جدا کردن حساب مردم ایران از حساب حکومت ملاها توسط دولتمردان آمریکا، چه معنایی را در ذهن آدمی متبادر می کند؟ از نخستین روزهای روی دادن انقلاب سیاه و شوم اسلامی در ایران، نمی توانستیم به درستی دریابیم؛ که این سم هلاک کننده را، چه کسانی بر کلیت میهن ما پاشیدند؛ که این سرزمین اهورایی و بزرگ و کهن را، یکباره به چنان خاک سیاهی نشاندند؛ که چهره پر ابهت و درخشان اش را، آکنده از تیرگی های حضور اهریمنانه خودشان و پیروان تبهکار شان نمودند؟!
در طول چهل سال گذشته، نه فقط بر مردم ایران، بلکه بر بسیاری از ساکنان ممالک دیگر در جهان نیز اثبات شده، که استراتژی دایمی قدرت های بزرگ دنیا آن است؛ که گهگاه با فرود آوردن پتک سنگین یک تاکتیک اعجاب برانگیز، بر روی یکی از کشورهای دنیا، ( مخصوصا در منطقه خاورمیانه که ممالک درون آن، استعداد زیادتری برای آسیب دیدن و تغییر یافتن را دارند.) چهره ابهام آمیزی به آرمان های کشورگشایانه خود بدهند. تا کسی نداند و نفهمد، که این رویداد ناگهانی، از سوی کدامیک از سرزمین های مقتدر در این گیتی پهناور به انجام رسیده است؟!
تعدادی از مخالفان خارجی رژیم منفور حکومت اسلامی، در برهه زمانی کنونی، شمشیرهای شان علیه آنها را از رو بسته اند. اما دیگرانی هم وجود دارند؛ که بدون به نمایش گذاشتن دیدگاه های شان در ارتباط با موجودیت حکومت ملاها در ایران، و به وجود آمدن مشکلاتی که حضور ننگین ایشان در کشور ما ایجاد کرده است. به طور مشخص نشان نداده اند؛ که در رابطه با حاکمیت جمهوری ننگین اسلامی، دارای نظرگاه خوب و دوستانه ای با ایشان نیستند. همانطوری که از دوستی شان با رژیم آخوندی نیز، نه در ظاهر امر، و نه در پشت دیوارهای مخفی کاری، داشتن هیچگونه رابطه مساعدی با رژیم خونخوار اسلامی در ایران را ابراز ننموده اند!
اکنون که در قرن بیست و یکم قرار داریم، در شرایطی مانند موقعیت صدها سال پیش نیستیم؛ که کشورهای همسایه به همدیگر شبیخون می زدند؛ و با شکست دادن مملکتی که با آنها هم مرز بودند. آن سرزمین بازنده در آن جنگ تحمیلی را، ضمیمه دیار خودشان می نمودند. اما به گونه ای دیگر شاهد هستیم؛ که برخی از مسؤلان کشورهای جهان، هنوز در شرایط قرون وسطائی زندگی می کنند؛ و به وجهی که مشاهده می کنیم؛ هنوز همان کنش های عصر حجری را ایفا می نمایند. سردمداران حاکمیت چنین ممالکی، با کشور و ملت شان نیز، همانند همان دوران بربریت و زورمداری، با توحش و شرارت فراوان نسبت به ایشان اداره می نمایند. تا جائی که حتی به قانون و مقررات بین المللی، که اعضای سازمان ملل متحد و نهادهای بین المللی برای ایجاد امنیت در دنیا اندیشیده و به همه ممالک گیتی ابلاغ می کنند؛ نیز کم ترین توجهی ندارند!
این قوانین و مقرراتی که از طریق سازمان های بین المللی به وجود آورده شده اند. چنانچه خوب و صحیح مورد استفاده قرار بگیرند؛ به هیچ کشوری اجازه هیچ گونه تجاوزی به ممالک دیگر را نخواهند داد. رهبران کشورهای متجاوز نیز هر که و هر چه که باشند. در برابر هر اقدام ناشایستی که در این باره بنمایند؛ مورد سؤآل دیگر اعضای سازمان ملل متحد واقع می شوند؛ و با اعتراض تند و انتقاد شدید آنها مواجه می گردند. مگر آن که مملکت متجاوز و خطاکار، خودش در زمره دارندگان حق « وتو » در شورای امنیت سازمان ملل متحد باشد!!! و تمامی آرای مخالف با رفتار تجاوزگرانه خودشان را، به کمک همین حق بی معنائی، که آن نیز به طور قانونی به برخی از ممالک قدرتمند جهان، از جمله به مدیران آن دیار تجاوزگر نیز داده شده است. نهایت سوء استفاده خویش را از آن می کند. تا مقاصد کشورگشایانه ای که دارد را به کرسی بنشاند!
یکی از فلاسفه کشور چین در دوران های گذشته، در مورد شناخت امر « سیاست » و کاربرد آن، به شاگردانش چنین گفته است: « سیاست، یعنی تشخیص دادن آنچه که قابلیت شدن را داشته باشد است؛ و کسی را که دارای چنین قابلیتی باشد را سیاستمدار می گویند.» !
امروزه اگر به جزئیاتی که در جهان سیاست در موقعیت کنونی مطرح است توجه کنیم؛ به آسانی به مفهوم سخن بالا واقف می شویم ؛ که دولتمردان و سیاستگزاران ایالات متحده آمریکا، چگونه با علم به این حقیقت، که سیاست یعنی شناختن آنچه که قابلیت شدن را دارد می باشد. در می یابیم که آنها، به درستی بر روی نکته ای انگشت گذاشته اند؛ که به وسیله آن به دیگران نشان بدهند. ایشان با مردم ایران هیچگونه دشمنی ندارند. بر همین اساس نیز وزیر امور خارجه آمریکا مایک پمپئو، در سخنان هفته گذشته خود اشاره کرد: « ما از معترضان ایرانی حمایت می کنیم؛ حساب مردم ایران از حساب حکومت در کشورشان جدا است. » روز جمعه هم سناتور ارشد ایالت فلوریدا مارکو روبیو، سناتور جمهوریخواه مجلس سنای آمریکا، به تبعیت از وزیر خارجه در توئیتر خود، با مایک پمپئو همراهی نموده و نوشته است: « مردم ایران همچنان زندگی شان را، برای اعتراض به فساد و سرکوبگری رژیم ایران به خطر می اندازند. من با وزیر خارجه آمریکا در حمایت از مردم ایران همراه می شوم؛ و امیدوارم رسانه های بین المللی، به این اعتراضات مهم در کازرون و دیگر جاها، توجهی که شایسته است نشان بدهند.» !
آیا به راستی حساب مردم ایران، از حساب حاکمیت اشغالگر آخوندی جدا است؟ یا این فقط نظریه جمهوریخواهان در ایالات متحده است؟ زیرا، در زمستان ۱۹۷۹ میلادی چنین نبود؛ و مردم ایران از دید دولتمردان وقت در آمریکا، هیچگونه حسابی در هیچ زمینه ای نداشتند. و مملکت شان با حیله های آیت الله جیمی کارتر ملعون و همدستان دموکرات او، مورد تهاجم دست نشاندگان ضد ایرانی ایشان قرار گرفت؛ و از آن زمان تا کنون، نه رنگی از آبرومندی بر چهره میهن شان مانده است؛ و نه آسایش و آرامش پیشین را دارند. همه اینها به اضافه میلیونها معتاد و کودکان کار و زنان خیابانی و مردم آواره و گور خواب و کارتن خواب و….. ثمره ی دیدگاه کشورگشایانه دولتمردان دموکرات ایالات متحده بوده است؟ یا جمهوریخواهان نیز چنین اند؟ ولی با روش خودشان، چون که آنها به درستی می دانند؛ چه امری در ایران قابلیت شدن را دارد؟!
آنها در صدد می باشند. که با گذاشتن دو سه هندوانه شریف آبادی زیر بغل مردم ایران، آنان را به جان سران جنایتکار و دزد و فاسد جمهوری اسلامی بیندازند؛ تا دسته گلی را که حزب مخالف جمهوریخواهان در حدود چهل سال پیش در ایران به آب داده اند. را با مرارت بسیار از آب در بیاورند؛ و وجدان گناهکار آمریکائی ها آرامش ببخشند. همانطوری که در خبرها می خوانیم و می بینیم و می شنویم؛ مردم دلاور ایران از دیماه سال گذشته، در جای جای سرزمین باستانی شان به پا خاسته اند. تا سرانجام بعد از چهار دهه رنج و عذاب و بی سر و سامانی، بتوانند این قوم وحشی و ضد بشری را سرنگون نمایند. بدون آن که از دلسوزی های موذیانه کسانی سود ببرند؛ که در آن مقطع زمانی در چهل سال پیش، ایشان را به بیماری آخوند زدگی مبتلا نموده اند. زیرا که این مردم به درستی می دانند: « کس نخارد پشت من، جز ناخن انگشت من » !
محترم مومنی