دکتر کاوه احمدی علی آبادی
عضو هیئت علمی دانشگاه آبردین با رتبه پروفسوری
عضو جامعه شناسان بدون مرز(ssf)
در تمامی کشورهایی که ملایان و پاسداران ایران اقدام به حمایت از شیعیان یا مخالفان حکومتی کردند، فرآیندی را مشاهده می کنیم که نتیجه کنش ها و واکنش های آگاهانه و ناآگاهانه آنان است که در نهایت به جنگ داخلی و قتل عام مزدوران رژیم ایران منتهی شده و می شود. خواهیم دید که چگونه و طی چه فرآیندی، “دوستی خاله خرسه” مقامات کشوری و لشکری ایرانی ابتدا به طمع و سپس تله ای برای طرفدارانش در منطقه بدل شده است.
روندی که ما در کشورهای سوریه، عراق، لبنان و یمن می بینیم که به جنگ داخلی، ویرانی، کشتار وسیع، جنگ شیعه و سنی و حتی فرقه ای، و قتل عام حامیان و مزدوران رژیم ایران کشیده شد، دقیقاً دارای الگوی مشابهی است و حاصل کنش و واکنش های نادان های حاکم بر ایران است. با شروع بهار عربی آن پروژه کلید زده شد و ملایان و پاسداران ایران با جاه طلبی تصاحب حاکمیت های کشورهای دیگر و توهمات برقراری یک رژیم ایدئولوژی مذهبی کثیف همچون ایران در آن کشورها سریع دست به کار شدند. ابتدا پشت جریان های اصلی بهار عربی که خواستار آزادی، مشارکت در اداره کشور و بهبود وضع اقتصادی و رفع بیکاری بودند -و طلیعه دار آن جوانان بهار عربی بودند، پنهان شدند تا با جریان های اصلی و بدون هزینه، با فروپاشی حاکمیت های مستقر در آنان، سوار بر کرسی قدرت شوند. سپس با تخریب و حذف و به حاشیه راندن سایر جریان ها، باند خودشان قدرت را انحصاری قبضه کند تا انقلاب های بهار عربی را در همان گام های نخست اش، ابتدا به سمت مطالبات خود بکشانند، در عین حالی که آن را با تبلیغات و هوچی گری به عنوان مطالبات همگان جار بزنند و پس از حذف همگان شروع به تقسیم غنایم بین “خودی ها”، آن هم تحت عنوان “جریان ها و سلایق متنوع کشور” نمایند. با این همه، این پروسه که عیناً در انقلاب 57 ایران اجرا شد، در هیچ یک از کشورهای منطقه موفق نبود و از مرحله دوم آن که قبضه قدرت بود، شکست خورد و روند عملی جریان به گونه ای دیگر چرخید. عدم قبضه قدرت منجر به اقدامات قهری و جبری بیشتر از طرف مزدوران ایران شد و آن واکنش متقابل و تند سایر جریان ها را در کشورهای منطقه بدنبال داشت. این واکنش ها، خود عکس العمل دیگری را توسط پاسداران ایران رقم زد، که تجهیز نظامی مزدوران و حامیانشان بود که به تشکیل و تقویت شبه نظامیان مزدور رژیم انجامید و اختلاف از سطح سیاسی به سطح امنیتی و نظامی کشیده شد. همزمان دولتمردان رند منطقه با رسانه ای کردن برخی از چهره های سپاه قدس که بسان “گاوی پیشانی سفید” در آمده بودند، موجب شدند تا افکار عمومی کشورهای عربی را متقاعد کنند که ایران در کشورهای عربی حضور نظامی دارد و این هم (تصاویر حضور فرماندهان سپاه قدس) شاهد زنده، و در نتیجه یک جریان قوی ضد ایرانی نه تنها در سطح دولتمردان و فعالان که آحاد مردم در کشورهای عربی شکل گرفت که چیزی نگذشت کار را در گام بعدی به جنگ داخلی و در گام بعدتر به قتل عام مزدوران ایران در منطقه کشاند. این “جوخه” ای بود که پاسداران و ملایان بی سواد ایران بدون این که بدانند برای مزدورانشان در منطقه بر پا کرده بودند که در سوریه، عراق و اخیراً یمن با شدت هر چه تمام تر ادامه نیز دارد. در تاریخ سیاسی منطقه، چنین قتل عامی از شیعیان سابقه ندارد. در گذشته حتی طی جنگ های شیعه و سنی نیز معمولاً شیعیان قربانی و طرف مظلوم بودند (چون در اقلیت بودند)، اما حالا در منطقه طرف ظالمی هستند که با “ولع تصاحب و انحصار قدرت” و “هدایت گمراه کننده رژیم ایران”، به سزای اعمال شان می رسند.
نباید فراموش کرد که تلاش طیف ها و باندهای کوچک مورد حمایت ایران در بهار عربی برای قبضه قدرت با “هوشیاری قبلی و آگاه سازی های همزمان و بعدی” مردم، ارتش و جریان های فعال و جوامع مدنی کشورهای منطقه به شکست انجامید. در مصر که رژیم ملاها از طریق سرویس های امنیتی اش وارد عمل شده بود و با اخوان المسلمین شروع به تشکیل نهادهای امنیتی موازی در نهاد ریاست جمهوری مصر کرده بود، با آگاهی رسانی به موقع و “مسئولیت پذیری ارتش مصر” خوشبختانه در نطفه خفه شد و مصر از جنگی داخلی و ویرانی نجات یافت و حالا به یکی از تأثیرگذارترین کشورهای منطقه بر علیه جریان های مذهبی تندرو بدل شده است. در عراق بعد از سقوط صدام، رژیم ملاها شروع به نفوذ از طریق شیعیان دست نشانده اش در نهادهای امنیتی کرد و آمریکا نیز مرتکب این اشتباه بزرگ شد، که به رژیم ایران اجازه داد تا دولت و نهادهای امنیتی عراق را بنا بگذارد و نتیجه عملی آن دولت کثیف و دست نشانده مالکی با ترویج عملی فرقه گرایی و به اسم مبارزه با تروریست ها بود. بعد از بهار عربی اعتراضات مدنی در عراق شروع شد و با کش و قوس هایی به تعصن در چند استان سنی مذهب انجامید که وقتی مالکی درصدد جمع آوری چادرهای اعتراضی و اقدام به زور نیروهای امنیتی اش برآمد، عشایر هوشیار عراق در دفاع از خود دست به اسلحه بردند و جنگ در الانبار آغاز شد. چیزی نگذشت که مالکی احمق تر از پاسداران ایران به خیال تضعیف ارتش آزاد سوریه اقدام به آزادی زندانیان بعثی از زندان های عراق و فرستادن شان به سوریه کردند و همگان شاهد گسترش داعش (به خصوص در مناطق شرقی سوریه) و آتش بس نانوشته با رژیم سوریه و جنگ با سایر رزمندگان سوری بودند. اما بازی با یک رهبری به موقع کاملاً برگشت و بعثی های عراقی زخم خورده در عراق، پس از آن که در سطح امنیتی در داعش خود را تثبیت کردند، در هماهنگی با سنی های ناراضی عراقی، تغییر زوایه از سوریه به عراق دادند. حالا شکارچی ناشی در دام خود افتاده بود. تنها کمتر از 72 ساعت، یک سوم از عراق سقوط کرد و نیمی از ارتش عراق فروپاشید (و سریعترین نبرد رعدآسای تاریخ جنگ های جهان رقم خورد). زمانی که داعش به دروازه های بغداد رسید، کار مالکی و دولت دست نشانده ملاها دیگر تمام بود. آمریکا با هوشیاری و به درستی هر کمکی را به دولت عراق موکول به برکناری مالکی و جانشینی یک دولت فراگیر در عراق کرد وهمین گونه نیز شد. چون سپاه قدس ایران که ادعای تسلط بر اوضاع عراق را داشت، بزرگترین شکست نبردهای رعدآسا را در پرونده داشت و تا روزهای اول اصلاً نمی دانست که از کجا خورده است و چگونه شمال عراق با آن همه نیروی مجهز نظامی ناپدید شدند (و تو گویی نیروهای امنیتی و سپاه قدس خواب بودند) و این افتضاح نظامی و امنیتی امکان پذیرش هر راه حلی را از طرف آنان بعید به نظر می رساند. دولت جدید فراگیر عراق تشکیل شد و نخست وزیر جدید آن، با وجود این که وارث یک ویرانه شده بود، به گونه ای بهت آور توانست سریع بر اوضاع مسلط شود، باندهای فاسد دولت قبلی را بازنشسته اجباری یا دستگیر کند، حقوق بگیران جعلی را شناسایی و حذف نماید، نظر اقلیت های مختلف و به خصوص کردها و سنی ها (و حتی ترکمن ها و ایزدی ها) را تا حد بسیار زیادی تأمین کند و آن گونه استقلال از خود نشان دهد که کشورهای عربی بسیاری برای اولین بار پس از سقوط صدام اقدام به گشودن سفارت در آن کشور کرده و دولت جدید توانست اعتماد و اجماع جهانی را نسبت به خود برانگیزد. حالا عراق دارای حکومت و دولتی شده که برخلاف دولت مالکی که برای رژیم سوریه نیرو و مهمات برای ادامه جنگ داخلی می فرستاد، علاوه بر قطع همه این کمک ها، از رژیم ایران انواعی از کمک های تسلیحاتی، مالی و انسانی را برای مبارزه با داعش دریافت می کند. این یعنی یک بازی چند سر برد از طریق “بکارگیری نیروی دشمن در مسیر خواسته های خود”. رژیم ایران سعی کرده با حضور بیشتر نیروهای سپاه و شبه نظامی و تبلیغات رسانه ای، از دست دادن دولت دست نشانده قبلی را به نوعی در عراق جبران نماید، اما حضور بیشتر پاسداران و مزدوران شان تنها موجب به کارگیری بیشترشان “در مسیر سناریوی ما” و البته با هزینه و تاوان جلادان ایران می شود.
در سوریه همچون عراق، زمانی که بهار عربی شروع شد، رژیم های مورد حمایت و متحد ایران بر سر کار بودند و آنان در هر دو کشور ناگزیر به دخالت نظامی شدند. عدم درایت آنان در سوریه در جایگزینی شخصی دیگر به جای اسد منجر به جهنمی اول برای بعثی های اسد و رژیم متحد ایران (به مثابه شخصیت حقوقی) و سپس مردم سوریه شد و ملایان در این تنگدستی منطقه ای تنها برای حضور نظامی در یک چهارم از خاک سوریه ناگزیر به پرداخت هزینه مالی و جانی بسیار هستند که ادامه نیز دارد. آنان عمدتاً به دست مذهبیان حیوان صفاتی چون خودشان قصاص می شوند. در این میان حزب الله لبنان نیز پایش به جنگ سوریه و یمن کشیده شد و چنان تلفاتی را از بالاترین فرماندهانش داد که در هیچ یک از نبردها با اسرائیل نداده بود. با کشاندن جنگ از لبنان به سوریه در آنجا خوشبختانه از بروز جنگ داخلی در لبنان جلوگیری شد. چون اولاً لبنانی ها و حتی حزب الله لبنان قبلاً طعم تلخ جنگ داخلی را در کشورشان چشیده بودند و ثانیاً تغییر در روش انتخابات در لبنان که در دستور کار روضه خوان های نادان ایران قرار گرفته بود (و می رفت همچون تغییر انتخابات در عراق به یکه تازی شیعی و فرقه گرایی کشیده شود)، با آگاهی رسانی به موقع کنار گذاشته شد.
وضع در یمن با دیگران گرچه متفاوت بود، اما بر اساس همان عادت مألوف و طوطوی وار دخالت ملاها و پاسداران ایران منجر به نتیجه ای مشابه شد (چون امور کشورهای منطقه به جای سپردن به دیپلمات ها و کارشناسان وزارت امور خارجه، به تعدادی پاسدار بی سواد سپرده شده که نتیجه اش را حالا به عیان می توان دید و واگذاری کار در هر جا به نظامیان یعنی گرفتن نتیجه ای مشابه) و جنگی داخلی و ویرانی و البته قتل عام “فرقه انصارالله” ساخته و پرداخته ایران در یمن شده و می شود. در زمان بهار عربی در یمن حکومتی متحد عربستان بر سر کار بود. عبدالله صالح که در مقابل تغییرات در یمن از خود مقاومت نشان می داد، با یک موشک مخصوص ترور و با دست و صورتی سوخته از یمن به عربستان فرستاده شد. کارها خوب پیش می رفت تا سران عربستان طی یک لجبازی کودکانه با آمریکا، دیکتاتور یمن را آزاد کردند تا به کشورش برگردد و او نیز اقدام به توطئه برای سرنگونی دولت ائتلافی یمن و بازگشت خود کرد. ابتدا سراغ القاعده رفت. ولی تلفات آنان آنقدر نبود که غربی ها را متقاعد کند که برای آرام شدن اوضاع نیاز به بازگشت دیکتاتور سابق هست. سپس سراغ جنوبی ها رفت، اما آنان در تله اش نیافتادند. دست آخر سراغ حوثی ها آمد و دست به تبانی با انصارالله و ملاهای ایران زد تا اگر شد، عربستان را متقاعد به کودتا کند و اگر نشد با پدید آوردن وضعی مشابه سوریه در یمن به همگان بفهماند که نادیده گرفتن اش چه تاوانی برای همگان دارد. با این همه، چنین اقدامی به مثابه خودکشی برایش بود و او پس از بلوکه شدن تمام دارایی هایش در منطقه و جهان، حالا شاهد مرگ و نابودی نزدیکان و باند و ارتش نزدیک به خودش در یمن است. حیف بود که دیکتاتور یمن و باندش تنها موردی در منطقه باشند که پس از بهار عربی، با وجود اصرار به تداوم شیطنت هایشان در منطقه بدون مجازات در بروند. اکراه اخلاقی از کشانده شدن یمن به جنگ داخلی مانع از آن می شد، ولی حالا که توطئه گران خودشان کار را به جنگ داخلی کشاندند، دیگر هیچ معذوراتی نیز برای مجازات بی ترحم شان باقی نمی ماند و البته انصارالله و متحدان منطقه ای اش را نیز در یمن با خود غرق می کنند. آن مجازاتی عادلانه برای کسانی خواهد بود که با دیکتاتور سابق یمن برای کودتا و قبضه قدرت همدست شدند و خود کرده نادانان را تدبیر نیست و عصبانیت مفرطشان نیز کمکی به حال شان نمی کند.