شاه پیش از انقلاب خود را بازنده اعلام کرد؛ فرامرز دادرس، کارشناس اطلاعاتی

3
759

دقیقاً چهل‌وپنج روز پیش از انقلاب اسلامی بهمن سال 1357، میشل پونیاتوفسکی، فرستاده ویژه والری ژیسکاردستن رئیس‌جمهور وقت فرانسه برای دیدار و گفتگوی نهایی با شاه به ایران سفر کرد. پونیاتوفسکی مدت سه روز (پنجم تا هفتم دی‌ماه 1357) را در تهران گذراند. این ملاقات یک هفته پیش از برگزاری کنفرانس سران هفت‌کشور صنعتی در جزیره گوادلوپ فرانسه (چهاردهم تا هفدهم دی‌ماه 1357) انجام شد و ایران مهم‌ترین موضوع مورد گفتگوی سران هفت‌کشور صنعتی بود.

ژیسکاردستن مایل بود بداند شاه در چه شرایطی بسر می‌برد و نسبت به آینده چه نظری دارد. والری ژیسکاردستن هنوز باور نداشت که پایان کار شاه فرارسیده است. او به گزارش‌های رائول دلای، سفیر فرانسه در ایران که معتقد بود راهی جز خروج شاه از کشور وجود ندارد با دیده تردید می‌نگریست. هم‌زمان با سفر میشل پونیاتوفسکی به تهران و ملاقات با شاه،  وزارت امور خارجه فرانسه از صادق قطب‌زاده که در آن هنگام از نزدیکان خمینی بشمار می‌رفت و به زبان فرانسه آشنایی داشت دعوت کرد تا در یک گفتگوی غیررسمی از افکار و اهداف خمینی و انقلاب اسلامی وی آگاه شود.

قطب‌زاده گزارش مشروحی به سود خمینی و انقلابیون به فرانسویان ارائه داد. در آن هنگام آیت‌الله خمینی در نوفل‌لوشاتو در غرب پاریس بسر می‌برد و از همان‌جا جریان براندازی شاه را اداره می‌کرد. هدف ژیسکاردستن از گردآوری این اطلاعات این بود تا بتواند در جریان مذاکرات هفت‌کشور درباره اوضاع شاه و ایران گزارش و تحلیل جامعی به همتایان خود ارائه دهد.

دو هفته پیش از سفر میشل پونیاتوفسکی به تهران و ملاقات او با شاه در بیستم آذرماه 1357، ماجرای تیراندازی در نهارخوری افسران و درجه‌داران گارد جاویدان در پادگان گارد شاهنشاهی در لویزان پیش آمد. این حادثه تاًثیر بسیار بدی در روحیه شاه و نظامیان به‌جای گذاشت. من در آن زمان به‌عنوان افسر اطلاعات و ضداطلاعات در گارد شاهنشاهی خدمت می‌کردم و مسئول حفاظت پادگان سلطنت آباد بودم. در این پادگان دو سربازخانه غربی و شرقی وجود داشت و بیمارستان گارد نیز در بخش شرقی سلطنت آباد واقع‌شده بود. کشته‌ها و زخمی‌های واقعه تیراندازی در نهارخوری لویزان را به این بیمارستان انتقال دادند.

یک کانال تلویزیونی مربوط به آمریکایی‌ها در کنار بیمارستان و یک مجموعه از فروشگاه، باشگاه و زمین ورزش مربوط به پرسنل ارتش آمریکا و خانواده‌هایشان با یک دیوار بلند به بخش شمالی پادگان سلطنت آباد چسبیده بود. پنجره دفتری که در آن کار می‌کردم نزدیک به در ورودی و خروجی این مجموعه آمریکایی‌ها به نام خلیج، باز می‌شد.

مدتی بود که گزارش‌های اطلاعاتی درباره نابسامانی‌هایی در یکان‌های ارتش و پایین آمدن روحیه نیروهای مسلح به رکن دوم یکان‌ها و ضداطلاعات می‌رسید. به همین دلیل نسبت به مراقبت از مراکز آمریکایی‌ها دقت بیشتری انجام می‌گرفت.

شاه در گفتگو با میشل پونیاتوفسکی از نگرانی‌های بیشمار خود پرده برمی‌دارد. شاه اقرار می‌کند که نه طرحی دارد و نه برنامه مشخصی و می‌افزاید در چنین شرایطی که هرروز به‌سرعت اوضاع تغییر می‌کند او نمی‌تواند رویدادها را کنترل نماید.

113809

شاه به شدّت از خمینی واهمه داشت و در مورد اخراج خمینی از فرانسه می‌گوید « من این مسئله را به درایت دولت فرانسه واگذار می‌کنم. فکر می‌کنم که درنهایت بهتر است هیچ کاری انجام نشود، اخراج او از فرانسه بار سنگینی برای من دارد و جرقه نهایی خواهد بود.» شاه حتی فرانسویان را از نتایج اخراج خمینی می‌ترساند.

شاه می‌پرسد آیا در حال رها شدن از سوی دوستان غربی هستم و می‌گوید آیا یک توطئه غربی علیه او در جریان است و اگر چنین است چرا از وی پنهان می‌کنند، او می‌خواست بداند تا پیش‌بینی‌های لازم را پیش از پایان حکومت اش انجام دهد. شاه از ضدونقیض گویی های مقامات آمریکایی خرسند نبود.

شاه به‌خوبی می‌دانست که محافل سیاسی ایران در برابر خمینی قدرتی نداشتند. دراین‌باره شاه به پونیاتوفسکی می‌گوید: درواقع محافل سیاسی ایرانی نه واقعیت دارند و نه اعتبار، این‌ها [واقعیت و اعتبار] جز از راه انتخابات حاصل نمی‌شوند. در حال حاضر این‌ها افرادی هستند که خود خویشتن را ساخته‌اند. [بر سر زبان‌ها انداخته‌اند]. اشاره شاه به سران جبهه ملی و نهضت آزادی بود.

شاه  درباره  کشف یک فساد مهم که به‌تازگی به آن پی برده است اشاره می‌کند ولی آن را تنها دلیل این شورش‌ها نمی‌داند و از مخالفت دیرینه و مبارزه روحانیون با سلسله پهلوی با پونیاتوفسکی سخن می‌گوید.

پیش‌تر در هنگام اقامت خمینی در فرانسه، کنت الکساندر دو مارانش، رئیس وقت ضد جاسوسی فرانسه که از آشنایان ویژه شاه بود از سوی ژیسکاردستن رئیس‌جمهور فرانسه برای دیدار و گفتگو با شاه به تهران می‌رود. کنت الکساندر دو مارانش در کتاب خاطرات خود «  در اسرار شاهزادگان« که در سال 1986 میلادی منتشر شد، شرح کاملی از ملاقات خود با شاه می‌دهد. وی می‌گوید «غم‌انگیزترین لحظۀ اين ديدار هنگامی بود كه شاه به من گفت: دوست گرامی من، اين را بدان، كه هرگز مردم خودم را به گلوله نخواهم بست!«. کنت الکساندر دو مارانش می‌گوید؛ من هم که در فاصلۀ فرودگاه تا كاخ، آن گروه‌های انقلابی را دیده بودم كه ترس و وحشت را درشهرحاكم كرده بودند، در پاسخ گفتم؛ اعلیحضرت، در این صورت، شما بازنده هستید.

کنت دو مارانش  هنگام بازگشت در ملاقات با والری ژیسکار دستن، رئیس‌جمهور فرانسه می‌گوید؛ رئیس‌جمهور با دیدن من از جای برخاست و گفت؛ خوب چه خبر؟ و من در پاسخ وی گفتم؛ «اين همان لوئی شانزدهم است»  و ژیسکار دستن در پاسخ من گفت: «يعنی، کار تمام است.»

41Ku-nCFh2L._SX306_BO1,204,203,200_

متن گزارش رسمی میشل پونیاتوفسکی در جلد نخست خاطرات والری ژیسکار دستن، رئیس‌جمهور فرانسه در سال‌های (1974- 1981) تحت عنوان قدرت و زندگی (Le Pouvoir et la Vie) صفحات (384 تا 387) منتشرشده است.

میشل پونیاتوفسکی متولد سال 1922 در پاریس (درگذشته در سال 2002)، سیاستمدار فرانسوی لهستانی تبار، عضو نهضت مقاومت ملی فرانسه هنگام جنگ جهانی دوم، نماینده مجلس فرانسه، شهردار، وزیر بهداشت عمومی و بیمه‌های اجتماعی، وزیر کشور، نماینده پارلمان اروپا، سناتور و از نزدیکان والری ژیسکار دستن رئیس‌جمهور پیشین فرانسه بود. پونیاتوفسکی در دوران ریاست جمهوری ژرژ پمپیدو و والری ژیسکاردستن مقام وزارت داشت.

میشل پونیاتوفسکی فرزند پرنس شارل کازیمیر پونیاتوفسکی و مادرش کارمن شیمای بود. وی نواده ژوزف پونیاتوفسکی یکی از مارشال‌های ارتش ناپلئون بناپارت امپراتور فرانسه بود، پونیاتوفسکی با شارل موریس دو تالیران سیاستمدار بزرگ فرانسوی نیز نسبت فامیلی داشت. میشل پونیاتوفسکی از خاندان آخرین پادشاه لهستان استانیسلاس آگوست پونیاتوفسکی بود.

گزارش محرمانه میشل پونیاتوفسکی به رئیس‌جمهور فرانسه (والری ژیسکاردستن)

پاریس 29 دسامبر 1978(8 دی‌ماه 1357)

1.     طبق دستورات شما به تهران رفتم و در تاریخ 26-27 و 28 دسامبر (5 تا 7 دی‌ماه 1357) در آن شهر بودم.

شهر عملاً  در حالت محاصره بود. مقررات حکومت‌نظامی از ساعت نه شب تا شش صبح به‌طورجدی برقرار و عبور و مرور اتومبیل‌ها محدود بود، در ایستگاه‌های بازرسی، تظاهرکنندگان به‌طور مرتب رفت‌وآمد اتومبیل‌ها را زیر کنترل  داشتند. (در فرودگاه بازرسی‌ها متوالی بودند: اعتصابیون، تظاهرکنندگان و پلیس)، صدای تیراندازی و انفجار پیوسته شنیده می‌شد، در برخورد با اتومبیل‌های خارجی، تعدادی از آن‌ها سنگ‌باران و سرنشینان آنان کتک‌کاری شده‌اند. فقط فرانسوی‌ها می‌توانند بدون خطر عبور و مرور نمایند، هنگامی‌که اتومبیل سفارت از در (سفارت) خارج می‌شود از طرف مردم  با فریادهای (زنده‌باد خمینی، زنده‌باد پرزیدنت ژیسکار) مورد استقبال قرار می‌گیرد.

دفاتر سفارت انگلیس آتش زده‌شده‌اند و سفارت ایالات‌متحده  (آمریکا) به‌طور روزانه موردحمله قرار می‌گیرد.

برای رفتن به کاخ (شاه) از سفارت که در مرکز شهر واقع است مشکل بود. از راه‌های فرعی رفتن با سرعت زیاد و شنیدن صدای شلیک تیر. بنزین و نفت چراغ که اکثر ایرانیان از آن برای آشپزی استفاده می‌کنند کمیاب‌اند. در این سرمای شدید نه نفت سیاه مصرف شوفاژ خانگی و نه گاز پیدا می‌شود. برق به‌جز در بیمارستان‌ها و سفارت فرانسه اغلب اوقات قطع می‌شود.

2.     شاه را بسیار باوقار و شفاف یافتم، ولی اندوهگین، خسته و ناخشنود بود.

در زیر نتیجه ملاقاتمان را شرح می‌دهم:

پونیاتوفسکی به شاه : «من با شما به‌عنوان یک مرد سیاسی سخن می‌گویم نه به‌عنوان فرستاده سیاسی. سخنان من شاید به نظر شما درشت باشد«.

شاه: من درواقع  اینجا تنها هستم  و مدتی است که بسیاری مرا رها کرده‌اند. او با نیمه  لبخندی افزود؛ شماری از دوستان من  به اروپا به‌ویژه به شهر نیس [در جنوب فرانسه] رفته‌اند

شاه: همین‌طور از خودم می‌پرسم آیا در حال رها شدن از سوی خارج می‌باشم. آیا یک توطئه غربی‌ها علیه من وجود دارد؟ آیا آنان تصمیم دارند مرا  رها کنند؟  آیا فکر می‌کنند که دیر شده و راهی برای بازگشت نیست؟ اگر چنین است بهتر است مرا آگاه کنند تا بتوانم برخی تدابیر و راهکار اتخاذ نمایم. مسئله‌ای  که خطرناک است ابهاماتی است در مورد تصمیمی که از من پنهان می‌کنند و جراًت اعتراف آن را ندارند.

شاه: «آمریکایی‌ها به من می‌گویند که تا نهایت از من پشتیبانی خواهند کرد؛ اما می‌دانم که برخی از آنان از هم‌اکنون تردیدهای جدی دارند«

پونیاتوفسکی: «به او گفتم  ما متحد هستیم و به‌طور کامل و به‌خوبی به این چالش آگاه می‌باشیم، استقلال ایران را ضرورتی برای استقلال اروپا می‌شماریم«

شاه : خوب یک نقطه برای پیگیری وجود دارد که شما می‌توانید به من کمک کنید و آن کاستن از فشار شوروی می‌باشد. هدف  آنان بی‌طرفی ایران و از این راه  بی‌طرفی اروپا است که ما پنجاه‌درصد نیازهای نفتی آن را تاًمین می‌کنیم.

در داخل فشار شوروی از طریق حزب توده است اعمال می‌شود که محدود است. از سوی دیگر این فشار سیاسی، دیپلماتیک و نظامی احساس می‌شود. آخرین بار به‌ویژه در روز عاشورا هواپیمای های  میگ شوروی بر فراز ایران به پرواز درآمدند و من دستور دادم واکنشی نشان داده نشود و تعقیب نشوند، ولی این اولین بار نبود و چنین تهاجمی در عمق [آسمان کشور] دستکم یک معنی دارد که عملیات نظامی غیرارادی باشد که به‌سختی می‌توان چنین چیزی را پذیرفت.

شاه  در پی آن هستم تا دریابم که از یک سال پیش تاکنون چه روی‌داده است، بی‌شک اشتباهاتی انجام داده‌ایم وگرنه به اینجا نمی‌رسیدیم؛ اما من بر این باورم که به‌جز فسادی که من تنها و به‌تازگی اهمیت آن را کشف کرده‌ام دلایل ژرفی اوضاع کنونی را پدید آورده است.

– در یک جهش سریع؛ ایران آماده پذیرش غرب‌گرایی شتابان و اتخاذ سیاست لائیک [جدایی دین از سیاست] نظیر سیاست آتاتورک نبود.

– یک رنسانس مذهبی نیرومند اجازه داد بحران درازمدتی که از پنجاه سال پیش میان روحانیون و سلسله ما وجود دارد به یک زورآزمایی تبدیل شود.

– نفوذ خارجی‌ها، روس‌ها به‌طورقطع اما محدود،  نفوذ لیبیایی ها به‌ویژه به لحاظ مادی و ناشیگری آمریکایی‌ها …

شاه : درزمینهٔ برنامه داخلی، این من هستم که تصمیم می‌گیرم و هدایت می‌کنم. هر تصوری که  مردم ایران در مورد مداخله خارجی احساس کنند  بد و خطرناک است. برخی از کشورها این کار را انجام می‌دهند و گمان می‌برند که به من کمک می‌کنند، اما این‌ها بشدت  نتیجه معکوس دارند. یکی از نمایندگان سیاسی این کشورها (اشاره به سفیر آمریکا  سولیوان دارد) با برخی از رهبران مخالفین در مورد یک قانون اساسی جدید برای یک حکومت جدید مشاوراتی انجام داده است.

شاه : شما از من می‌پرسید چه برنامه‌ای در نظر دارم؟ آینده را چگونه می‌بینم؟ این بسیار مشکل است هنگامی‌که کنترلی روی حوادث نداریم و هنگامی‌که خطر اشتباه کردن در هر عملی است واکنش نشان دهیم. واکنش نشان دادن هنگامی‌که زمین [زیر پا] فرومی‌ریزد بسیار سخت است

شاه : فکر کردند مرا به‌وسیله تظاهراتی که نه‌تنها در تهران، بلکه در تمام کشور برگزار می‌شود زیر فشار بگذارند. وفاداری ارتش به من اجازه داد تا بر نخستین بحران غلبه کنم، اما امروز دومین و مهم‌ترین اقدام  فلج کردن عمومی اقتصاد   است که ما را ناچار به برون‌رفت از یک وضعیت انتظار می‌کند و دیده می‌شود که از راه می‌رسد  و چرخش زندگی روزانه کشور را از حرکت بازمی‌دارد.

شاه : چگونه می‌توان عمل کرد هنگامی‌که نفت موردنیاز روزانه وجود ندارد؟ هنگامی‌که نه گاز ونه برق وجود دارد؟  امروز تولید نفت به سیصد و پنجاه‌هزار بشکه در روز کاهش‌یافته است، یعنی نیمی از نیاز برای گردش کشور…

پونیاتوفسکی : «در همین هنگام برق قطع شد و شاه ادامه داد: می‌بینید همه‌چیز خاموش شد، این‌یک نشانه است…«

شاه : با قطع صادرات درآمدی نداریم. از سوی دیگر همه دریافت‌های مالیاتی نیز معلق مانده است… نمی‌دانم چگونه هزینه ارتش را پرداخت کنم و ناچاریم اسکناس چاپ کنیم، ولی این [بخش] هم به دلیل اعتصاب متوقف‌شده؛ بنابراین  ارتش ناچار خواهد شد اسکناس‌هایش را چاپ کند…

شاه : فلج شدن کنونی حکومت بسیار مهم است…به زندگی روزمره همه ضربه می‌زند… بنابراین  چه کنیم؟ سه راهکار وجود دارد.

شاه : نخست یک راهکار سیاسی؛ من و آقای امینی چند ماه آن را تجربه کردیم. وقتمان را تلف کردیم و فرصت‌ها را از دست دادیم. برای خروج از این وضعیت و با توجه به بیماری ژنرال ازهاری، کوشش کردم یک دولتی به نخست‌وزیری سنجابی برپا کنم، اما پس از انجام همه مشاورات لازم، او آمد و در پاسخ به من گفت باید برود…

شاه :   آقای صدیقی را ماًمورتشکیل دولت کردم تا حالا نتوانسته است انجام دهد، به او یک فرصت تازه دادم که یکشنبه 31 دسامبر [4 روز دیگر] پایان خواهد رسید.

شاه : درواقع محافل سیاسی ایرانی نه واقعیت دارند و نه اعتبار، این‌ها [واقعیت و اعتبار] جز از راه انتخابات حاصل نمی‌شوند. در حال حاضر این‌ها افرادی هستند که خود خویشتن را ساخته‌اند. [بر سر زبان‌ها انداخته‌اند]

شاه : راهکار [استفاده از]  قدرت؛ که برخی آن را به من پیشنهاد می‌کنند. این‌ها همه‌شان ایرانی نیستند ولی آیا مسئولیت دارند؟ نتایج توصیه‌هایشان را به‌خوبی سنجیده‌اند؟ درواقع راهکار [استفاده از] قدرت از طریق اعدام شمار زیادی از مردم است،  بازداشت کردن سی هزار نفر و [به راه انداختن] یک حمام خون و یک خطر واقعی جنگ داخلی و دخالت خارجی. این مشاورین به من می‌گویند «دقیقاً شما پس از دخالت خارجی نجات پیدا خواهید کرد «اما آیا این حقیقت دارد؟ درواقع در صورت ورود نیروهای خارجی به ایران، قرارداد میان روسیه و ایران به روس‌ها اجازه دخالت نظامی در ایران می‌دهد، اما می‌ترسم این دخالت یک‌طرفه باشد و اینکه اگر نیروهای روس با هواپیماهایشان وارد شوند، طعم آن را احساس می‌کنم و مطمئن نیستم نیروهای آمریکایی وارد شوند. دیگر اینکه راهکار قدرت یک ماجراجویی مطلق است و پس‌ازاین همه کارها که برای کشور انجام داده‌ام آیا حق‌دارم کشور را با خطر مواجه کنم و به آن ضربه بزنم…

شاه : سومین راهکار، تصور می‌کنید؛ کاری که شما می‌توانید انجام دهید و بیشتر مفید است آقای ژیسکار دستن می‌تواند خدمت بزرگی به من بکند  این است که در [کنفرانس سران کشورهای صنعتی] گوادلوپ، مشترکاً یک‌جهت گیری روشن  در برابر اتحاد جماهیر شوروی اتخاذ شود که اقدام به دخالت در ایران نکند و مخصوصاً  این خواست مشترک به‌خوبی روشن و به‌وضوح اعلام شود.

شاه : می‌بینید شما؛ برخی که هیچ کاری به‌جز خدمت به من نکرده‌اند، مرا زیر فشار می‌گذارند و رهایم می‌کنند…

شاه : اینجا، همین‌ها، ادعای کمک به من دارند،  اما کارت‌ها را می‌سوزانند.

شاه : نه،  من طرحی ندارم، برنامه مشخصی ندارم، در چنین شرایطی که هرروز به‌سرعت اوضاع تغییر می‌کند و درجایی که نمی‌توان رویدادها را کنترل کرد این کار امکان ندارد.

3.     پونیاتوفسکی: از او [شاه] درباره مشکل آیت‌الله خمینی پرسیدم.

شاه : این‌یک جنگ قدیمی میان سلسله ما و روحانیت شیعه است. او [خمینی] مظهر آن است؛ و در اینجا همه کارها باید خوب سنجیده شود، چون بسیار خطرناک است. به همین دلیل در اوائل اکتبر از سفیر خودمان [در فرانسه] خواستم که آیت‌الله خمینی اجازه داشته باشد بدون محدودیت در فرانسه اقامت نماید، نه اینکه من دوست ندارم او را در کشور دیگری ببینم که ارتباطات و فرستادن [نوارهای] کاست با محدودیت  انجام شود، اما او [خمینی] هر جا که باشد این‌ها  را خواهد فرستاد. من فکر کردم پیشنهاد کنم اقداماتی صورت بگیرد تا به رفتن او به الجزایر منتهی شود این می‌توانست او را ازنظر ارتباطات محدود کند ولی در عوض می‌توانست خطر سیاسی را افزایش دهد.

شاه : «من این مسئله را به درایت فرانسه واگذار می‌کنم. فکر می‌کنم که درنهایت بهتر است هیچ کاری انجام نشود. در اینصورت مراقب باشید همه کارها در مورد اوبار سنگینی دارد؛ بنابراین من درخواست سفارتمان در اوائل اکتبر را تاًیید می‌کنم. اخراج او [از فرانسه] به من نسبت داده می‌شود و نتایج سنگینی خواهد داشت… جرقه نهایی خواهد بود.  پی آمد های آن برای خود فرانسه جدی خواهد بود. طوری عمل کنید که صلاح می‌دانید، اما بدانید که برای من، همان‌طور برای شما نتایج آن می‌تواند خیلی سنگین باشد.»

4.     پونیاتوفسکی: طبیعتاً داوری و سنجش اوضاع و تحولات به خاطر فقدان برخی از اطلاعات بسیار مشکل است. آنچه که در زیر می‌آید برداشت‌های من از اوضاع می‌باشند.

شدت درگیری‌ها بالاگرفته و سرعت یافته و نقطه بحرانی بسیار نزدیک است
ما با ترکیبی از دو روش روبرو هستیم؛ تظاهرات و اعتصاب اقتصادی
ژنرال ازهاری که بستری است [اشاره به بیماری ازهاری] نتوانسته در تنها ماًموریتی که بوی واگذارشده موفق شود، ماًموریتی که حکومت کردن نبود، اما برقراری امنیت و فراهم آوردن زمینه برگزاری انتخابات، خوردوخوراک مردم و آرامش بود.
به‌جز ارتش، مخالفت علیه شاه عمومی‌شده است. همین‌طور گروه قضات استان تهران، دادستان کل در راًس آن‌ها یک گزارش تقدیم شما [اشاره به ژیسکار دستن] کرده‌اند و ضمن تشکر خواستار پذیرش و حفاظت آیت‌الله [خمینی] شده‌اند.
این تنها طرد یک رژیم پلیسی و فاسد نیست بلکه پایان یک ماجرای طولانی میان روحانیت شیعه و سلسله پادشاهی است.
وضعیت کنونی بحران با شور و احساسات همراه است. از این نظر باید درک کرد که اخراج آیت‌الله [خمینی] رهبر مذهبی همان واکنشی را دارد که  اخراج پاپ [رهبر کاتولیک ها] می‌تواند داشته باشد.

تنها دونیروی حاضر؛ مذهبییون و ارتش دارای خصوصیات مشترکی می‌باشند و خطر عمده، فشار بر آنان برای به توافق رسیدن است. هر دو بسیار ناسیونالیست، سنت‌گرا، ضد مارکسیست هستند.
نگرش آمریکایی از آغاز این بحران روی معادله؛ (شاه = ارتش = استقلال) استوار است. این نگرش باعث شده که همه مشکلات به کنار گذاشته شوند. همین‌طور به‌خوبی می‌توان طرح یک معادله دیگر را در نظر گرفت: (مذهب = ارتش = استقلال).  به نظر می‌رسد که به همان اندازه  معتبر باشد و درنهایت آنچه مهم است تنها استقلال کشور است.
(8) شاه هنوز عناصر مساعدی  در اختیار دارد:

– وفاداری ارتش، اما همان‌طور که شماری از اتفاقات نشان می‌دهند در حال فرسوده‌شدن است.

– تعهد آمریکایی‌ها اما تا کجا؟

– اجماع بین‌المللی از پکن تا مسکو، با عبور از واشنگتن که مخالف بی‌ثباتی در کشور است.

همه عوامل بررسی‌شده  دیگر نامطلوب هستند

(9) درواقع به نظر می‌رسد که شاه با دو گزینه مواجه است.

زورآزمایی میان ارتش و پلیس با همه کشور که به‌سرعت به جنگ داخلی کشیده خواهد شد.
خروج (ترک سلطنت) مذاکره شده، یعنی تعیین یک حاکم نظامی موردقبول محافل مذهبی که وظیفه بازگشت آرامش و زمینه انتخابات را فراهم آورد.
(10) در حال حاضر محافل سیاسی دارای اعتبار و مشروعیت نیستند و بجزاز راه انتخابات نمی‌توانند این [کمبود] ها را به دست آورند.
(11) موضع فرانسه از دید افکار عمومی فوق‌العاده مطلوب است و شاید مخصوصاً مخالف مواضع  انگلیسی‌ها و آمریکایی‌ها باشد. آلمانی‌هایی که در محل [ایران] کار می‌کنند پیش‌تر خود را از این بازی بیرون کشیده‌اند.

(12) دلیلی وجود ندارد که بپذیریم  که یک رژیم مورد پشتیبانی روحانیون و ارتش در مورد استقلال اراده کمتری داشته باشد، بااین‌حال این راهکار می‌تواند احتمالاً در آینده در تغییرات سیاسی نامطلوب هنگام انتخابات زیر سؤال قرار بگیرد.

(13) شاه از من پنهان نکرد که در صورت بروز جنگ داخلی خطر، تجزیه بخش‌هایی از مردم [کشور] مانند کرد ها و بلوچ‌های نزدیک مرز افغانستان وجود دارد.

3 نظرات

  1. بسيار دقيق و مسئولانه نوشته شده ، با همه واقعيتهاى افشا شده مطابقت دارد . مخصوصا اينكه پادشاه ٩ كانتنر وسايل خودش را به خارج فرستاد .خسته نباشيد

  2. لازم می دانم به یک نکته مهم در این گزارش اشاره کنم و آن این است که میشل پونیاتوفسکی فرضیه ای ارائه می دهد که در ایران به وقوع پیوست. او می گوید در حال حاضر دو نیروی مذهبیون و ارتش خصوصیات مشترکی دارند؛ هر دو بسیار ناسیونالیست سنت گرا و ضد مارکسیست هستند.

    پونیاتوفسکی می گوید؛نگرش آمریکایی ها روی معادله ( شاه=ارتش=استقلال) استوار است و تاًکید بر نگهداری شاه در راًس امور باعث غافل شدن از مشکلات اصلی شده است، درصورتیکه می توان بر اساس معادله دیگری با اندک تغییری به گونه ( مذهب=ارتش=استقلال) مشکل را حل کرد و در واقع جای شاه را با مذهب عوض کرد و روابط ایران با غرب را با همان شرایط دوران پادشاهی نگهداشت.
    البته در این شعار ؛ مذهب بجای خدا، و ارتش بجای مردم نشانده می شوند. منظور از استقلال همان دور بودن از خطراردوگاه کمونیسم و شوروی و کماکان نزدیکی به اردوگاه غرب و آمریکا بود. البته در برخی از موارد این حساب کاملاً درست از آب در نیامد
    خوب ما بعد ها دیدیم که قول قرار ها و ارتباطات میان دولت آمریکا از دوران کندی تا کارتر با آیت الله خمینی که به تازگی علنی شدند این مطلب را تاًیید می کنند.

    در ایران همواره شعار نه چندان منطقی (خدا- شاه- میهن) شنیده می شد در این شعار، شاه بالاتر و برتر از میهن بود. برای نمونه در کشور پادشاهی مراکش این شعار به ترتیب دیگر و منطقی تر به نظر می رسید ( الله- الوطن- الملک) یعنی ( خدا- میهن- شاه) و در برخی از کشور های عربی که با سیستم جمهوری اداره می شوند، شعار به اینگونه تغییر کرده است ( الله-الوطن-الشعب) یعنی ( خدا- میهن- مردم). در این شعار نیز میهن برتر از مردم می باشد، صورتیکه اگر مردمی وجود نداشته باشند یک سرزمین خالی میهن چه کسانی خواهد بود؟

    در سال 1357 هنگام تظاهرات طرفداران قانون اساسی، طرفداران خمینی با شعار ( خدا –قرآن – خمینی) به مصاف طرفداران دکتر بختیار و شاه رفتند و سلطنت طلبان که باید گفت دستپاچه شده بودند، ناآگاهانه شعاری ساختند که تنها قافیه شعر را حفظ کرده باشند ( خدا- قرآن- محمد) در این شعارهیچ نشانی از میهن و مردم دیده نمی شد و تنها می خواستند نام خمینی را با نام محمد خنثی کنند.

    به هر حال بیگانگان در یافتند که در فرهنگ مردم خدا باور ایران، خدا، یا اهورامزدا همواره برتر از مردم و میهن می باشد. حال می توان درهمه جا با نام خدا آغاز کرد و سپس پوست مردم را کند و خاک میهن را به توبره کشید.

  3. جمهوری اسلامی رو آمریکایی ها فرانسوی ها انگلیس و اسرایلی ها و یهودیان جهان سر کار آوردن تا که یک ابرقدرت به نام ایران شاهنشاهی به وجود نیاد

نظرات بسته است