شد غلامی که آب جوی آرد، آب جوی آمد و غلام را برد!

0
720

نمی دانم بیت بالا را در دیوان کدام شاعری خوانده ام؛ اما به خوبی می دانم، که شاعر خوش قریحه آن، چه منظور مهمی از سرودن این شعر زیبا داشته است؟ او می خواسته از این طریق، اندرز با اهمیتی را در قالب یک غزل ناب به مخاطبان خود بیآموزد. و با هشدار دادن چنین موضوع به ظاهر ساده، ولی در نهان قابل تعقل و تفکر، به دیگرن بیآموزد؛ این امکان کتمان نکردنی است، که هیچگاه نخواهیم توانست پیش بینی بکنیم؛ در آینده دور یا نزدیک، بر ما و سایر آدمها چه خواهد گذشت؟!

او(سراینده شعر بالا)، شاید در قرنهای پیش و یا در همین قرن جاری، و چه بسا در همین زمان، از عمق ذهن خویش در مورد بی خبری انسان از آنچه که در انتظار اوست؛ که در یک ساعت، یک روز، یا یک هفته و ماه دیگر پدید خواهد آمد سروده و آن را برای ما به یادگار گذاشته است. او کسی بوده، که به درستی می دانسته، چگونه از عوامل ” ایماء و اشاره “، که یکی از مباحث مهم در صنایع شعری عروض و قافیه است سود ببرد!

در روزگاران گذشته، آب نوشیدنی و مورد استفاده مردم، از درون جوی ها و چشمه ها و نهرهای کوچک و بزرگ تأمین می گردید. در خانواده های پولدار، این کار (آوردن آب) وظیفه غلام بچگانی بود که در آن خانه ها کار می کردند. ظاهرا یکی از این غلامان، مأموریت آوردن آب از جوی را می یابد؛ اما به جای آنکه به سراغ جوی آب برود، بازیگوشی پیشه می کند و در عالم نوجوانی، سر به هوائی می کند؛ تا آنکه از کنار یک نهر بزرگ سر در می آورد. ناگهان به یادش می آید، که راه را اشتباه آمده، و ناخواسته از کنار جوی آب رد شده تا به این نهر متلاطم رسیده است!

با خود می اندیشد: ” ارباب من نخواهد فهمید که آب داخل این کوزه، از جوئی پر شده است که از چشمه نزدیک خانه جاری می شود؛ و یا از آب این نهر، بنابراین کوزه را از همینجا پر می کنم و با خود می برم. ” ولی چون می خواست که آب تمیزی را درون آن کوزه نماید؛ پاهای خودش را از کرانه ی آن رود کوچک پیش تر گذاشت، تا به عمق بیشتری برسد و آب زلال تری بردارد. اما چون سبک و کم جثه بود، فشار بخش میانی نهر آب تعادل وی را برهم زد و غلامبچه با کوزه اش، به همراه آب رهسپار ناکجاآباد شدند!

حکایت آن غلام غرق شده در نهر بازیگوشی و بی خبری، چه مفهوم نزدیکی با سفر اخیر وزیر امور خارجه رژیم آخوندی دارد؟ که به دستور ارباب(اربابان = رهبر انقلاب + همتای آمریکائی خودش جان کری)، جهت نشان دادن دوستی جمهوری اسلامی با همسایگان ایران، بخصوص با شیخ نشینان حاشیه خلیج پارس، و زدودن نظرگاه منفی عربستان سعودی در مورد احتمال خطرآفرینی ایران، برای کشورهای منطقه، صبح روز یکشنبه چهارم امرداد 94 خورشیدی، جهت رساندن پیام دوستی خودشان به ملت و دولت های همسایگان ایران، برای یک دیدار چند ساعته با مسؤلان کشورهای کویت و قطر راهی آنجا گردید. سپس در شامگاه همان روز وارد عراق شد، تا ضمن زیارت از مرقد امامان اول و سوم شیعیان در نجف و کربلا ( برای تحمیق بیش از پیش شیعیان ایران و عراق)، و ملاقات با آیت الله سیستانی مرجع تقلید شیعیان عراقی به بغداد رفت .

محمد جواد ظریف و همتای عراقی او ابراهیم جعفری، صبح امروز دوشنبه پنجم امرداد 94 ، در یک نشست خبری شرکت نمودند. او با تأکید بر این موضوع که سیاست خارجی جمهوری اسلامی، همکاری با همسایگان برای مبارزه با ترور و افراطی گرائی است؛ تمایل خودشان برای همکاری های بیشتر با همسایگان ایران، جهت زدایش تروریست های درون منطقه، به ویژه همکاری های دوجانبه با همسایگان شیخ نشین در کرانه های خلیج همیشه پارس، تلاش زیادی به کار برد تا پیام دوستی رژیم آخوندی را به شیخک های این ممالک برساند!

این سفر سیاسی به کشورهای نامبرده در بالا، با دو نیت سیاسی از سوی حکومت اسلامی طراحی شده است. نخست آنکه برای منتفی نمودن منفی بافی های عربستان سعودی، در باره فعالیت های هسته ای رژیم، و امکان دستیابی ایشان به سلاح های اتمی است. از اینرو بر آن شده اند که… ” تا تنور داغ است، خمیر را به دیواره آن بچسبانند. ” ؛ به همین دلیل نیز، این سفر پرمعنا را، تقریبا بلافاصله پس از اعلام شدن نتایج نهائی مذاکرات هسته ای، و ارائه متن توافق جامع از سوی نمایندگان شرکت کننده در این گفتگوها، به رهبران سیاسی کشورهای خودشان، از آن بابت عجولانه آغاز کرده و تحقق بخشیده اند؛ تا عربستان سعودی را نیز تحت تأثیر قرار بدهند؛ که ایران هیچگونه خطری برای این کشورها ایجاد نخواهد نمود!

ظریف از جوی های کویت و قطر بازدید کرد و رفت تا به نهر عراق رسید؛ اما چون می خواست از مدیران این کشور، با پیشنهاد احداث نیروگاه سه هزار مگاواتی برق در حومه شهر بصره، که ارزش این پروژه به مبلغ دو و نیم میلیارد دلار برآورد شده است؛ به آنها فرصت ندهد که از جمهوری اسلامی در مورد حضور دو هزار نفری اکیپ های سپاه قدس در عراق بخواهند؛ که دستور خروج ایشان از عراق را صادر کند. آنها به درستی می دانند، که حضور قاسم سلیمانی و سپاه دوهزار نفری او در عراق، که در ظاهر امر جهت مواجهه مقابله با داعشی های وحشی عنوان شده است؛ ولی در حقیقت این گروه بزرگ برای آموزش های نظامیگری به افراد گروه الصدر به رهبری مقتدا صدر است!

از آنجائی که سران بی لیاقت رژیم خودکامه جمهوری اسلامی، بر مبنای ” کافر همه را به کیش خود پندارد ” ؛ از سنی های درون عراق و همسیایگان با این کشور واهمه زیادی دارند؛ و تصورشان بر این است که برای حفظ موقعیت شیعیان عراق باید از افراد مقتدا صدر چشمداشت مبارزه با سنی های عراقی را دارند. پیشاپیش باج و رشوه اهدائی به دولتمردان عراقی را برای بستن دهان ایشان تقدیم شان کرده اند؛ که تا سپاهیان تا هر وقت که کار آموزش به الصدر را به انتها برسانند در عراق حضور داشته باشند!

گفتنی است که پیش از این هم، توسط جمهوری بی هویت و اشغالگر و اهریمنی اسلامی، دو نیروگاه گاز در نجف و شهرک الصدر در بغداد، برای عراقی ها ساخته شده اند. این مبالغ هنگفت که چنین مفت رایگان برای بیگانگان هزینه می شوند؛ اگر زبان داشتند به ملت ایران می گفتند: ” ننگ تان باد که شما در کشورتان با هزاران بدبختی دست و پنجه نرم کنید؛ ولی ما پول های بی زبان، که در اصل متعلق به خود شما هستیم؛ دردهای بی درمان بیگانگان را مداوا نمائیم!

محترم مومنی

مقاله قبلیتصاویری از جنجال در جلسه علنی امروز مجلس
مقاله بعدیهشدار رئیس جمهوری فرانسه به جمهوری اسلامی درباره سفر فابیوس به تهران
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.