عزل رهبر فرع است، اصل را دریابید!

0
515

دبیر شورای نگهبان رژیم افاضه کلام نموده و گفته است: ” عده ای می خواهند با نفوذ در مجلس خبرگان، برای عزل رهبری برنامه ریزی کنند. ” فرض محال، محال نیست. اصلا فکر کنید که چنین سخنی حقیقت داشته باشد؛ و عده ای واقعا قصد نفوذ در مجلس خبرگان را دارند؛ تا بتوانند برای معزول ساختن خامنه ای از رهبری انقلاب برنامه ریزی کنند. اگر این امر حقیقت هم داشته باشد؛ این فقط یک فرع خواهد بود؛ اصل ماجرا، براندازی رژیم آخوندی درکلیت آن است!

تا زمانی که مردم ایران، همه تلاش خویش را به کار ببرند، تا بتوانند در لحظات تحویل سال کهنه به نو، در یکی از حرمهای امام رضا، حضرت معصومه، مزار خمینی انتقامجو، و یا دیگر زیارتگاه های ساختگی و بی هویت حضور داشته باشند؛ پایه های ستونهای حاکمیت مکار و جنایت پیشه اسلامی، یک ترک هم نخواهد خورد؛ کوچکترین لرزه ای نخواهد داشت؛ چه رسد به سرنگونی رژیم منفور اسلامی!

آنهائی که جشن نوروز ما را برای مان تبدیل به ” مراسم عید ” نموده اند؛ همان کسانی که با برگزاری جشن نوروز مخالفت دارند و آن را آتش و بت پرستی می دانستند و همچنان نیز می دانند. چه حقی داشته و دارند؛ که برای ملت ایران، شرح وظایف درست می کنند؟ و به آنها می آموزند، چنانچه در لحظات تحویل سال کهنه به نو، بتوانند در یکی از زیارت گاههای دروغین و بی اصالت حضور داشته باشند؛ به ویژه اگر در حرم امام رضا، خواهرش( حضرت معصومه )، و مزار خمینی ایران بر باد ده حاضر بشوند؛ ثواب بسیار زیادی نصیب شان می گردد؛ و حضرت در سال نو همه حاجات شان را برآورده خواهد ساخت؟!

بدیهی است که این روش بسیار غلط و ضد ایرانی، به هیچوجه کوچکترین سنخیتی با اصالت نوروز باستانی ما نداشته باشد و ندارد. اما اگر برخی از مردم سرزمین باستانی ما، پیه خفت حضور در یک مزار ساختگی، ویا امامزاده دروغین را، برای ساعت تحویل سال، بر تن خویش بمالند. و ننگ پیروی از دین بت پرستان را، با آئین یکتاپرستان معامله بکنند؛ نه آنکه بدیهی نخواهد بود، بلکه کاملا سهل انگارانه و غیر مسؤلانه نیز جلوه خواهند کرد!

کودکی به فردی می گفت: ” خدا کند ملای مکتب ما بمیرد، تا من دیگر مجبور نباشم که به آنجا بروم. ” – آن شخص به آن کودک می گوید: ” درست نیست که مرگ دیگران را آرزو کنی. ” – کودک جواب می دهد: ” من تا به حال سه بار این را از خدا خواسته ام؛ و هر سه بار هم ملاهای مکتب هائی که پدرم مرا به آنجا فرستاده بود که سواد بیآموزم؛ مرگ شان را فرا رساند. ولی هر دفعه که ملای مکتب ما می میرد؛ پدرم فورا مرا به مکتب دیگری می برد و به دست ملای دیگری می سپارد. ” !

آن فرد لبخندی می زند و می گوید: ” پس بهتر است که از خدا بخواهی، که پدرت بمیرد. ” کودک می پرسد چرا باید مرگ پدرش را آرزو داشته باشد؟ و آن فرد پاسخ می دهد: ” تا زمانی که پدرت زنده است، اگر صدتا ملا را هم بکشی، او سریع به دنبال مکتبی دیگر می گردد تا تو را به آنجا بفرستد. پس مرگ پدرت را از خدا بخواه، تا از رفتن به مکتب رهائی بیابی؛ دعا کن که هرچه زودتر پدرت بمیرد. ” !

این حکایت اکنون ما ایرانی هاست؛ فرض کنید به داخل مجلس خبرگان رهبری هم نفوذ بکنید؛ و برای معزول نمودن خامنه ای از پست رهبری رژیم برنامه ریزی صحیحی داشته باشبد؛ و همه کارها به درستی پیش بروند. آنگاه یک آخوند خودکامه دیگر را، دوباره برای رهبری انقلاب شوم شان بر می گزینند. و این تکرار تکرار، همچنان ادامه خواهد یافت. چون این فرع مشکلی است که مردم میهن ما با آن سر و کار دارند. اصل قضیه را دریابید؛ که سرنگونی کل رژیم، و رفع ظلم و ستم سی و پنج ساله، از چهره ملک و ملت است!

محترم مومنی

مقاله قبلیقاتل پائولو پازولینی کارگردان ایتالیایی شناسایی شد
مقاله بعدیتحليلي بر انتخابات شهرداري هاي تركيه؛ پيروزي كه مي تواند فريبنده باشد!
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.