دکتر کاوه احمدی علی آبادی
عضو هئيت علمي دانشگاه آبردين با رتبه پروفسوري
عضو جامعه شناسان بدون مرز(ssf)
در گستره تسليحات و تكنولوژي دفاعي و هجومي جنگي مباحثي ضروري هست كه امروزه كه هم شعله هاي جنگ در برخي از مكان ها برافروخته شده و هم سياستمداران و فرماندهان برخي از كشورها، رجزخواني هاي جنگي راه انداخته اند، بدانند كه به پيشواز چه مي روند.
در تاريخ جنگ هاي جهان، ما به انواعي از سلاح ها برمي خوريم كه جداي از كم و كيف متفاوت شان، از نقطه نظري، برتري يك ارتش بر ارتش ديگر يا پيروزي جنگي بر جنگي ديگر را رقم مي زدند. اولين آن، “سلاح هاي ارتقاء يافته” اند. در دوران جنگ سرد، هر دو ابرقدرت شرق و غرب به ارتش هاي اقماري متحد و كشورهاي ديگر تسليحات مي فروختند، اما در تمامي آن ها، حفظ برتري سلاح هاي فروخته شده را به نفع خود حفظ مي كردند؛ يعني از هر نوع تسلحياتي كه به ديگران مي فروختند، نوع كامل يا ارتقاء يافته را پيش خود داشتند، و مدل ها و نسخه هاي (ورجن هاي) ضعيف تر را به متحدان و ديگران مي فروختند و حتي در سلسله مراتب برتري نيز هر كشوري جايگاه ويژه داشت و ارتش هر كشوري كه بدان ها نزديك تر بود، مدل ها و نسخه هايي را دريافت مي كرد كه به نسخه كامل تر يا ارتقاء يافته ابرقدرت نزديك تر بود. مثلاً هواپيماهاي ميگي كه اتحاد جماهير شوروي و هواپيماهاي خانواده F، مثل F-14 يا F-16 كه ايالات متحده به متحدان شان و ديگر كشورها مي دادند، با هم فرق هايي داشتند و نمونه هاي كه نزد ابرقدرت ها و واحدهاي رزمي پيمان هاي ورشو و ناتو مي ماندند، كامل بودند. آمريكا معمولاً پس از مدتي، نسخه هايي با امكانات بهتر و احياناً سلاح هاي ارتقاء يافته از همان نوع تسليحات را توليد مي كرد و به سرعت تغييرات ارتقاء يافته را روي نسخه هايي كه در اختيار خود و ناتو بود، اعمال مي كرد و شوروي نوع كامل اش را براي ارتش خود و ورشو نگه مي داشت و با كاهش برخي از امكانات، همان ها را به كشورهاي ديگر صادر مي كرد. معمولاً اسرائيل نيز براي حفظ برتري اش، از آخرين امكانات آمريكا و ارتش هاي غربي بهره مي برد و در تمامي اين جنگ ها، عمدتاً از سلاح هايي كه بر روي هواپيماها و شناورها نصب مي شدند تا آموزش خلبانان و نيروهاي كماندويي اين برتري را نسبت به كشورهاي عربي حفظ مي كرد.
سلاح هاي ارتقاء يافته به دوران كنوني محدود نمي شوند و در بسياري از ارتش ها و جنگ هاي باستان نيز ديده مي شوند. ارتش مقدوني توسط فيليپ به برخي از اين سلاح هاي ارتقاء يافته مجهز شده بود. فيليپ نيزه هاي پياده نظام را بلندتر ساخته بود، به حدي كه نگاه داشتن آن با يك دست دشوار بود و پياده نظام مقدوني با دراز كردن نيزه ها به جلو، سرنيزه هايش را زودتر به قشون دشمن و حتي سوارنظام مهاجم فرو مي كرد. منجنيق هاي مقدوني نيز با تغيير تكنولوژي، توان پرتاب بلندتر و با قدرت افزون تر را يافته بودند. سواركاران تيرانداز ترك و مغول، از كمان هايشان با سرعت و دقتي كم نظير پيكان هاي شان را شليك مي كردند، سپاهيان مقابل شان اگر يك تا سه تير شليك مي كردند، آنان در همان زمان، نه تا ده تير -آن هم با دقت و مهارت، و پشت هم پرتاب مي كردند. تفاوت آن ها مثل تفاوت امروز تفنگ هاي تك تير با تيربار است و درحقيقت، سواركاران كماندار ترك و مغول، موفق شده بودند از طريق ممارست مداوم، در سطح كمانداران چابك سوار، از شليك تك تير به شليك رگبار برسند. توپ هاي بزرگ و سنگين عثماني ها نيز در فتح مناطق بالكان و شهرهاي اروپايي حكم سلاحي ارتقاء يافته را داشتند؛ چنان كه ارتش عثماني، كمان هاي بزرگي نيز ابداع كرده بود كه كمان كش ها، آن ها را به كمك پا مي كشيدند و از اين سبب بسيار دورتر پرتاب مي شدند. نيروهاي هوايي سلطنتي بريتانيا با وجود اين كه هواپيماهاي جنگنده و بمب افكن اش از نظر كمي و كيفي بر نيروي هوايي آلمان، برتري نداشتند، به كمك استفاده از اولين سيستم هاي رادار زميني در خاك خود، توانست توان رزم هواپيماهايش را ارتقاء بخشد و پيروز نبرد هوايي شود.
جاسوسي را بايد از ديگر برگ هاي برنده بريتانيا نسبت به نازي ها شمرد. براي كدشكستن رمزها، انگليسي ها توانستند دستگاهي اختراع كنند كه هر رمز شناخته شده آن زمان را مي شكست و آلمان ها فاقد آن دستگاه بودند. علاوه بر آن، آلمان ها معمولاً جاسوساني را كه دستگير مي كردند، تحت شكنجه هاي وحشيانه براي اعتراف گيري قرار مي دادند تا هر اطلاعي مهمي كه دارند و ندارند، بيرون بريزند. اما بريتانيايي ها راهي هوشمندانه تر برگزيدند. آنان از جاسوسان آلماني كه در بريتانيا دستگير كردند، خواستند كه به كارشان ادامه دهند و فقط از اين پس گزارش هايي را كه سرويس هاي جاسوسي انگليسي بدان ها مي دهند، مخابره كنند. يك مأمور انگليسي هم گذاشتند بالاي سرشان تا كارشان را كنترل كنند. سپس جاسوسان آلماني -پيوسته به شبكه جاسوسي بريتانيا شروع كردند به جذب نيروهاي جعلي و مدام شبكه اي از جاسوسان جديد را به آلمان معرفي مي كردند كه به گروه شان پيوسته و اطلاعات مي دهند؛ جاسوساني كه هرگز وجود نداشتند. آنان براي طبيعي جلوه دادن همه چيز، پس از بمباران بريتانيا توسط هواپيماهاي آلماني نيز تعدادي را به عنوان كشته يا زخمي معرفي مي كردند و براي تأييد خبر نيز روزنامه هاي محلي اسامي اشخاصي را كه اصلاً وجود خارجي نداشتند، به عنوان كشته شدگان درج مي كردند. پيش از عمليات نرماندي، همين جاسوسان شروع كردند به ارسال اخباري مبني بر تمركز نيروها در مناطقي از سواحل بريتانيا براي حمله به سواحلي در شمال اروپا. به همين خاطر حتي وقتي ارتش متفقين در سواحل نرماندي پياده شدند، هيتلر تصور مي كرد كه اين حمله اي انحرافي و فريبنده است و حمله اصلي در سواحلي كه بالاتر از نرماندي بود، اتفاق خواهد افتاد و نيروهاي تقويتي را از آنجا به سواحل شمال فرانسه منتقل نساخت و وقتي فهميد كه چه رودستي خورده است كه ديگر خيلي دير شده بود و متفقين متصرفات شان را در شمال فرانسه تحكيم بخشيده بودند.
در گذشته و امروز مركب يا ماشيني نيز كه انسان بر آن سوار مي شود، مي توانست سلاحي ارتقاء بافته باشد و سپاهي كه فيل داشت، معمولاً موجب ترس اسب ها از آن ها شده و آن ها به همراه سواركار فرار مي كردند؛ چنان كه مي گويند حضور شتر در سپاه ايرانيان طي يكي از جنگ هاي كوروش موجب فرار اسب هاي ارتش مقابل شد. تانك هاي سريع تر آلماني در اوائل جنگ جهاني دوم نيز يكي از دلايل پيروزي هاي رعدآساي ارتش آلمان بودند. سربازان نيز به عنوان يكي از عوامل جنگ مي تواندد به سلاحي ارتقاء يافته بدل شوند؛ مشخصاً نيروهاي كماندويي و ويژه نسبت به سربازان عادي چنين اند. در تمامي قروني كه ارتش روم ارتش برتر دنياي باستان بود، آموزش و نظم و انضباط روميان بود كه برتري شان را تضمين مي كرد. “هماهنگي بهتر” از عوامل اصلي پيروزي آلمان در بسياري از جنگ هاي جهاني دوم بود كه آنان هم سه نيروي ارتش، هم جاسوسان پشت جبهه هماهنگ با قواي ديگر داشتند كه ارتش هاي متفقين حتي وقتي پا به خاك ايتاليا گذاشتند، از چنان هماهنگي اي سود نمي بردند. فرماندهي هم مي تواند به يك عامل ارتقاء يافته بدل شود. در برخي از جنگ ها، حضور يك فرمانده جنگي توانا تعيين كننده سوي پيروز ميدان بود. براي ارتش هاي اروپايي در زمان ناپلئون مشخص شده بودند كه حضور ناپلئون در ارتش فرانسه است كه عامل تعيين كننده برد فرانسه در بسياري از جنگ ها بود. اسكندر نيز فرمانده بزرگي بود كه هم در سطح تئوري و هم عملي در ميدان جنگ، رهبري لحظه به لحظه سپاهيان اش را برعهده داشت و با توجه به شرايط جديد پيش آمده به سرعت تغيير تاكتيك مي داد. خالد بن وليد كه لقب سيف الاسلام (يعني شمشير اسلام) گرفت، يكي از فرماندهان برتر در سپاه اعراب بود. او كسي است كه فرماندهي نيروهاي قريش در جنگ احد را برعهده داشت كه مسلمانان را شكست داد، اما وقتي اسلام آورد، در خدمت اسلام شمشير مي زد و حضور وي آنقدر چشم گير بود كه پس از پيروزي هاي مكرر اعراب تازه مسلمان بر ارتش بزرگ ايران ساساني، شايعه شده بود كه به سبب حضور او در سپاه اعراب است كه چنين نتايج خيره كننده اي حاصل شده؛ به همين سبب خليفه دوم گفت كه، او را از فرماندهي برداشت تا ثابت كند كه پيروزي مسلمانان دليلي ديگر دارد. در تنها جنگي كه بزرگترين ارتش جهان، يعني ارتش ايالات متحده آمريكا شكست خورد، يعني جنگ ويتنام، علاوه بر مقاومت غيرقابل تصور ويتنامي ها و ويت كنگ ها، فرماندهي هوشي منه بود كه از طرف فرماندهان آمريكا، عنوان بهترين فرمانده جنگ هاي چريكي قرن بيستم را گرفت، خيره كننده بود؛ هم چنان كه احمد شاه مسعود در افغانستان به كرات ارتش روس را شكست داد و دره پنجشير را هرگز هيچ كس، نه ارتش سرخ و نه طالبان نتوانستند، تصرف كنند و از چنگ “شير دره پنجشير” درآورند. توجه به اين نكته ضروري است كه سلاح هاي برتر، با آن كه بسيار در پيروزي در جنگ ها مهم اند، اما حضور يا فقدان شان در يك ارتش به معني پايان كار نيست و تنها مزيت نسبي شان را به ثبوت مي رسانند و چه بسا در مواجهه با سلاح هاي ارتقاء يافته ديگر يا سلاح هاي برتر يا تمام كننده يا ساير عوامل نبرد نتوانند سوي پيروز ميدان را تعيين كنند. چنان كه ضعيف ترين نيروهاي رزمي غيرمنظم و جنگ هاي نامتوازن، تنها با كمك عامل “زمان” است كه مي توانند از پس قوي ترين ارتش هاي جهان برآيند؛ زمان وقتي كه به نفع آنان است.
اما ما سطحي والاتر از سلاح ها را داريم كه نقشي اساسي در تعيين طرف پيروز ميدان را دارند و بايد آن ها را “سلاح هاي برتر” ناميد. چون حضور يا فقدان شان در يك ارتش مي تواند نقشي تعيين كننده در معرفي ارتش برنده باشد. بزرگترين عاملي كه موجب شد، برج و باروي هيچ شهري و هيچ ديواري –حتي ديوار بزرگ چين، در مقابل ارتش مغول تاب مقاومت نياورد، برخورداري مغولان از باروت بود. آنان به راحتي زير ديوارهاي هر شهري، مقداري از آن ها را قرار داده و منفجر مي كردند و سپس وارد شهر مي شدند؛ سلاحي كه تا مدت ها ارتش هاي كشورهاي ديگر جهان روش ساخت اش را نمي شناختند و باروت در اختيار نداشتند. تا قبل از آن، تنها راه، محاصره شهرها و ديوارها بود و چه بسا سال ها طول مي كشيد و بعضاً به نتيجه اي نيز نمي رسيد. آتش يوناني ديگر سلاحي بود كه دانشمندان بيزانس اختراع كرده بودند و آن سلاحي بود كه قرن ها بيزانس را از دست ارتش هاي كشورهاي مختلف جهان حفظ كرد و ناكام گذاشت. آن مايعي بود كه وقتي بر روي آب دريا پخش مي شد، به راحتي آتش مي گرفت و تمام سطح آب را به يك جهنم واقعي براي مهاجمان بدل مي كرد و هر شناوري كه روي آن قرار داشت، آتش مي گرفت و با ارتشيان اش مي سوخت. سلاحي كه ارتش هاي مهاجم نه داشتند و نه مي دانستند كه چيست. در آخرين روزهاي جنگ نفت كش ها، زمان درگيري نيروي دريايي ايران با نيروي دريايي آمريكا، نيروهاي دريايي سپاه و ارتش ايران در مقابل خسارت هايي كه به ناوگان دريايي ايران وارد شد، چندين موشك به سوي ناوهاي آمريكا شليك كردند، اما اصلاً توانستند خسارتي به آن ها بزنند! هرگز؛ زيرا موشك هاي شليك شده، ناوهاي مجازي آمريكا را هدف مي گرفت. چون آنان با كمك جنگ الكترونيك، ناوهاي مجازي را در رادار كشتي هاي جنگي نيروي دريايي ايران تعريف مي كردند كه موشك ها به سمت آن ها شليك مي شد و طبعاً هرگز به هدف نمي خورد، چون هدفي وجود نداشت. بماند كه در همان زمان آمريكا در شرايط يك جنگ تمام عيار نبود و چون جنگ با عراق هنوز -اصطلاحاً تور پهن نشده بود.
در همين ليبي كه ناتو اخيراً وارد جنگ شد، موشك هاي ضد هوايي شليك شده ليبي كه از موشك هاي پيشرفته روسي بودند، هيچ يك به هدف نخوردند؛ حتي يك مورد. به عبارتي ديگر، اگر آنان موشك ضد هوايي داشتند يا نداشتند، تفاوتي در رزم با ناتو نمي كرد و تنها تفاوت در هزينه هاي خريد و شليك موشك هاي ليبي بود! در جنگ اول خليج فارس وقتي واحدهاي رزمي متحدان شروع به پيشروي و دور زدن واحدهاي ارتش عراق كردند، يك گردان تانك آمريكا با يك گردان تانگ گارد رياست جمهوري عراق درگير شد. هم آمريكايي ها از تانك هاي پيشرفته آبرامز بهره مي بردند و هم گارد رياست جمهوري عراق از تانك هاي پيشرفته روسي استفاده مي كردند و انتظار جنگي نزديك با تلفاتي از دو طرف مي رود. ولي با كمال تعجب در ازاي نابودي تمام تانك هاي گارد عراق، حتي يك تانك ارتش آمريكا مورد اصابت قرار نگرفت! چون سطح هماهنگي مخابراتي و عملياتي در حال حركت و سكون و شليك تانك هاي آمريكا، سلاحي برتر را معرفي مي كرد. سلاح هاي برتر تا زماني كه يك طرف از آن برخوردار و طرفي ديگر فاقد آن باشد، منكوب كننده اند و گرنه بستگي به آن دارد كه كدام ارتش نوع ارتقاء يافته تر آن سلاح برتر را دارا باشد؛ با اين همه قطعاً سوي پيروز ميدان را تعيين نمي كنند، ولي احتمال پيروزي را براي ارتش برخوردار بسيار بالا مي برند.
نوع سلاح هاي ديگري هست كه بايد آن ها را “تمام كننده” ناميد. يعني برخورداري يا فقدان آن نزد يك ارتش است كه حتي پيش از آغار جنگ، سمت پيروز ميدان را از قبل اعلام مي كند. سلاح هاي غيرمتعارف چنين اند و برخورداري يا فقدان شان نزد يك كشور مي تواند تعيين كننده باشد. ساخت بمب هسته اي توسط آمريكا، يعني شكست قطعي ژاپن كه فاقد آن بود. ارتشي كه به وفور از سلاح هاي شيميايي يا ميكروبي برخوردار است، در حالي كه طرف مقابل فاقد آن است، يعني كار تمام است. براي تعيين سوي پيروز ميدان، حضور سلاح “تمام كننده” كافي است و نياز به آغاز جنگ نيست تا سوي برنده جنگ معرفي شود. زماني كه آمريكا از طالبان خواست تا بن لادن را تحويل دهند، و گرنه به آنان حمله خواهد شد؛ طالبان پاسخ دادند كه آماده جنگ با آمريكا هستند. در همان زمان يك روزنامه نگار با درج يك عكس نتيجه جنگ را از پيش اعلام كرد: تصوير يك ناو هواپيمابر آمريكا با وسعت يك شهرك مجهز و در كنار آن، تصوير طالباني كه سوار يك كرجي چوبي و مندرس شده بودند و چيزي نمانده بود كه آب رودخانه آن ها را با خود ببرد. امروز ارتشي كه از طريق ماهواره تمامي سلاح هاي شليك شده اش را هدايت مي كند و ارتشي كه توان “جنگ شبكه” را دارد، اما ارتشي كه فاقد آن است، يعني هيچ شانسي براي پيروزي وجود ندارد. براي درك جنگ شبكه، چتري دائمي را تصور كنيد كه بتوان در هر نقطه از جهان كه درگيري رخ دهد، ضربه بزند، بدون اين كه طرف مقابل اش اصلاً دشمني را ببينيد كه در برد سلاح هايش باشد تا با آن بجنگد و بدان ضربه زند. حتي ارتش هاي كشورهاي مختلف در هنگام رزم مي توانند به شبكه بپيوندند. در زمان جنگ سرد، سخن از اين بود كه اگر آمريكا در دو نقطه از جهان با جنگ مواجه شود، بايد بتواند همزمان جنگيده و قطعاً به پيروزي رسد. پيروزي يعني شكست قاطع دشمن و اين در حالي است كه جنگ در نقاط ديگر را نيز بتواند دنبال كند، بدون اين كه ضرورتاً به پيروزي قطعي برسد. دكترين جديد نظامي آمريكا مي گويد كه آمريكا مي تواند همزمان در هر نقطه از جهان با هر دشمني درگير شود و پيروز شود. چون اينك قابليت رزم آمريكا به “شبكه” ارتقاء يافته است؛ يعني پهنه رزم آمريكا از طريق ارتباط همزمان ماهواره اي و واحدهاي مختلف رزمي به شكلي همزمان به مثابه يك شبكه در تمام مناطق جهان است. اكنون آمريكا در سطح “رزم مجازي” با بسياري از دشمنان اش مي جنگد. در حمله آمريكا به افغانستان پس از يازده سپتامبر، طالبان تقريباً هيچ سرباز آمريكايي را نديدند تا با آن بجنگند و آنان از دور مورد هدف واقع شدند و تنها صداي انفجارها را شنيدند كه برخي از آن آخرين صداي شنيده شده زندگي شان بود! چون جنگ مجازي يعني اين؛ يعني شما از اقيانوس هند مورد هدف دشمن قرار مي گيرد و اصلاً دشمني را نمي بينيد و در برد سلاح هايتان نداريد تا بتوانيد به او ضربه بزنيد و در يكي از پايگاه هاي هوايي در يكي از ايالات آمريكا، چند نفر نشسته اند و درحقيقت آتاري بازي مي كنند و همزمان در افغانستان و يمن، عهده اي از فرماندهان تروريست ها مورد هدف پهپادهاي آمريكا قرار مي گيرند و منفجر مي شوند.
امروز سلاح هايي هست كه آنقدر تمام كننده اند كه داستان هاي علمي- تخيلي جوامع فاقد آن را مي سازند؛ موشك چامپ (CHAMP) كه معادل پروژه موشك پيشرفته ضد الكترونيك با امواج پرانرژي مايكروويو است، يكي از آن سلاح هاست كه ارتش آمريكا به تازگي آن را با موفقيت در صحراي اوتا در پايگاه هوايي هيل آزمايش كرد. طرز كارش چنين است كه موشك در حين عبور و پرواز بر فراز هدف، پرتوي از امواج مذكور را ارسال مي كند و تمامي سلاح هاي الكتريكي و الكترونيكي و رايانه اي را از كار مي اندازد و تنها وسائل مكانيكي براي كشوري كه مورد حمله واقع شده قابل استفاده خواهند بود. آنان حتي نمي توانند مورد هدف قرار داده شدن خود را از طريق رسانه هايشان اعلام كنند، و احتمالاً بايد از طريق دود يا طبل آن را به اطلاع ديگران برسانند! فرماندهاني كه از اين سلاح برخوردارند، طي تهديد طرف هاي مقابل شان به طعنه مي گويند: كاري نكنيد كه شما را به قرن چهارم ميلادي بازگردانيم. دعوت فرماندهان و مقامات كشوري به جنگ با ارتشي برخوردار از انواعي از اين سلاح هاي “تمام كننده” يعني كارشان از حماقت گذشته (تنها مي توانند يك دُن كيشوت شوت در دنياي امروز باشند كه دلشان را خوش كرده اند چند ناوشان را با تكنولوژي ديروز بردارند، از كانال سوئز بگذرند و آن را تهديدي براي طرف مقابل بدانند!!) و از آستانه جنون (بايد درجه هاي چنين افرادي را -پس از دو توگوشي افسري، كند و ايشان را بُرد بست به يك اصطبل يا زنجير زد در يك تيمارستان) رد شده و = خودكشي.