شمر و یزید نمی دانستند، چه کسانی روی ایشان را سپید خواهند کرد؟! بقلم بانو محترم مومنی روح

0
502

ماجرای عزاداری دهه اول ماه قمری محرم، و اجرای نمایش جنگ میان لشگریان یزید با حسین نوه پیامبر اسلام و هواداران او، تقریبا مهم ترین موضوع در میان مسلمانان شیعی مذهب به شمار می آید؛ و جریانی است که همه ساله، در بیشتر ممالک دارای شهروندان شیعی مذهب، به صورت عزاداری های ویژه این گروه برگزار می شود. اما این برنامه سالیانه، در ایران بیش از دیگر سرزمین های شیعه نشین در جهان طرفدار و شرکت کننده دارد!
کسانی که در این مراسم سالیانه شرکت می کنند. از نخستین شب اولین روز ماه محرم به این مساله می پردازند؛ و آن را در محل خاصی که معمولا « حسینیه » نامیده می شود برگزار می نمایند. آنها در اولین ساعات در شب های ماه محرم، در مکان مربوطه گرد هم می آیند؛ و به همراه نوازندگان سازهای خاصی مانند « سنج و قره نی و طبل و فلود »، جهت گرامیداشت شهادت فرزندان علی ابن ابی طالب امام اول شیعیان( حسین و ابوالفضل)، و نیز هفتاد و دو تن از همراهان ایشان، که در روز دهم محرم ملقب به « عاشورای حسینی »، به دست یکی از سرداران یزید ابن معاویه « شمر ذی الجوشن » = ( کسی که دو زره جنگی فلزی در بر داشته است ) کشته شده اند. به روضه خوانی و سینه زنی و زنجیر زنی، و وارد نمودن ضربه های خونریز با « قمه » بر سر خودشان، و راه افتادن در خیابان های شهرهای خویش، چنین برنامه های وحشیانه ای را، تا آخرین شب روز دهم ماه محرم به انجام می رسانند!
شیعیان آن زمان، که همواره بر سر قدرت در شبه جزیره عربستان، با عموزادگان خودشان، «امویان» و « عباسیون » می جنگیدند. به دست « شمر ذی الجوشن » سفاک ترین سردار لشگریان یزید کشته می شوند؛ و مراسم گرامیداشت این رویداد مهم اسلام شیعی، بیش از هر موقع دیگری، از زمان سلسله صفویه در ایران برگزار گشته، و تا این زمان هم، به همان شکل قبلی، و در میان برخی از شیعیان ایرانی، که ( کاتولیک تر از پاپ ) می باشند. با شیوه های نسبتا خشم آورتر و وحشیانه تر به اجرا گذاشته می شوند!
مهم ترین بخش این عزاداری های حسینی مربوط می شود؛ به داستان بسته شدن آب بر روی لشگریان شیعی مذهب حاضر در آن جنگ نابرابر است؛ که ماجرای با لب های تشنه شهید شدن حسین و برادرش ابوالفضل و هفتاد و دو تن همراهان آنها، مهم ترین قسمت این نمایش تراژدی است؛ که ایرانیان عزادار، برای مهم تر نشان دادن این رخداد « ملو درام »، با زنجیر و قمه و…… چنان بر سر و سینه و شانه های خودشان ضربه وارد می آورند و می زنند؛ که بازماندگان آن شهیدان « عاشورای حسینی هم، به این شکل آزار دهنده، در سوگ آنها به انجام نرسانده بوده اند!
آنهائی که این داستان مثلا غم انگیز را، ( تشنه لب شهید شدن حسین و یارانش ‍‍) را، قرن هاست که همه ساله در ماه محرم عزاداری نموده و اجرا می کنند؛ و در برنامه روضه خوانی های خودشان در خانه های شیعیان ایرانی، با آه و ناله و سوز و گداز و گریه و زاری، برای حاضران در مجالس روضه خوانی خویش تکرار می نمایند؛ و سردمداران شان که نزدیک به چهل و سه سال کشور ما را اشغال نموده و در آن به حاکمیت ددمنشانه خویش، و ریختن خون ایرانیان اشتغال دارند. در صورت مساله و باطن منطق بی اساس شان، به ویژه در شرایط کنونی، که نمی توانند آب مورد نیاز مردم کشور را به ایشان برسانند. چگونه « صغرا و کبرای » این دو موضوع نامربوط را بیان و تفسیر خواهند نمود؟!
جز این نیست که این حرامیان حاکم بر ایران، همان هائی می باشند؛ که در برهه زمانی کنونی، به ایفای رل یزید و شمر مشغول هستند؛ و خود نابخردشان از این امر بسیار مهم غافل اند؛ که با ایجاد چنین کاستی هائی در زندگانی مردم ایران، در حال ایفا نمودن نقش پلید یزید ابن معاویه و شمر ذی الجوشن، برای مردمان سرزمینی می باشند؛ که بخشش های شان در طول همه این هزار و چهار صد سالی که از ظهور اسلام ناب!!! محمدی می گذرد. زبانزد همه جهانیان در عرصه این دنیای بزرگ بوده است!
اگر آنها نمی دانند که چه می کنند؟ و بر سر مردم بی دفاع ایران چه می آورند( که به درستی می دانند، و به کنش های ضد مردمی خویش هم آگاهی های لازم را دارند.) ؛ شایسته است که خود مردم کشورمان، به ویژه در شرایط فعلی، که بسیاری از هم میهنان دلاور ایشان، در سراسر ایرانزمین به پا خاسته اند؛ که تا حق مسلم خود و بقیه را، از حاکمیت آخوندهای اشغالگر و جانی بستانند. در هر کجای میهن عزیزمان که حضور دارند و زندگی می کنند. به خیل عظیم اعتصاب کنندگان بپیوندند؛ و با یاری رساندن عملی به چنین دلاوران از جان گذشته ای، هم به وظائف ملی و میهن پرستانه خویش بپردازند؛ و هم در این رهگذر به کمک همدیگر و برای همیشه، شر حاکمیت دست اندرکاران پلید آخوندی، به رهبری یزید خامنه ای، و شمرهای جنایکار و فرمانبر او را، از سر خود و کشور آریائی خویش کوتاه نمایند. تا که از این پس، در کمال آزادی و رفاه مادی و معنوی، و بدون حضور جنایت پیشگانی مانند سران حکومت پلید اسلامی آخوندی، به زندگانی بی سر و سامان کنونی شان، رنگ پیروزی و آرامش بعد از طوفان جانگیر این رژیم اهریمنی را بدهند!

مقاله قبلیمحمد نوریزاد بستری شد
مقاله بعدیپراید؛ ١٣٧ میلیون تومان
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.