عملکرد تندروها برای انتخابات پیش رو، شباهت زیادی به فئودال های سابق دارد!

0
502

پیش از درگیر شدن ملت ایران با اشغال شدن کشورشان توسط آخوندهای بی خرد، در زمان حکومت پادشاهی پهلوی در ایران، هرگاه انتخاباتی در کشور برگزار می گردید؛ فئودال ها و خان های قبیله های کوچک و بزرگ مملکت، تلاش زیادی می کردند تا در آن انتخابات شرکت کنند؛ و رأی مورد نظرشان برای تصدی مقام نمایندگی در مجلس را به دست بیاورند . و به نمایندگی از سوی مردم شهری که قبیله و تبار وی، در اطراف آن شهر درون خیمه ها و چادرهای ایلاتی خوشان، و یا درون روستاهای متعدد کشور در شهرهای کوچک و بزرگ میهن مان زندگی می کردند؛ کارهای عمده ای را، جهت تبلیغ کردن برای خودشان انجام می رسادند.

از جمله این کارها، هزینه کردن بسیار زیاد از ثروت شان، برای نمک گیر نمودن ساکنان آن شهر و روستاهای درون آن بود. به ویژه اهالی روستاهای آنجا را، که معمولا تنگدست هم بودند؛ برای رساندن خود به هدفی که داشتند؛ مورد تفقدهای سرورانه و آقامأبانه خویش قرار می دادند. خانهای مورد نظر در این رابطه، با همه ناخن خشکی هائی که به طور عادی نسبت به زیردستان شان داشتند؛ و با تمام خساستی که در حالت عادی نسبت به افراد ایل خودشان، و نسبت به مردمان ساکن در روستائی که آن خانهای بی مرام، بر مردمان دیار زیر سیطره شان روا می داشتند؛ در هنگامه های انتخابات مجلس شورای ملی، بی محابا ولخرجی های زیادی می کردند؛ و با دادن ولیمه های فراوان و گرانقیمت، مردم را ” نمک گیر ” می نمودند. تا در روز انتخابات به آن خانهای شهرت طلب رأی بدهند!

از چند هفته قبل از رسیدن روز موعود، نوکران خویش را به سراغ مردم می فرستادند؛ تا از آنها بپرسند، چه مشکلاتی دارند تا ارباب شان مسائل غامض و پیچیده زندگی آن مردمان ساده انگار را، با دست و دلبازی تمام، مسائل مورد نظر را حل کنند و از سر راه آنان بردارند. بدیهی است که هیچ خان و خانزاده ای، کمترین دلسوزی برای مردمی، که زیر سایه آن فئودال ملاّک و خان انحصار طلب ده و شهرستان شان زندگی می کردند؛ می بایست که به خاطر متمع شدن از موهبت هائی که نزد خان بودند، و آن مردم نیز به آنها نیاز فراوانی را داشتند. چند روز پیاپی از خوان گسترده آن خان فئودال فرصت طلب، که همه روزه با خوراندن آبگوشت و چلوکباب و…. به مردم، رأی آنان در انتخابات را به خودشان اختصاص بدهند. تا با دست یافتن به مقام نمایندگی یک روستا، شهر یا استان، از ثروتی که داشتند برای به دست آوردن قدرت و منزلت استفاده بکنند!

درون حاکمیت سراسر شارلاتانیسم جمهوری رسوای اسلامی نیز، بذل و بخشش های کسب رأی مردم جهت انخابات، کمی غلیظ تر و پرمایه تر از خان های پیش از به قدرت رسیدن این نامردمان در ایران است. به گفته رسول منتجب نیا، قائم مقام حزب ” اعتماد ملی ” در ایران، تندروها در جلسات سرّی که با هم داشته اند؛ در نظر دارند که تعداد یک میلیون تن از مردم روستاهای کشور را، برای بردن به پای صندوق های آراء در حوزه های انتخابات در تهران، بر سر رقبای خویش کلاه بگذارند؛ و اکثریت آراء را به خودشان اختصاص بدهند!

اما به نظرم می رسد، که چنین کاری از سوی اصولگراهای تندرو، فقط به خاطر به دست آوردن رأی های بیشتر نیست. بل، از آنجائی که شنیده اند و می دانند؛ که مردم با هم قرار گذاشته اند؛ تا برای تحریم کردن انتخابات، در خانه های شان بمانند و از آن خارج نشوند. تندروها را بر آن داشته، که با اجیر کردن و آوردن یک میلیون ایرانی روستائی به تهران، تنور انتخابات را داغ نگه بدارند؛ و ” خرشان را از پل بگذرانند “!

چه مردم ایران یک دل و یک جهت مصمم باشند؛ که به مراکز رأی گیری بروند یا نه، حکومت نالایق و پلید اسلامی، و دولتمردان بی کفایت این رژیم اشغالگر، پیشاپیش افراد مورد نظر خودشان را تعیین نموده اند. و هر ماجرائی که در این رابطه به وجود می آورند؛ فقط برای اضافه نمودن سیرداغ و نعناداغ بیشتر، درون آش انتخابات، بر اهمیت آن بیفزایند. زیرا این حکومت جبار و جنایت پیشه اسلامی، فقط در سایه داشتن انتخابات در کشور، می تواند به مردم جهان بگوید؛ که در ایران مردم با آزادی تمام به افراد مورد نظر خودشان رأی می دهند. هرچند که این سخن از پایه و اساس هجو و غیرواقعی است؛ و هرچند که این کارها و حرکات های نمایشی آنها، بتوانند دیگران را گمراه سازند. ولی هرگز نخواهند توانست، پایه های سست و متزلزل رژیم پوسیده شان را، از فروریختن و منهدم شدن نجات بدهند!

محترم مومنی

مقاله قبلیبرد پیت با نویسنده پولیتزری فیلم می‌سازد
مقاله بعدیخداحافظی تلخ محسن چاوشی در سریال «شهرزاد»
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.