هموار در مورد داستان « علی بابا و چهل دزد بغداد » گفته می شد؛ که علی بابا یک شخصیت خیالی در داستان علی بابا و چهل دزد بغداد، که یکی از مجموعه داستان های « هزار و یک شب » بوده است. اما اکنون که در همین عصر و زمانه نیز، هم علی بابا داریم و هم هزاران دزد زیر نظر وی، در یک سرزمین باستانی که مهم ترین شهرت آن از دیرباز نیک نفسی شهروندان آن بوده است. کمی عجیب به نظر می رسد؛ نگارش داستان تخیلی علی بابا در چند قرن گذشته، چگونه اکنون از عالم خیال خارج شده و به دنیای واقعیت پیوسته است ؟ با این تفاوت که در آن داستان تخیلی قدیمی، گاهی اوقات علی بابا(رئیس دزدها) وقتی که با گروه چهل نفره خودش، به کاروان های در حال حرکت در صحراها و بیابان های آن شهرهای قدیمی می تاخت. پس از آن که افراد قافله را غارت می کرد؛ بخش زیادی از مال دزدیده شده را، داخل روستاهای اطراف غاری که او و همدستان اش در آن زندگی می کردند؛ میان ساکنان آن دهکدها تقسیم می نمود. اما علی بابائی که ما اکنون سراغ داریم؛ به لحاظ شرارت و بدطینتی و خوی جنایتکاری و و قساوت قلب و خصلت دزدی و راهزنی، دست صدها علی بابای دیگر را از پشت بسته، و ستاره درخشانی در دنیای چپاولگری و ضد مردمی بودن گشته است !
آن علی بابا تقریبا شخصیتی شبیه به یعقوب لیث صفار داشت؛ که به خاطر دستگیری از مستمندان جامعه، در بیابان ها راهزنی می نمود؛ و آنچه را که به دست می آورد. میان مردم فقیر تقسیم می کرد. اما این علی بابای واقعی که در غار جماران کنگر خورده و لنگر انداخته است. از جای اش تکان نمی خورد؛ بلکه هزاران دزد زیر دست اش، در فاصله های متناوب به دیدارش می روند. در آشکارا پای اراجیفی که به زبان می آورد می نشینند. اما در خفا، گزارشات مربوط به دزدی هائی که نموده اند را به گوش جناب شان می رسانند. که صدالبته مال غارت شده در همانجا با صلاحدید علی بابا میان خودشان تقسیم می گردد. و هر یک از دزدان به فراخور خدمتی که انجام داده اند؛ سهم خودشان را دریافت می کنند؛ و از خدمت علی بابا می روند؛ تا که برای اختلاس های بعدی آماده شوند!
جالب اینجاست، آن علی بابا که تخیلی بود؛ به مدد دیدگاه مثبت و انسانی نویسنده کتاب « هزار و یک شب » ، که علی بابا و چهل دزد بغداد هم یکی از داستان های آموزنده آن بوده است. هر از چند گاهی، در خلق و خوی انسانی فرو می رفت. تا به کارهای مثبت هم بپردازد؛ و بخشی از غنائم به دست آورده را، میان محرومان جامعه تقسیم می نمود. ولی نمی دانم نویسنده کتاب منفور « انقلاب اسلامی » که این علی بابا حاصل پندارهای ویرانگر او است. چرا تا این حد از شائبه های انسانی دور بوده است؛ که حتی یک « اپسی لون » مردانگی و شرافت انسانی در وجود اش نبوده، که چنین علی بابای بری از خصائص انسانی، و دشمن واقعی ایران و ایرانی را خلق کرده است؟!
معروف است و در فیلم هائی از داستان علی بابا و چهل دزد بغداد ساخته شده نشان می دهند؛ که درب غار مسکونی علی بابا و چهل تن دزد دیگر، یک قطعه سنگ یک تکه سنگین بوده؛ که دارای رمز خاصی بود تا باز بشود. رمز مربوطه هم چیزی نبود مگر کد معروف « باز شو سه سامی » ، هر گاه که علی بابا جلوی آن درب سنگین پر حجم و بزرگ می ایستاد؛ و کد مورد نظر را با صدای بلند اعلام می نمود(باز شو سه سامی) ، درب سنگی غار به طور اتوماتیک به کناری می رفت؛ و آنی که پشت درب ایستاده بود؛ به راحتی می توانست به درون غار برود و از آن خارج گردد!
اما این بار و در بخش غیر خیالی داستان علی بابا و هزاران دزد انقلاب پلید اسلامی، کد ویژه باز و بسته شدن درب ورود و خروج دزدان به داخل غار جماران، نه « باز شو سه سامی » است؛ و نه « بسته شو سه سامی» ؛ زیرا که دلاور مردان و زنان ایرانزمین، محکم ترین و قوی ترین کلید مخصوص ورود و خروج به داخل غار منحوس محل سکونت علی بابا خامنه ای را تدارک دیده اند. که در یکی از شب های نه چندان دور، کد رهائی خود و هم میهنان دربندشان را، درون قفل بارگاه جهنمی رهبر قدرت پرست و دزد و جنایتکار رژیم هزاران دزد و قاتل جمهوری ننگین اسلامی بچرخانند. تا « اکوان دیو » را از تخت فرمانفرمائی اش به پائین بکشند؛ و عمامه کثیف اش را دور حلقوم منفور وی گره بزنند؛ تا او را مانند سفیه ترین موجود تاریخ در دنیا، به روی زمین بکشانند و از حیطه اقتدار ساقط نمایند!
محترم مومنی