سریال سر بریدن چند قسمتی است؟!

0
218

وحشی های دولت اسلامی (خلافت عصر حجری اسلامی) غیر از کشتارهای پراکنده و دسته جمعی، در نهایت توحش و شقاوت ددمنشانه خویش، سر سومین انسان دیگر را هم برید و به نمایش گذاشت. آنها پس از پخش نخستین قسمت سریال ” سر بریدن با خنجر اسلام ” چون مورد مهر و تشویق دولت کشور آن سربریده بدبخت قرار گرفتند؛ و هیچ واکنش تند و تلافی جویانه ای از ایشان دریافت ننمودند؛ سر دومین خبرنگار آنها را نیز بریدند؛ و قسمت دوم سریال مشمئز کننده شان را هم به نمایش گذاشتند؟!

از آنجائی که نمایش دومین قسمت از سریال نامبرده نیز، واکنشی تلافی جویانه چندانی دریافت ننمود؛ چون خودش را ” سنبه پر زورتر ” تشخیص داد؛ قسمت سوم آن را هم به نمایش گذاشت. آیا کشورهای جهان، به ویژه آمریکا و بریتانیا، که فعلا سه تن از شهروندان خودشان را، در این نمایشات فجیع از دست داده اند؛ منتظرند تا این سریال وحشیانه و خشم بر انگیز همچنان ادامه پیدا بکند؟!

آیا باز هم باید بی گناهان دیگری، در سوریه و عراق و ….. قربانی این دردنده خویان اسلام پناه بشوند؛ تا حضرات بالاخره تصمیمی جدی در این باره اتخاذ نمایند؟ شاید هم این سر بریدن ها، و قربانی شدن این سه نفر، بخش سیاسی این قضیه است؛ تا تردیدهائی که برخی از مردم در این باره داشتند و دارند؛ و تعدادی از دست اندرکاران مسائل سیاسی عنوان کرده بودند؛ که این گروه اهریمنی توسط خود آقایان شکل گرفته و کارآزموده شده و دست پرورده آنهاست منتفی بشوند؛ و عوام بگویند: ” دیدید همگی تان اشتباه می کردید؛ اگر افراد خونخوار دولت وحشی و بی تمدن اسلامی، به دست خود اینها شکل گرفته بود؛ پس چرا خبرنگاران خودشان را هم به کشتن داده اند؟ “!

فرض کنیم چنین تعبیری درست باشد، و وحشیان دولت اسلامی را هم قدرتهای بزرگ، جهت ایجاد ” آشفته بازار ” در خاورمیانه شکل داده باشند؛ تا دوباره بتوانند خودشان را به این بخش از کره زمین برسانند؛ و باقی منافع خویش را تأمین نمایند. تکلیف سایر کشورهای جهان چیست؟ آیا بقیه باید دست بر روی دست بگذارند؟ و یا فقط به منتشر کردن گزارش های تکان دهنده چنین قتل هائی بسنده بکنند؟!

دنیا راهی کدام مسیر و قرار گرفتن در مدار پر خطر چه سرنوشتی است؟ از پاپ گرفته، تا آنهائی که هنوز جرأت بیان دیدگاه شان در این زمینه را ندارند؛ در خوف به وقوع پیوستن سومین جنگ جهانی می باشند. مردمان عادی و حتی سیاستمداران ریز و درشت گیتی، کاری در این رابطه نمی توانند بکنند؛ و یا اجازه انجام دادن آن را ندارند. بنابراین چرا جناب پاپ خودش به رؤسای پر قدرت همه کشورهای غیر اسلامی، بخصوص آن ممالکی که اکثریت جمعیت شان مسیحی می باشند؛ به ویژه دو کشوری که اولین سرها از میان شهروندان ایشان بریده شده اند؛ دستور اکید برای مقابله جدی با داعش را نمی دهد؟ آیا نباید همه ساکنان در این جهان، نسبت به رویدادهای آن، مخصوصا مسائلی که با مختل شدن آسایش همگانی در دنیا ارتباط می یابند؛ احساس مسؤلیتی عمیق داشته باشند؟!

اگر چنین نباشد، و اگر همه بگویند به ما چه؟ پس باید بنشینیم و منتظر قسمت های بعدی این سریال موحش باشیم؛ و هر روز خبر کشتار بیشتر در سوریه و عراق توسط دولت اسلامی را دریافت بکنیم. هر هفته اگر پخش شدن این سریال به تأخیر افتاد؛ دلمان برای تهیه کننده و کارگردان و بازیگران و سایر دست اندر کاران تولید و پخش آن شور بزند؛ چه شده که اینهمه هیجان را از ما گرفته اند؟!

محترم مومنی

 

مقاله قبلیتحلیلی از شطرنج تا تخته بازی در عراق و سوریه؛ پیشروی مان در عراق و سوریه ادامه دارد
مقاله بعدیآب همچنان در وضعيت زرد
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.