکی که پیام آورش در طول رسالت به جای دعوت انسانها به راستی،بزرگترین هنرش اداره حرمسرایش بوده و چنان مغلوب شهوت حیوانی خود بود که از رابطه جنسی با همسر فرزند خوانده اش هم نمی گذشت و جهت اثبات حقانیت همیشه از الله کور وکر که پدرش بنده آن بود(البته اگر پدرش بوده باشد ) چنین نتایجی چندان شگفت آور نیست،
چه بر سر جامعه ایرانی آمده؟ جامعه ای که اصول آن بر پایه نیکی و راستی استوار بود ،چه شده که امروز در سایه تعالیم هزار چارصدساله شیطانی و بلای مهیب شورش سی و شش سال گذشته به چنین سقوط و فضاحتی تن می دهد؟سی و شش سال گذشته چه شد که سرزمین دلاوران و قهرمانانی به مثابه کوروش ،سورنا، آریوبرزن ، داریوش ،آرش و بابک وامیرکبیر،ستارخان و ………حالا می پذیرند تن دادن به قوانین کثیف سوئ استفاده جنسی از کودکان در قالب فرزند خواندگی را . قوانین شرع جز جهل و جنون ارمغانی برای ما داشته؟چرا ایرانیان ابلهانه به دنبال اهریمنی افتادند که کشور را به سقوط و نابودی کشاند؟هیچ کس از آن مدعیان دروغین روشنفکری ،رساله کریهه آن روان پریش دیوانه را نخوانده بودند یا حمایت و جاده صاف کردن برای رسیدن به قدرت ابلیس جواز شرعی برای جماع با نوزاد شیر خواره را به آنها می داد ؟ و شاید بزرگترین دغدغه انها همین بود که به خاطرش ایران را به بخس ثمن بخشیدند،من حقیقتا در عجبم از آقایان مدعی روشنفکری ،معماران ابله و کثافت انقلاب پنجاه و هفت که حتی امروزه هم در مصاحبه هایشان ، عشق لایزال به شخصیت کاریزماتیک ابلیس را پنهان نمی کنند ،یا شعور نداشتند یا به نفعشان بود که شیطان بر ایران حکم براند،مسلما علاوه بر جنایات مدرسه علوی و دادگاههای سه دقیقه ای و محاکمات بی منطق و ترجمه های فریبکارانه، در کارنامه جنایاتشان برده داری جنسی در قالب پدرخواندگی هم می درخشد.
آیا تدوین کنندگان حیوان صفت ماده بیست وهفت این لایحه هرگز به آسیب های روحی دختران فرزند خوانده در رابطه با ان اندیشیده اند،ایا به انحطاط اخلاقی که ناشی از چنین مصوباتیست فکر کرده اند؟شورای نگهبان و فسیل های بی مغز گرداننده آن هرگز شعور اندیشیدن به بی اعتمادی و نگرانی و ترس دخترانی در موقیت فرزند خوانده را داشته اند؟ و اینکه اگر دختر خودشان در چنین جایگاهی باشد ،انرا روا می دانند؟هرچند در سی شش سال گذشته زنا زادگانی از این دست قوانین ما را شکل داده اند تا در طویله مجلسی که نمایندگاش را به ده میلیون می توان خرید و فروخت،تصویب شود.معنی این مصوبه قانونی چیست؟چطور می توان از مهر پدر و مادری به اشتیاق زناشویی تغییر حاصل کرد؟پدر و مادری که قرار است بر پایه محبت، ایثار و از خودگذشتگی جای پدر ومادر حقیقی کودک بی سرپرست را پر کند و برایش فضای خانوادگی مناسبی فراهم کند که منجر به رشد و تعالیش شود و با حمایت همه جانبه پناهگاهش شود و به کودک امنیت و آرامش بدهد چرا باید مجوزی این چنین برایش مصوب شود؟این چه قانونیست که اجازه همخوابگی و لذت جویی والدین از فرزندخوانده را می دهد؟وجدان و اخلاق کجای این قانون در نظر گرفته شده است؟آیا تن دادن به پذیرش چنین احکام و قوانینی نقطه پایان بر اخلاق و منطق و انسان دوستی در جامعه دین زده و به فلاکت دادهایرانیست؟به امید روزی که تلاشهای فعالان مدنی و حقوق بشری و حقوق کودک در ایران به نتیجه برسد و شاهد حذف چنین بندهای شرم آوری از قوانینمان باشیم،به امید روزی که آگاهی در جامعه ایران به سطحی برسد که با حکم عقل و منطق، دین زدایی از این جا معه بیمار را آغاز کنیم.ما درفردای جامعه ایران به قوانین انسانگرا و انسان دوستانه نیازمندیم نه اراجیف بازمنده از یک پدوفیلی مدفون در جهالت هزار و چهارصدساله.
پاینده باد ایران
سهیلا زرندی