بخش اول و دوم این نوشته سیستم های پیچیده مانند اقتصاد، سیاست و محیط زیست پرداخت، سپس حکومت افراد آزمایشی بر یک کشور مجازی و برخی اشتباهات که انسان هنگام کار با سیستم های پیچیده مرتکب میشود را بررسی نمود. در این بخش مقوله فرار از پیچیدگی و اهمیت تفکر سیستمی هنگام کار با سیستمهای پیچیده بررسی میشود.
فرار از پیچیدگی
درک فرآیندهای یک سیستم پیچیده نیازمند توجه به ارتباط های ساختاری و دینامیک آن است. امری که برای بسیاری مشکل است. مشکل فقط دشواری تغییر طرز فکرهایی که به آنها عادت کرده ایم نیست. ترس از پیچیدگی که خود را در برابر آن ناتوان می بینیم نیز هست.
انسانها اگرچه مکررا با سیستم های پیچیده مانند سیاست، اقتصاد و محیط زیست سر و کار و اغلب به نقش تعیین کننده این سیستم ها در سرنوشتشان نیز اذعان دارند، اما معمولا سختشان است به اندازه کافی به مشکلات این سیستم ها بپردازند. مضافا اینکه تنها آشنا بودن با سیستم و مشکلات آن کافی نیست. گاه باید در مورد هر یک تصمیم هم گرفت. در برخی کشورها از مردم خواسته میشود در مورد موضوعات پیچیده و مسائلی که حتی کارشناسان نیز بر سر بهترین راه با یکدیگر اختلاف نظر دارند در انتخابات یا همه پرسی اعلام نظر کنند. – نمونه چنین رفراندمی تصمیم گیری در مورد خروج بریتانیا از اتحادیه اروپاست. همه چیز حکایت از آن دارد که مردم هنگام تصمیم گیری اطلاعات درستی نداشتند -.
رویاروئی با پیچیدگی ساده نیست و بسیاری در برابر آن تسلیم میشوند. به گفته مالیک: “تحت تاثیر شرائط پیچیده مغز انسان به استراتژی های ساده کننده متوسل میشود”.
دورنر معتقد است که “علت اول یک سلسله ناتوانی های ما اگر ساده کنیم، آهسته بودن اندیشیدن ماست. ما با بکار گرفتن اطلاعات بطور کلی مشکلی نداریم ولی از تفکر احتراز می جوئیم. دانش آگاهانه ما قدم به قدم و “یکی پس از دیگری” پیش میرود”.
بجای اینکه تفکر سیستمی را تمرین کنیم، وقتی با پیچیدگی روبرو میشویم خود را با علاقه به تفکر خطی مشغول میکنیم. مشکل را می بینیم و می خواهیم آن را برطرف کنیم اما چون تحلیل سیستم پیچیده اغلب وقتگیر است نمیخواهیم وقت زیادی صرف بررسی نمائیم. میترسیم که در داده ها و اعداد غرق شویم و نتوانیم همه ارتباطات جنبی و درازمدت را منظور کنیم. به این ترتیب می خواهیم از پیچیدگی فرار کنیم و در مقابل آن تسلیم میشویم.
فرار از پیچیدگی راههای مختلف دارد که پیش از این به برخی از آنها اشاره شد. بویژه در عرصه سیاست، کوشش برای فرار از پیچیدگی زیاد است. برخی بطور کامل از آن دوری می جویند. برخی راه حل مشکلات را پیروی از پوپولیست ها میدانند که طرز تفکرشان نقطه مقابل تفکر سیستمی است: آنها با تفکر خطی و در نظر نگرفتن بخش های مختلف سیستم، ارتباط آنها با هم و تاثیر متقابل آنها بر یکدیگر، مسائل را ساده می کنند و به تحلیل های ناقص میرسند و با حرکت از این تحلیل ها راه حل هایی ارائه میدهند که عموما نه تنها مشکلات را حل نمیکند بلکه مشکلات جدیدی نیز به مشکلات پیشین می افزاید.
– بسیاری از روشنفکران پیش از انقلاب حل مشکلات کشور را ساده و صرفا سقوط دیکتاتوری شاه راه حل همه مشکلات میدانستند. روحانیون تشنه قدرت نیز از این امر بهره گرفتند و بجای مقابله با دیکتاتوری تمام نظام را ساقط کرده و قدرت را بدست گرفتند. با استقرار نظام جدید نه تنها مشکلات برطرف نشد، بلکه از آنچه بود نیز به مراتب بدتر شد و دچار جنگ و بحران در تقریبا همه زمینه ها شده ایم -. – آقای ترامپ این تصور را در بسیاری از مردم آمریکا ایجاد کرد که حل مشکلات آمریکا و حتی صلح میان مردم فلسطین و اسرائیل ساده است. اما پس از انتخاب شدن نه تنها مشکلی را حل نکرده بلکه وضعیت را بدتر نیز کرده است -. – در دوران انقلاب آقای بابک زهرایی در یک مناظره تلویزیونی گفت که میتوان کشاورزی ایران را “دو روزه” اصلاح کرد -. – ایدئولوژی ها مدینه فاضله ای را ترسیم میکنند که اصول ساده ای دارد (مثل جامعه توحیدی یا جامعه ای که هر کس به اندازه نیازش از تولید بهره میگیرد) ولی به اینکه توسط چه مکانیسم های عملی میتوان دنیای واقعی امروز را به آن مدینه فاضله تبدیل کرد یا نمی پردازند و یا صرفا تبدیل انسانها به “انسانهای بهتر” را راه مناسب قلمداد میکنند. نتیجه چنین تصوری کشتار میلیونی در روسیه و چین کمونیست بود -. – خمرهای سرخ مانوئیست در کامبوج تصور میکردند با از بین بردن سرمایه داران و روشنفکران، سوسیالیسم حاکم خواهد شد و به این جهت میلیونها انسان را به قتل رساندند -.
راه دیگر فرار از پیچیدگی، امیدبستن به روش های حل مشکلات در گذشته هاست. – جمعی سیستم خلافت ۱۴۰۰ سال پیش را راه حل میدانند و برخی دیگر حکومت های خودکامه فردی و “دیکتاتوری مصلح” را . آنها مشکلات امروز را با مشکلات آن اعصار یکی میگیرند و راه حل های آن دوران را برای رفع مشکلات امروز تجویز کرده، توجه نمیکنند که اگر خلافت یا دیکتاتوری حتی در دوران گذشته راه حل بود، هیچکدام به دست مردم زوال نمی یافت -.
برخی دیگر راه را فرار به آینده ای موهوم میدانند – آقای احمدی نژاد و طرفدارانش خود را طرفدار ظهور امام زمان برای رفع مشکلات معرفی میکنند. هنگامی که عدل و بیداد جهان را فراگیرد آخر زمان است و حضرت ظهور میکند تا با قهر و کشتار، عدالت را بر جهان حاکم سازد. معتقدان به این نظریه باید در واقع ظلم و ستم را در جهان امروز بیشتر کنند تا آخر زمان زودتر برسد و حضرت ظهور کند. مساله بعد اینست که در “آخر زمان” همه چیز به آخر رسیده و دیگر بشریتی هم وجود ندارد. در این صورت ظهور حضرتش چه سودی دارد؟ -.
ضرورت بهره گرفتن از تفکر سیستمی هنگام کار با سیستمهای پیچیده
بویژه در باره محیط زیست وستر مینویسد: “در آغاز هزاره سه میلادی و نظر به شرائطی که ظرف چند دهه برای جهان بوجود آورده ایم خوبست با مدل جدیدی فکر کنیم که قوانین سیستمی حاکم بر سیاره مان را منظور میکند. خوبست قبل از اینکه خود و محیط زندگی خود را به دست تحولاتی غیر قابل کنترل بدهیم، کوشش کنیم جهان را با مرتبط بودن واقعی حاکم بر آن ببینیم تا با امکانات تکنولوژی که ایجاد کرده ایم مانند گذشته بیملاحظه عمل نکنیم و دانش سیستمی لازم را بکار گیریم”.
افزایش بحران ها و فاجعه های اجتماعی و طبیعی نشان میدهد که نوع تفکر ما هنوز مناسب این شرائط جدید و کره زمین مملو از جمعیت نیست و برای حل مشکلات آن به نوع جدیدی از تفکر نیاز داریم.
هر جا که ما دست به تغییر بخشی از طبیعت میزنیم، این تغییر بر بخش های دیگر سیستم نیز تاثیر دارد. اثر آن گاه در جایی ناپدید، و در جایی دیگر مشهود میشود یا از راههای فرعی دوباره به نقطه آغازین خود باز می گردد: دینامیک سیستم تعیین میکند چه اتفاقی می افتد. اغلب برای ما تصحیح اقدام اولیه دیگر ممکن نیست و برای دانستن اینکه دخالت ما چه تاثیری بر یک سیستم پیچیده دارد، چاره ای جز آشنا شدن با تئوری یا مدل های دینامیک ارتباط آنها نداریم.
آنچه نیاز داریم یک دید جدید از واقعیت است. پذیرش اینکه بسیاری از پدیده هایی که ما آنها را جدا از هم می دانیم به هم مربوطند و بر هم تاثیر میگذارند و نخ های نامرئی که اجزاء آنها را به هم متصل میکند اغلب برای آنچه که در جهان اتفاق می افتد مهمتر از خود اجزا هستند.
باید بیاموزیم که اقدامات ما فقط تاثیرات کوتاه مدت و قابل رویت ندارند. همه تاثیرات بلافاصله دیده نمیشوند و فقط در درازمدت و اغلب درست در جایی که انتظار آنها را نمیکشیم آشکار میشوند.
مساله اینست که تجربه حل مشکلات سیستم های پیچیده را نداریم. طرز تفکر خطی (linear thinking) یا یک بعدی، دانش و آموزش امروزی ما در مواردی امکان درک و پیش بینی دینامیک سیستم های نامبرده را به ما نمیدهد. در دوران تحصیل رشته های مختلف مانند کشاورزی، شیمی، جغرافی، مدیریت کسب و کار و غیره را جدا از یکدیگر می آموزیم ولی به نقش و اهمیت فوق العادهی اندیشیدن به خواص این بخش ها و تاثیر گذاری متقابل و دینامیک آنها بر یکدیگر توجهی نمیکنیم”.
وقتی صحبت از “تفکر سیستمی” میشود(۹)، همه فکر میکنند این مقوله با روح انسانی بیگانه است و باید از نو آموخته شود. ضرورت بهره گرفتن بلافاصله از تفکر سیستمی در برنامه ریزی با رعایت این نکته که نباید از پیچیدگی احتراز کرد بلکه باید از آن بهره گرفت را دانشمندانی چون وستر مطرح نموده اند. آنها معتقدند که متدهای برنامه ریزی و انکشاف باید با روش های غیر سیستمی که استراتژی آنها اغلب نتایج منفی به بار می آورد، تفاوت داشته باشد.
کار با سیستم های پیچیده مانند سیاست، اقتصاد و محیط زیست به آموزش نیاز دارد. آموزشی که مانند هر دانش دیگر تنها با مطالعه متون کامل نمیشود بلکه محتاج تمرین و تجربه در ارائه راه حل و رفع مشکلات واقعی نیز هست.
به نظر وستر(۵) آموزش تفکر سیستمی که هر دانش تخصصی را در محیط اثرگذاری و زندگی آن بیاموزد، شرط پیروزی بر این مشکلات است. این شیوه تفکر لازم است در مدرسه و تحصیل جای مناسب خود را بیابد. چون در آینده آنهایی که چنین آموزشی را ندیده اند مشکلات بزرگتری خواهند داشت تا تاثیرگذاری های متقابل بخش های مختلف را درک کنند و با طرز کار آن آشنا شوند. بنظر وی اما این آشنائی زمانی مشکلات ما را حل میکند که در برنامه ریزی و عمل نیز بکار گرفته شود.
باید شروع به تکامل استراتژی هایی کنیم که این تاثیرگذاری متقابل و مکانیسم های موجود برای خودتنظیمی (self-regulation) اجزاء سیستم را در نظر بگیرد. این را میتوان تمرین کرد. پیچیدگی به معنی سخت بودن کار نیست و سیستم ها مشکل تر نیستند. آنها فقط از عناصر منفرد متفاوتند.
استفاده از تفکر سیستمی در هر یک از سیستم های پیچیده برای نمونه سیاست و یا محیط زیست علاوه بر موضوعات عام، موضوعات خاصی نیز دارد که هر کدام نیازمند بررسی ویژه ایست. وستر راهکارهای متفاوتی را برای کار با طبیعت و محیط زیست و پروژه های صنعتی معرفی میکند(۵). یورگ هونگر(۸) استفاده از این شیوه تفکر را برای مدیریت در شرکت های بزرگ همراه با دیگر ابزار مدیریت به کار میگیرد.
آنچه در این روش ها مشترک است کوشش برای در نظر گرفتن کلیه تاثیرات جانبی و درازمدت اقدامات، طرح ها یا پروژه هاست. امری که در دموکراسی ها از طریق منظور نمودن نیازها و مشکلات جامعه با نظر و توافق شهروندان و نمایندگان آنها صورت میگیرد. ویژگی ای که دموکراسی را به شیوهی ممتاز حل معضلات جوامع تبدیل نموده است. بر عکس نظامهایی مانند جمهوری اسلامی که بدون توجه به خواست و نیازهای مردم و کشور تصمیم میگیرند عموما از حل مشکلات جامعه عاجزند.
پایان
————————-
(۳) Fredmund Malik, Strategie des Managements komplexer Systeme, 2008, Hauptverlag, 10. Auflage
(۴) Dietrich Dörner, Die Logik des Misslingens, Rowohlt Verlag,1992
(۵) Fredric Vester, Die Kunst vernetzt zu denken, dtv, 3. Auflage 2003
(۶) توضیح تفکر سیتمی در ویکی پدیا:
“سیستم مجموعه ای از اجزای مرتبط است که در کلیت خویش برای ایفای وظیفه مشخص در کنش متقابل و هماهنگ با محیط میباشد. درتفکر سیستمی، سازمانها مانند سیستمهایی هستند که در دل یک مجموعه محیطی بزرگتر قرار گرفتهاند. هر سیستم شامل ورودی، خروجی، پردازش و بازخورد میباشد، بنابراین داشتن تفکر سیستمی برای مدیر بسیار حائز اهمیت است. به کمک یک نظارت دقیق اگر خروجی ما از خروجی مورد نظرمان فاصله کم و بیش چشمگیری داشت با استفاده از feedback (بازخورد) ورودی را تغییر داده و Replanning (برنامهریزی مجدد) میکنیم.
تفکر سیستمی به مدیران کمک میکند تا ساختار، الگوها و وقایع را در پیوند با یکدیگر مورد بررسی قرار داده و تنها به مشاهده وقایع اکتفا نکنند. تفکر سیستمی مبتنی بر کلینگری است که با تحلیل قابل درک نیست.
به عنوان مثال در بدن انسان، نحوه رفتار چشم بستگی به نحوه رفتار مغز دارد. هر زیر مجموعهای که از عناصر تشکیل شود، بر رفتار کل سیستم مؤثر است و این تأثیر بستگی به حداقل یک زیر مجموعهٔ دیگر از سیستم دارد. به عبارت دیگر اجزای یک سیستم چنان به هم مرتبط اند که هیچ زیر گروه مستقلی از آنها نمیتواند تشکیل شود. با استفاده از تعاریف فوق نتیجه میگیریم که هر سیستم را نمیتوان به اجزای مستقل تقسیم نمود. بطوریکه پس این تقسیمبندی انتظار اولیه از هدف اصلی سیستم را برآورده سازد”.
(۷) مدارهای تنظیم کننده در طبیعت، الکترونیک، شوفاژ و غیره وجود دارد یا بکار میرود. در آنها وردوی سیستم با اطلاع از وضعیت خروجی آن تنظیم میشود به نحوی که وضعیت خروجی میتواند در محدوده ای ثابت بماند. یک نمونه مدار تنظیم درجه حرارت بدن است. دمائی که بدن اندازه میگیرد بازخورد (feedback) مدار است. مدار مزبور دمای ارگانهای درونی انسان مانند قلب، مغز و کلیه ها را ۳۷ درجه ثابت نگاه میدارد و در دمای بالای محیط برای حفظ پوسته بیرونی بدن، باعث بازتر شدن رگ های زیر پوست (که به جاری شدن خون بیشتر در رگها و دادن حرارت بیشتر به محیط منجر میشود)، شل کردن عضلات، تولید عرق بیشتر و کاهش متابولیسم میگردد. برعکس اگر دما پائین باشد رگ های زیر پوست را تنگ، عضلات را منقبض، تولید عرق را کمتر و متابولیسم را بالا میبرد. این توضیح هنگام انتشار بخش اول نوشته نادرست بود و با تذکر آقای علی شاکری زند تصحیح شد. سپاس از ایشان.
(۸) Jürg Honegger, Vernetztes Denken und Handeln in der Praxis, Versus Verlag, 2008
(۹) به این نوع تفکر، “تفکر مرتبط” نیز گفته میشود(۵). نگارنده آن را در نوشته ای “تفکر جامع” ترجمه کرده است. اما این دو اشاره به “مرتبط” یا “جامع بودن” “تفکر” دارند. حال آنکه “تفکر سیستمی” به درستی به خاصیتی از “سیستم” اشاره دارد. برخی هم از “مدیریت کبرنتیک” برای مدیریت سیستم هایی که حاصل تکامل (evolution) هستند صحبت میکنند(۳).
همایون مهمنش
۶ شهریور ۱۳۹۶ برابر ۲۸ اوت ۲۰۱۷
hmehmaneche@t-online.de
http://homayoun.info