آنچه که متأسفانه بخش وسیعی از ما ایرانیان را بی هدف و برنامه می سازد؛ پیوستن به موضوعات برخاسته از تئوری های خودساخته و اثبات نشده، و دور شدن از عالم واقعیات تاریخی است. در ظاهر امر، همگی مان اهل بصیرت هستیم و در هر موردی صاحب نظریم؛ ولی در حالت برخاسته از واقعیت، ما فقط کسانی هستیم، که حتی خود زندگی را فقط در بخش ظاهری آن می بینیم؛ چه رسد به موضوع تاریخ، که از حقیقی ترین موارد حیات این جهان، و زندگی موجودات درون آن، به ویژه زندگانی ما آدمها به عنوان ” اشرف مخلوقات ” است!
در دو سه دهه اخیر، توجه افراد زیادی به چند بخش از تاریخ میهن مان افزایش یافته است؛ البته این امر می تواند نسبتا روش و خبر خوبی هم باشد؛ اما در دنیای واقعیت، به دلائلی نمی توان این خبر را خوب دانست؛ چرا که توجه اینچنانی به موضوع تاریخ( دیدن قسمت ظاهری آن )، موردی برخاسته از امر تقلید کردن از دیگران است. چون فلانی و بهمانی هم از مسائل تاریخی می گویند و می نویسند؛ پس بهتر است ما نیز به خاطر عقب نماندن از جرگه گروندگان به مسائل تاریخی، به این مورد هم بپردازیم!
یکی از بارزترین جلوه های تاریخ در میهن ما، از تولد تا مرگ کوروش کبیر، نخستین انسانی که همگان را به مبانی حقوق بشر توجه داد است. هنگامی که پدر بزرگش در رؤیای خویش دید که پسری در خانواده او به دنیا می آید که تاج و تخت پادشاهی او را منقرض خواهد ساخت و خود قدرت را در دست خواهد گرفت؛ به یکی از وزرای مورد اعتماد خویش دستور داد، تا نخستین طفلی که در خاندان او به دنیا بیاید و پسر هم باشد؛ به جائی ببرد و وی را سر به نیست بکند. وقتی هم که کوروش از مادرش متولد شد، طبق خواسته ” آژیدهاک ” پدر بزرگ او عمل گردید؛ و آن وزیر نوزاد را به برای کشتن وی به بیابان برد. اما در آنجا، به فرمان عقل و به خواسته قلب خودش عمل نمود، از کشتن آن کودک بی گناه صرف نظر کرد. در یکی از روستاهای نزدیک آن بیابان، به زن و شوهر جوانی برخورد که چند روزی از مرگ نوزادشان می گذشت؛ او هم صلاح دانست که آن طفل محکوم به مرگ را، به جای سر به نیست کردن وی، به آن خانواده جوان روستائی بسپارد که از او مراقبت نموده و مانند کودک خودشان سرپرستی وی را بر عهده بگیرند. خود آن وزیر هم دورادور مراقب اوضاع بود و مرتب هزینه نگهداری و تربیت آن بزرگ زاده را به آن مرد و زن جوان می داد!
زن و مردی که او را به فرزندی پذیرفته بودند؛ با آنکه نمی دانستند وی کیست و از کدام تبار می باشد؛ اما در حد توان فکری خودشان، وی را به بهترین نحو ممکن تربیت کردند و در رشد و نمو صحیح او هیچ کوتاهی ننمودند. کوروش بسان بقیه کودکان هم سن و سال خودش بزرگ می شد و با اجتماع اطراف نیز آشنا می گشت. در همه بازی های کودکانه که با ایشان داشت؛ در بیشتر مواقع در نقش پادشاه یک سرزمین بود و در همان دنیای کودکانه اش، بیشترین مساعی خیرخواهانه خودش را، برای خوب و صحیح زیستن مردمان فقیر کشورش به انجام می رساند!
تاریخ مسیر طبیعی پر نشیب و فراز خودش را طی می کرد و پیش می رفت؛ تا جائی که در عالم حقیقت و واقعیت، سرانجام همان کودکی که به امر پدر بزرگش می بایست بمیرد و سر به نیست بشود؛ در جوانی اش توانست رؤیای پدر بزرگ قدرت پرست را جامه حقیقت بپوشاند؛ او را از اریکه قدرت به زیر بکشد، و خودش جانشین وی گردد. اگر چه که این موضوع شباهت زیادی به داستانهای اسطوره ای دارد؛ اما به اذعان بسیاری از تاریخ نویسان و وقایع نگاران، آمیخته به حقیقت محض است. گوئی که طبیعت، او را به همین منظور به این دنیا آورده بود، تا رسم نیکوئی و نوعدوستی و یکتاپرستی را، نه فقط به ایرانیان، بلکه به ساکنان این دنیا در سراسر گیتی بیاموزد؛ و آنها را توسط افکار تابناک آن مرد بزرگ، با جلوه های اندیشه ها و گفتار و کردار انسانی وی نسبت به نوع بشر آشنا کند!
اکنون که برخی از ما به آن پادشاه بزرگ می اندیشیم، یا بعضی از ما که مطالبی در باره او می نویسیم و از وی سخن می گوئیم؛ فقط در اندازه بضاعت فکری و آگاهی خویش از آن یاد می کنیم؛ در حالی که این امر، فقط می تواند پرداختن به جلوه عام این موضوع باشد. در حالی که، نپرداختن به موارد خاصی از تاریخ، جز رسیدن به نتایج تلخ موجود در زندگی ما آدمها، هیچ حقیقت دیگری را در بر نخواهد گرفت!
یکی از بهترین و واقعی ترین موارد مربوط به موضوع بالا، این است که ما فقط در هفتم آبانماه هر سال به یاد کوروش کبیر نیفتیم؛ بلکه به عنوان یک ایرانی که مورد علاقه آن مرد بزرگ می باشیم؛ همه روزهای سال را متعلق به آن مرد نامدار، شاه شاهان، بهترین الگوی نوعدوستی در جهان و نمونه بارز میهن پرستی در دنیا بدانیم. آن هم، نه فقط به شکل ظاهری و به سبب عقب نماندن از خیل ایراندوستان متظاهر، بلکه در حد و اندازه ای که برازنده آن مرد بزرگ باشد!
فقط یکی از عواقب بد و تلخ و ناروای عدم توجه به تاریخ نزد ما ایرانیان، رایج نمودن یک واژه در زبان و ادبیات مان است؛ که زندگی و روزگار همگی ما، به ویژه دلسوختگان به مسأله حفظ تمامیت سطح و پیرامون سرزمین باستانی ما را، دچار نگرانی عمیق نموده است!
از زمانی که کلمه ” قوم ” توسط دشمنان قسم خورده ایران و ایرانی، در فرهنگ ما جا انداخته شد؛ از آن موقعی که ما را اقوام ایرانی نامیدند؛ بدن یکپارچه کشورمان را به دست تندباد دشمنان فرصت طلب خانگی و خارجی مان سپردند؛ تا ما را با نامهای ” قوم بلوچ ” ، ” قوم ترک ” ، ” قوم فارس ” ، ” قوم ترکمان ” قوم کرد ” ، ” قوم لر ” ، و….. تقسیم کرده و از هم بپاشند؛ آنگاه همین مردمان اصیل ایرانی، که از یک تبار و از یک نیاکان زاده شده اند را، به جان همدیگر بیندازند؛ آنگاه بساط ایجاد تفرقه در میان ایرانیان را برپا بکنند. تا سرانجام پیکره گرامی میهن مقدس ما را تکه تکه نمایند؛ و خودشان بر تک تک این تکه های کوچک استیلا بیابند و از ایران، ” ایرانستانی ” به وجود بیاورند؛ که ملت آن دیگر هرگز نتوانند حتی به دوران پرعظمت کوروش کبیر هخامنشی بیندیشند؛ چه رسد به آنکه شهریار کنونی میهن ما، کوروش رضا پهلوی را، یاری برسانند؛ که تا بتواند دوباره ایران و ایرانی را، به همان جایگاهی که آرمان آن مرد بزرگ هخامنشی، نیای ایران پرست اش رضاشاه کبیر، و پدر تاجدارش محمدرضا شاه پهلوی است باز گرداند!
پائیز 2572 آریائی هلند
محترم مومنی روحی