سیر نزولی اقتصاد درحکومت اسلامی از نقطه آغاز، تا وضعیت فاجعه بار کنونی آن!

0
160

در هر نوع از حاکمیتی که یک سرزمین داشته باشد، موضوع اقتصاد در آنجا، از مسائل بسیار مهمی است که بخش بزرگی از کل برنامه های حکومت و دولت مربوطه را در بر می گیرد. هر دولتی برای اداره امور مربوط به مملکت تحت مدیریت خودش، از پیش برنامه هائی را طراحی می کند، تا بتواند پیشاپیش زمان لازم و هزینه های مورد نیاز برای عملی نمودن برنامه هایش را برآورد بکند. میزان موفقیت مدیران یک کشور، در نتایج به دست آمده از عملکردهای ایشان، منوط می شود به نتایج به دست آمده از نحوه ی زندگانی ملت و میزان رضایتمندی آنها از وضعیتی است که دارند.

از زمان روی کار آمدن حکومت بی کفایت اسلامی در ایران، یکی از اموری که خیلی سریع جلوی راه این رژیم سبز شد و آن را در تنگنا گذاشت، مسأله سیر نزولی اقتصاد در کشور بود. به ویژه با وقوع جنگ هشت ساله با عراق، و هزینه های سرسام آور جبهه ها، دست و پای سران نالایق حکومت خودکامه آخوندی، بیش از پیش بسته شد و بر مشکلات اقتصادی آنها افزود. تا جائی که ناگزیر شدند که ارزاق عمومی مورد مصرف مردم را، به صورت جیره بندی و به گونه کوپنی به آنها بدهند!

با آنکه روح الله خمینی در یکی از سخنرانی های سرتاسر پوچ و بی معنای خودش، گفت که ” اقتصاد مال خره “، اما دیگر سران حکومتی و دولت وقت، که بیش از رهبر کبیر انقلاب شوم شان! دستشان درون شعله های داغ آتش مشکلات بود؛ به قول خودشان می خواستند اقتصاد اسلامی را راه اندازی نمایند؛ و مملکت را با روش صدر اسلام اداره بکنند( به جای گرفتن مالیات های مستقیم و غیر مستقیم از مردم، با مقرر کردن مبلغ زکات بر درآمدهای ماهیانه افراد کم درآمد جامعه، و نیز بر دارائی های ثروتمندانی چون بازاریان و کارخانه داران کشور، مشکلات اقتصادی موجود را از میان بردارند؛ و با دادن کوپن مواد خوراکی به مردم، سر در خمره استیصال گیر کرده گاو اقتصادشان را، از درون آن بیرون بکشند!

از آن پس بود که نوعی اقتصاد < من در آوردی > را، که کارشناسان مسائل اقتصادی از آن با نامهای اقتصاد اعانه ای، شعاری، مثلا عدالتی، صلواتی، اعانه ای، مقاومتی و رابین هودی یاد می کردند؛ با نام ” اقتصاد توحیدی ” در برنامه های اقتصادی خودشان قرار داده و به آن عمل می نمودند!

اگر بگوئیم که سیر نزولی اقتصاد در جمهوری اسلامی، که از همان زمان پیدایش این حکومت منفور آغاز گردیده؛ و وضعیت نابهنجار و فاجعه بار کنونی اش، که نزد عام و خاص آشکار است، نادرستی و ناکارآمدی همان اقتصاد اسلامی است؛ سخنی به گزافه نگفته ایم. نگاهی سریع به نرخ هفت تومانی دلار حکومت زمان شاه فقید، و دلار 4000 تومانی زمان کنونی و حکومت آخوند در ایران، فساد، نرخ بالای بیکاری به ویژه در میان جوانان کشور، شکست پیاپی برنامه های اقتصادی زمان بندی شده، خزانه خالی دولت، فرار مغزها و خروج سرمایه های انسانی از مملکت، و نرخ تورم سی و یک درصدی در کشور براساس گفته بانک مرکزی خودشان، دلائل دیگری بر ناتوانی نظریات و سیاست های مخرب اقتصاد اسلامی که اینها با نام اقتصاد توحیدی از آن نام می برند است!

65

از جمله عواملی که چنین بیماری خطرناکی را بر پیکره اقتصادی کشور نشانده و آنرا علاج ناپذیر جلوه می دهند؛ می توان به هزینه های مربوط به فعالیت های اتمی، تبلیغات دینی و اهدای کمک های بلاعوض به کشورهای دیگر برای صدور انقلاب شوم و پلید اسلامی، دزدی های میلیاردی سران حکومتی، واردات پر هزینه اقلام خوراکی و صنعتی از کشورهای سودجو و فرصت طلبی که در حال گرفتن ماهی از آب گل آلود هستند؛ سیاست بازی های غیر ضروری و رساندن تجهیزات جنگی و پول و سایر امکانات به سوریه و لبنان و حزب اله، و از همه تأثیرگذارتر تحریم های بین المللی و به وجود آمدن وضعیت ناتوانی فروش نفت، و در همین ارتباط ارزان و مفت فروختن آن به قاچاقچیان این خون گرانبهای سیاه، که جریان داشتنش در شاهرگ اقتصادی کشور از اهمیت به سزائی برخوردار است؛ و موارد دیگری که احتمالا به ذهن من نمی رسند؛ مسائلی می باشند که اقتصاد مملکت را در بن بست سیاست بازی های حکومت و دولت اسلامی محصور نموده ؛ هر روز، هر ساعت و هر لحظه نیز بر این محدودیتها اضافه می شود!

شاید هم این حضرات، واقعا و یا به پیروی از ایده ابلهانه خمینی که گفت: ” اقتصاد مال خره “، تصورشان این است که باید در کشور، اعتیاد و بیکاری و فساد و فقر و فحشا و سایر معضلات اجتماعی به فراوانی وجود داشته باشند؛ تا این آقایان همیشه با انسانهائی روبرو باشند، که در اثر همین نارسائی های یاد شده اجتماعی در بالا، چنان در خلسه بدبختی های فردی و خانوادگی و اجتماعی خویش فرو رفته باشند؛ که حتی صفیر آن سیهه ی آسمانی که می گویند در روز واپسین کوهها را از جای خواهند کند نیز، نتواند جسم های لم داده بر پشتی بدبختی های گوناگون اینها را از آن جدا نماید؛ و برای ستاندن حقوق فردی و گروهی خودشان از این نامردمان، نای به پا ایستادن و حق طلبی را نداشته باشند. این خواسته جمهوری فریبکار و قاچاق فروش و جنایتکار و نیرنگباز اسلامی است؛ که مردم ایران به هر دلیلی که شده، نتوانند به دادخواهی از بیدادگران حکومت اسلامی باز ستانند؛ و به گونه دیگر مردمان گیتی در کشورهای با حکومت دموکراسی، زیست نموده و از آزادی های خود در چهارچوب قانون بر خوردار باشند !

بهار 2572 آریائی هلند

محترم مومنی روحی

 

 

مقاله قبلیشعار انتخاباتی یک نامزد: چهار زن برای شهروندان و ۴۰ فرزند برای یارانه..!
مقاله بعدیسایت محافظه‌کار «الف»: تحریم انتخابات در ایران رو به افزایش است
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.