در سالهای خیلی پیش تر از اکنون، تعداد سیاستمداران واقعی، نه فقط در ایران، بلکه در سایر ممالک جهان بسیار اندک بودند. دلیل آن هم دو سه امر بیشتر نبود؛ نخست تعداد جمعیت در همه دنیا، دوم هم کم تر بودن تعداد دانشکده های علوم اجتماعی در دانشگاه های سراسر گیتی، سوم نیز معیار مناعت طبع دانش آموخته گان این رشته تحصیلی بود. اگر کتابی در مورد موضوعی مربوط به یک امر سیاسی به رشته تحریر در می آمد؛ یا اگر نویسنده ای در یک روزنامه در این باره مطلبی می نگاشت؛ یا اگر فردی در فرستنده های رادیوئی یا تلویزیونی، مطالبی در مورد یکی از مباحث سیاسی مطرح می ساخت. بدون پیش زمینه مدارک علمی دانشگاهی شان چنین نمی کردند. اما در چند دهه اخیر، گوئی که همگان از کار کشتگان این دانش می باشند؛ و در نهایت فارغ البالی به خود اجازه می دهند؛ که در هر امری بخصوص در مورد سیاست، به اظهار نظر بپردازند؛ و حتی در رشته های گوناگون آن مانیفست شخصی هم داشته باشند!
این کار(ابراز موجودیت کردن متخصصان سیاستمداری در همه زمینه های آن)، موجب می گردد که اهمیت این بخش از علوم جامعه شناختی در هر اجتماعی، به خاطر عدم تخصصی کار کردن سیاستمداران بدون مدرک دانشگاهی، ولی به گونه خودخوانده سیاسی، روز به روز بیشتر تضعیف گردد؛ و بدتر آن که، سیاستمداران واقعی و دانش آموخته نیز، از آن باب که تعداد بی سوادان مطرح در این رشته، زیادتر از ناآموخته های آن است؛ از جهت آنکه با قاطی شدن در میان این افراد همه فن حریف، شخصیت اصلی علمی ایشان خدشه دار می گردد؛ به جز موارد کاملا ضروری، خیلی هم در رسانه های گروهی حاضر نشوند؛ و تا حد ممکن از اجرای برنامه هائی در این رابطه طفره بروند و سکوت پیشه نمایند!
هنگامی که من و ما دانشجو بودیم؛ غیر از رشته های تجربی، در دروس مقدماتی علوم پایه بقیه رشته های دانشگاهی، دانشجویان ملزم بودند؛ همانگونه که در مورد زبان و ادبیات خودشان، چند واحد جامعه شناسی و روانشناسی و برنامه ریزی آموزشی را نیز پاس نمایند؛ در کنار آنها، دو سه واحد سیاسی را هم بگذرانند. خاصیت این کار و هدف هیأت علمی دانشگاه های مختلف این بود؛ هر دانش آموخته ای که در یکی از رشته های تحصیلی دانشگاهی خود، موفق به دریافت کردن مدارک کاردانی، کارشناسی، کارشناسی ارشد، دکترا و تخصصی آن می گردید. چنانچه داخل بازار کار بشود؛ بتواند در طی خدماتی که انجام می دهد، با شناختی اجمالی که در طول دانشجوئی خویش، از علوم روانشناسی و سیاست کسب نموده است. با مراجعان خود بهترین مماشات رفتاری و کرداری تخصصی را داشته باشد!
ولی اکنون و در دهه های اخیر، آنچه که از مهم ترین قسمت های علوم پایه در هر رشته دانشگاهی قرار داده شده است؛ ” وصیت نامه حضرت امام خمینی لعنت الله ” است؛ که دانشجویان بی نوا ملزم به فراگیری دقیق آن می باشند. چنانچه نتوانند جفنگ های این درس را، به خوبی فرا بگیرند و به استاد مربوط پس بدهند. آن وقت یکی از ورشکسته های صد در صدی در کل زندگی پس از دانشگاه شان می شوند؛ و نمی توانند به مشاغل مورد نظر و علاقه خودشان دسترسی داشته باشند!
از سال 52 تا بهمن شوم 57 خورشیدی، ضمن کار در دانشگاه و مناطق بیست گانه وزارت آموزش و پرورش شهر تهران، همراه با چند تن از دوستان دوران دانشجوئی، و چند تن از هم گروهی های ” انجمن دانشوران ایران ” ، در یکی از سه حزب معروف سیاسی آن دوران کشورمان عضویت داشتیم. در پایان هر فصل از سال، به پیشنهاد دبیرکل حزب مان، در مجمع خصوصی خودمان، جهت برآورد نمودن کارنامه امور به انجام رسیده، و برنامه ریزی طرح های جدید برای پیشرفت های آتی شرکت می کردیم. همه ساله نیز در مجمع عمومی آن، با کسانی که تازه به عضویت ” حزب ایرانیان ” در آمده بودند؛ جهت آشنائی با ایشان، و ارائه مقدماتی در مورد حزب مان نشست داشتیم. هرگز فراموش نمی کنم، که دبیرکل میهن پرست حزب مان، پیوسته از یکی از دیدگاه های ” مونستکیو” فیلسوف معروف چینی در باره سیاست مطلبی را تکرار می نمود: ” سیاست، داشتن، بیانگر داشتن هنر شناختن آنچه که شدنی است می باشد. کسی را که چنین شناختی داشته باشد؛ و قابلیت تحقق یافتن یک امر و شدن آن را به دست بیاورد سیاستمدار می نامند. ” !
به بیانی دیگر، اگر فردی بتواند تشخیص بدهد؛ که چه امری قابلیت شدن و شکل گرفتن را دارد؟ به طور حتم می توان وی را سیاستمدار نامید. یعنی باید دانست، که طرح ارائه شده از سوی فلان سیاستمدار یا فردی دیگر، می تواند قابلیت شدن و شکل گرفتن را داشته باشد یا خیر؟!
می خواهم با سود جستن از این معنای صحیح از اصل سیاست و سیاستمداری، به دوستانی که در رسانه های گروهی دیداری و شنیداری پارسی زبان در جهان، بدون آگاهی کامل یا ضمنی نسبت به هر موردی، به ویژه در امور سیاسی، واکنش های غیر مسؤلانه نشان می دهند؛ و در باب هر موضوعی به افاضه کلام می پردازند. یاد آور بشوم که دست از این کار بردارند. تا بیش از این مورد تمسخر خاص و عام واقع نشوند. مخصوصا کسانی که در مورد ادبیات زبان مادری شان، کوره سوادی بیش ندارند؛ و با نگارش واژه های غلط در جملاتی که ابراز فضل و کرامت می نمایند؛ به خوانندگان و شنوندگان مطالب شان می فهمانند؛ که شاگرد کلاس اول آموزشگاه سیاست هم نیستند. چه رسد به سیاستمدار بودن!
شما که دری به تخته ای خورده، و با وساطت و پارتی بازی دوستان و آشنایان، توانسته اید در یک رسانه گروهی پارسی زبان در خارج از کشورمان، به عنوان برنامه ساز و مجری همان برنامه سراسر اشتباه خودتان به کار مشغول باشید. تصور نفرمائید که بینندگان و شنوندگان و مخاطبان برنامه های شما، مانند خودتان بی سواد یا کم سواد می باشند. در میان ایشان، هستند کسانی که به درستی، به غلط های گفتاری و دیدگاه های ابراز گشته توسط شما آگاهی کامل را دارند. اگر حین اجرای زنده برنامه تان، به شما تلفن نمی کنند که اشتباهات جنابعالی را گوشزد نمایند. به دلیل نا آگاه بودن شان نیست؛ بلکه به خاطر حفظ کردن آبووی شماست، که در هر صورت هموطن آنها قلمداد می شوید؛ و نمی خواهند که آبروی هم میهن خویش را به خطر بیندازند!
” من این دو حرف نوشتم، چنان که غیر ندانست
تو هم ز روی امانت، چنان بخوان که تو دانی ” !
محترم مومنی