” شما بزایید، ما می کشیم ” !

0
148

از حدود دو سال پیش تا کنون، سران مفلوک حکومت نیرنگباز اسلامی، از کم بودن جمعیت ایرانیان دم می زنند. در اینکه جمعیت کنونی کشورمان زیاد جوان نیستند؛ و اکثریت آن با مردان و زنان میانسال و مسن می باشد تردیدی وجود ندارد. اما اینکه رهبر و رئیس جمهور وقت کشور(محمود احمدی نژاد )، در آن موقع اعلام کردند که ایران ظرفیت بین صد و پنجاه تا دویست میلیون جمعیت را دارد؛ می توان در سلامت فکر و صحت عقل و درایت شان شک نمود و به ریش شان خندید!

 از آنجائی که سرزمین کهنسال ما، به لحاظ سطح و پیرامون آن، در وسعت شگفت انگیزی می باشد؛ شاید اگر کشور دارای مدیریتی مدبر و کاردان می بود؛ می توانست جمعیت بالغ بر دویست میلیون تن را نیز داشته باشد. ولی درشرایطی که این مدیران نادان و بی کیاست رژیم آخوندی، توان اداره یک روستا را هم ندارند چه رسد به مملکت بزرگی چون ایران، بهتر است که دهان یاوه گوی شان را ببندند و بیش از این گزافه سرائی نکنند!

 درون دستگاه آفرینش این جهان، پدیده های طبیعی آن به گونه ای برنامه ریزی شده اند؛ که یک لحظه و به اندازه یک میلیمتر هم در وضعیت طبیعی رخ دادن آنها اشتباه وجود ندارد. آفتاب داغ بهار و تابستان، بخار آبهای دریاها و دریاچه های ایران را، در لابلای ابرهای آسمان میهن مان ذخیره می کند؛ و در زمانی که خود طبیعت به خوبی وقت آن را مشخص نموده است؛ دوباره به شکل باران و تگرک و برف، به سوی دشت ها و کوهستان های ایران جاری می کند. سپس آبشارهائی که از قله های کوههای سر به فلک کشیده به سوی زمین سرازیر می شوند؛ در دامنه و اطراف آن کوههای استوار، جویبارها و نهرهای آب زلال را به حرکت در می آورند. آنگاه که همه شان درون بستر رودخانه ها جاری شوند؛ به سرشت طبیعی ایشان فرمان می دهد؛ که راهی دریاهای گسترده و فیروزه ای آن بگردند؛ تا به چشمان صاحبدلان، بشارت زایش برکت و ریزش نعمت های فراوان را بدهد.

 ولی تمامی این زیبائی ها در موقعیتی موجودیت می یابند؛ که دست اندر کاران اداره امور مملکت، در آن حد از دانائی و شعور ذاتی باشند؛ که بتوانند از اینهمه نعمت و برکت بی انتهای داده شده به ایرانزمین و ملت آن، با مدیریتی صحیح و کارآمد حفاظت و نگهداری کنند. نه آنکه همه روزه، خبرهای تأسف بار خشک شدن آب رودها و دریاچه های کشور، امید ایرانیاران میهن پرست را کاهش بدهند و به ناامیدی بدل نمایند!

 ظاهرا این طایفه ی عقب مانده و متحجر، در شرح وظایف خویش هیچ نکته مثبتی نداشته اند که ارائه بدهند. گوئی در پاکت مدیریتی ایشان، فقط کشتار انسانها و نابود سازی جلوه های طبیعی و مفید سرزمینی باستانی، و بدنام ساختن ملتی آبرومند ثبت گردیده؛ و برای تباه کردن آنچه که با فریبکاری به چنگ آورده و در اشغال خویش گرفته اند مأموریت دارند!

 اکنون که کمی به خود آمده اند؛ به این فکر هستند که با توحش ذاتی خویش، و با به وجود آوردن دلائلی غرض آلود، تعداد زیادی از جوانان ایرانی را، با ترتیب دادن جنگ خانمانسوز هشت ساله با صدام حسین به کام مرگ فرستاده اند؛ و تعداد بی شماری از همین جوانان میهن مان را، به بهانه های واهی و پوچ، به جوخه های اعدام سپرده اند؛ عده ای دیگر را نیز، درون شکنجه گاههای مخوف خویش اسیر ساخته اند؛ بقیه شان را هم در باتلاق اعتیاد به سوی تباهی سوق داده اند. اگر بخواهند باری دیگر برای نشان دادن برتری خودشان به حکومت های دیگر، بخصوص در سطح منطقه، جنگ دیگری را راه اندازی بکنند؛ نیروی انسانی جوان، که با شرکت شان در جنگهای آتی، بتوانند این قدرت پرستان را به مقاصد شوم شان برسانند ندارند!

 بر همین اساس دم از کمبود جمعیت در ایران می زنند؛ و به خانواده های ایرانی توصیه بیشتر به دنیا آوردن فرزند را می کنند. تا جائی که صاحبان چند کارخانه بزرگ را واداشته اند؛ که به کارگران زن و مرد خودشان پیشنهاد بدهند؛ در صورتی که یک فرزند به تعداد اعضای خانواده شان بیفزایند؛ از پاداش و هدایای ویژه برخوردارشان خواهند کرد. اگر نیک به این پیشنهاد مضحک توجه بکنیم؟ معنای چنین دست و دلبازی هائی، جز این نخواهد بود: ” شما بزایید، ما می کشیم. “!

 محترم مومنی

 

مقاله قبلی“منجي” در ناخودآگاه جمعي ايرانيان؛ وقتي كمونيست هاي ايراني نيز دنبال “امام زمان” مي گردند!
مقاله بعدیدرخواست دراویش گنابادی برای پایان دادن به اعتصاب غذای زندانیان سیاسی-عقیدتی
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.