حساب مردم ایران از حساب رژیم آخوندی جدا است! محترم مومنی روحی

0
271

جدا کردن حساب مردم ایران از حساب حکومت ملاها توسط دولتمردان آمریکا، چه معنایی را در ذهن آدمی متبادر می کند؟ از نخستین روزهای روی دادن انقلاب سیاه و شوم اسلامی در ایران، نمی توانستیم به درستی دریابیم؛ که این سم هلاک کننده را، چه کسانی بر کلیت میهن ما پاشیدند؛ که این سرزمین اهورایی و بزرگ و کهن را، یکباره به چنان خاک سیاهی نشاندند؛ که چهره پر ابهت و درخشان اش را، آکنده از تیرگی های حضور اهریمنانه خودشان و پیروان تبهکار شان نمودند؟!

در طول چهل سال گذشته، نه فقط بر مردم ایران، بلکه بر بسیاری از ساکنان ممالک دیگر در جهان نیز اثبات شده، که استراتژی دایمی قدرت های بزرگ دنیا آن است؛ که گهگاه با فرود آوردن پتک سنگین یک تاکتیک اعجاب برانگیز، بر روی یکی از کشورهای دنیا، ( مخصوصا در منطقه خاورمیانه که ممالک درون آن، استعداد زیادتری برای آسیب دیدن و تغییر یافتن را دارند.) چهره ابهام آمیزی به آرمان های کشورگشایانه خود بدهند. تا کسی نداند و نفهمد، که این رویداد ناگهانی، از سوی کدامیک از سرزمین های مقتدر در این گیتی پهناور به انجام رسیده است؟!

تعدادی از مخالفان خارجی رژیم منفور حکومت اسلامی، در برهه زمانی کنونی، شمشیرهای شان علیه آنها را از رو بسته اند. اما دیگرانی هم وجود دارند؛ که بدون به نمایش گذاشتن دیدگاه های شان در ارتباط با موجودیت حکومت ملاها در ایران، و به وجود آمدن مشکلاتی که حضور ننگین ایشان در کشور ما ایجاد کرده است. به طور مشخص نشان نداده اند؛ که در رابطه با حاکمیت جمهوری ننگین اسلامی، دارای نظرگاه خوب و دوستانه ای با ایشان نیستند. همانطوری که از دوستی شان با رژیم آخوندی نیز، نه در ظاهر امر، و نه در پشت دیوارهای مخفی کاری، داشتن هیچگونه رابطه مساعدی با رژیم خونخوار اسلامی در ایران را ابراز ننموده اند!

اکنون که در قرن بیست و یکم قرار داریم، در شرایطی مانند موقعیت صدها سال پیش نیستیم؛ که کشورهای همسایه به همدیگر شبیخون می زدند؛ و با شکست دادن مملکتی که با آنها هم مرز بودند. آن سرزمین بازنده در آن جنگ تحمیلی را، ضمیمه دیار خودشان می نمودند. اما به گونه ای دیگر شاهد هستیم؛ که برخی از مسؤلان کشورهای جهان، هنوز در شرایط قرون وسطائی زندگی می کنند؛ و به وجهی که مشاهده می کنیم؛ هنوز همان کنش های عصر حجری را ایفا می نمایند. سردمداران حاکمیت چنین ممالکی، با کشور و ملت شان نیز، همانند همان دوران بربریت و زورمداری، با توحش و شرارت فراوان نسبت به ایشان اداره می نمایند. تا جائی که حتی به قانون و مقررات بین المللی، که اعضای سازمان ملل متحد و نهادهای بین المللی برای ایجاد امنیت در دنیا اندیشیده و به همه ممالک گیتی ابلاغ می کنند؛ نیز کم ترین توجهی ندارند!

این قوانین و مقرراتی که از طریق سازمان های بین المللی به وجود آورده شده اند. چنانچه خوب و صحیح مورد استفاده قرار بگیرند؛ به هیچ کشوری اجازه هیچ گونه تجاوزی به ممالک دیگر را نخواهند داد. رهبران کشورهای متجاوز نیز هر که و هر چه که باشند. در برابر هر اقدام ناشایستی که در این باره بنمایند؛ مورد سؤآل دیگر اعضای سازمان ملل متحد واقع می شوند؛ و با اعتراض تند و انتقاد شدید آنها مواجه می گردند. مگر آن که مملکت متجاوز و خطاکار، خودش در زمره دارندگان حق « وتو » در شورای امنیت سازمان ملل متحد باشد!!! و تمامی آرای مخالف با رفتار تجاوزگرانه خودشان را، به کمک همین حق بی معنائی، که آن نیز به طور قانونی به برخی از ممالک قدرتمند جهان، از جمله به مدیران آن دیار تجاوزگر نیز داده شده است. نهایت سوء استفاده خویش را از آن می کند. تا مقاصد کشورگشایانه ای که دارد را به کرسی بنشاند!

یکی از فلاسفه کشور چین در دوران های گذشته، در مورد شناخت امر « سیاست » و کاربرد آن، به شاگردانش چنین گفته است: « سیاست، یعنی تشخیص دادن آنچه که قابلیت شدن را داشته باشد است؛ و کسی را که دارای چنین قابلیتی باشد را سیاستمدار می گویند.» !

امروزه اگر به جزئیاتی که در جهان سیاست در موقعیت کنونی مطرح است توجه کنیم؛ به آسانی به مفهوم سخن بالا واقف می شویم ؛ که دولتمردان و سیاستگزاران ایالات متحده آمریکا، چگونه با علم به این حقیقت، که سیاست یعنی شناختن آنچه که قابلیت شدن را دارد می باشد. در می یابیم که آنها، به درستی بر روی نکته ای انگشت گذاشته اند؛ که به وسیله آن به دیگران نشان بدهند. ایشان با مردم ایران هیچگونه دشمنی ندارند. بر همین اساس نیز وزیر امور خارجه آمریکا مایک پمپئو، در سخنان هفته گذشته خود اشاره کرد: « ما از معترضان ایرانی حمایت می کنیم؛ حساب مردم ایران از حساب حکومت در کشورشان جدا است. » روز جمعه هم سناتور ارشد ایالت فلوریدا مارکو روبیو، سناتور جمهوریخواه مجلس سنای آمریکا، به تبعیت از وزیر خارجه در توئیتر خود، با مایک پمپئو همراهی نموده و نوشته است: « مردم ایران همچنان زندگی شان را، برای اعتراض به فساد و سرکوبگری رژیم ایران به خطر می اندازند. من با وزیر خارجه آمریکا در حمایت از مردم ایران همراه می شوم؛ و امیدوارم رسانه های بین المللی، به این اعتراضات مهم در کازرون و دیگر جاها، توجهی که شایسته است نشان بدهند.‌» !

آیا به راستی حساب مردم ایران، از حساب حاکمیت اشغالگر آخوندی جدا است؟ یا این فقط نظریه جمهوریخواهان در ایالات متحده است؟ زیرا، در زمستان ۱۹۷۹ میلادی چنین نبود؛ و مردم ایران از دید دولتمردان وقت در آمریکا، هیچگونه حسابی در هیچ زمینه ای نداشتند. و مملکت شان با حیله های آیت الله جیمی کارتر ملعون و همدستان دموکرات او، مورد تهاجم دست نشاندگان ضد ایرانی ایشان قرار گرفت؛ و از آن زمان تا کنون، نه رنگی از آبرومندی بر چهره میهن شان مانده است؛ و نه آسایش و آرامش پیشین را دارند. همه اینها به اضافه میلیونها معتاد و کودکان کار و زنان خیابانی و مردم آواره و گور خواب و کارتن خواب و….. ثمره ی دیدگاه کشورگشایانه دولتمردان دموکرات ایالات متحده بوده است؟ یا جمهوریخواهان نیز چنین اند؟ ولی با روش خودشان، چون که آنها به درستی می دانند؛ چه امری در ایران قابلیت شدن را دارد؟!

آنها در صدد می باشند. که با گذاشتن دو سه هندوانه شریف آبادی زیر بغل مردم ایران، آنان را به جان سران جنایتکار و دزد و فاسد جمهوری اسلامی بیندازند؛ تا دسته گلی را که حزب مخالف جمهوریخواهان در حدود چهل سال پیش در ایران به آب داده اند. را با مرارت بسیار از آب در بیاورند؛ و وجدان گناهکار آمریکائی ها آرامش ببخشند. همانطوری که در خبرها می خوانیم و می بینیم و می شنویم؛ مردم دلاور ایران از دیماه سال گذشته، در جای جای سرزمین باستانی شان به پا خاسته اند. تا سرانجام بعد از چهار دهه رنج و عذاب و بی سر و سامانی، بتوانند این قوم وحشی و ضد بشری را سرنگون نمایند. بدون آن که از دلسوزی های موذیانه کسانی سود ببرند؛ که در آن مقطع زمانی در چهل سال پیش، ایشان را به بیماری آخوند زدگی مبتلا نموده اند. زیرا که این مردم به درستی می دانند: « کس نخارد پشت من، جز ناخن انگشت من » !

محترم مومنی

مقاله قبلیمایک پمپئو در سنا: فشار و تحریم بر جمهوری اسلامی را افزایش می‌دهیم
مقاله بعدیکشف گنجینه 12 میلیارد یورویی در لاشه کشتی غرق‌شده
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.