ششم بهمن 1341 خورشیدی گرامی باد! یکی دیگر از روزهای فراموش نشدنی!

0
421

وقتی که به ورق خوردن برگهای کتاب مقدس تاریخ میهن عزیزمان نظر می افکنم، بعضی را سپیدتر از یاسی خوشبو، و برخی دیگر را به رنگ تیره چشمان سمور می بینم. متن ورق های کتاب ارزشمند تاریخ میهن باستانی مان را هم، که در روی برگ های سپید آن جلوه می کنند؛ را نیز آکنده از اشاراتی کتمان نکردنی، که مجموعه ای از افتخارات و سرفرازی ها و خاطرات خوش می باشند؛ و ملهم راه گشودن به آینده ای روشن و امیدبخش هستند. را چنان تابلوئی می بینم، که ما را به سوی بازگشت به دوران طلائی حکومت همواره سرفراز پادشاهان ایرانساز پهلوی یاری رسان باشند می انگارم!

حال آن که در کنار این برگ های روشن و افتخار آمیز، بخشی خاکستری هم به چشم می خورد؛ که آنهمه سرفرازی و اعتبار تاریخی را، به اوراق تیره ای پیوند می زنند؛ که محتویات آنها را، متن هائی در بر گرفته اند؛ که نشانه هائی از اشتباه کاری های تاریخی ملتی را عریان می سازد؛ که یا نادانسته، و یا با فریبی که از دشمنان ایران ستیز خویش خوردند؛ به اعمالی دست زدند که سرنوشت خود و هموطنان و میهن گرامی و باستانی خویش را، به چنین تیرگی و تباهی و تاری بدل نموده است!

از جمله روزهای درخشانی، که حضورش در کتاب سیاسی تاریخ کشورمان، با ابهت و افتخار بسیار ثبت گردیده است؛ و یکی از خردمندانه ترین رویداد حکومت پادشاهی پهلوی را، که با تدبیر پادشاه بزرگ ایرانزمین شاهنشاه آریامهر تحقق یافت؛ ششم بهمن سال 1341 خورشیدی بود؛ که در آن پادشاه میهن پرست مان محمدرضا شاه پهلوی، لوایح ششگانه ” انقلاب سپید شاه و ملت(مردم ) را به هم میهنان خویش ارائه نمود!

آن بزرگمرد ایرانزمین، بیشترین و مهم ترین و شایسته ترین حقوقی را که تا آن هنگام از زنان ایرانی دریغ گشته بود؛ را به ایشان ارمغان فرمود. خدمتی که تا جهان باقی است، کسی از ارزش و بهای معنوی و مادی آن خبردار نخواهد شد. حتی بخشی از همان زنانی که همین بزرگترین حقوقی انسانی و مدنی خودشان را نه می شناختند؛ و نه زن ستیزان جامعه(پدران و برادران و همسران خودمحورشان)، که حقوق ایشان را از آنان دریغ می نمودند اجازه دارا بودن اش را به آنها می دادند!

. بدون چنین اقدام بزرگی، که توسط ایرانپدر شاهنشاه آریامهر به انجام رسید؛ هیچیک از بانوان و دوشیزگان بخش متوسط جامعه آن روز ایران، نه دارای شخصیت حقیقی و حقوقی خویش می گشتند؛ و نه هرگز آن را می شناختند. دادن اجازه شرکت در همه انتخابات، چه برای رأی دادن و چه برای کاندیداتوری ایشان، که یکی از(مهم ترین) لایحه آن به شمار می آمد؛ همان موردی بود که خمینی دجال با آن مخالفت شدیدی نمود. و از همان موقع نیز، عقده ی انتقام کشی از پادشاه بی نظیر ایران را در دل سیاه خودش کاشت!

لوایح شش گانه منشور انقلاب سپید شاه و ملت، یکی از مترقی ترین تحولات چند قرن اخیر بود و هست؛ که بخش عظیمی از جامعه مردم ایرانی را، به حقوق اجتماعی و انسانی و طبیعی و مدنی شان رساند. نام و یادش تا ابد گرامی آن پادشاه عظیم الشأنی که نه دیگران او را به خوبی شناختند؛ و نه خود بدبخت مان دانستیم که چه ظلمی به او و به حکومت والایش می کنیم. آرزومندم اکنون که به هیچوجه نمی توانیم به آن خدمت شایان تقدیر و توجه پادشاه بزرگمان پاسخی نیکو بدیهم و پاس و سپاس او را داشته باشیم. با پشتیبانی از جانشین برحق و رسمی و قانونی وی ابرام بیشتری بورزیم. و بخشی از دین بزرگی را که بر گردن یکایک نهاده شده است را بپردازیم.

پاینده ایران پادشاهی، به شهریاری رضاشاه دوم پهلوی سوم

محترم مومنی

مقاله قبلیایب ویگودا بازیگر «پدرخوانده» درگذشت
مقاله بعدیکهکشانی که زمان آن جریان معکوسی دارد
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.