سرنوشت سازمانهای فعال در نابودی ایران

0
253

تاریخ ایران ورویدادهای سی و هفت سال گذشته و آنچه از رهگذر دروغها و فریبها و مثلا فعالیت های گروههای مدعی نجات ایران در شورش سال پنجاه و هفت نصیب مردم ا یران شد ،بوضوح نشان داد و اثبات کرد که فعالیت تک تک انها چیزی جز خیانت آشکار به ایران و مردم ایران نبودوچه به جا بود که تمامی عاملان و حامیان ان شورش در همان سالهای اول ، دستمزد شایسته خیانتشان را از رهبرشان دریافت نمودند.بد نیست پس از گذشت این همه سال نیم نگاهی به جریانات فکری و گروههای فعال ان زمان داشته باشیم.
از جمله شاخص ترین گروههای مبارزدران زمان ، می توان به حزب توده ایران که سازمان اصلی چپ در تاریخ معاصر ایران است،اشاره نمود.این حزب در ۱۰ مهر سال ۱۳۲۰ در تهران تأسیس شد. بنیان‌گذاران آن ۵۳ نفرازمثلا روشنفکران و فعالان چپ‌گرا و ملی‌گرای ایران نظیر بزرگ علوی، احسان طبری، خلیل ملکی، عبدالحسین نوشین و رضا رادمنش بودند .حزب توده ایران که در دهه ۱۳۲۰ به یکی از بازیگران اصلی در ایجاد اغتشاشات سیاسی ایران تبدیل شده بود، پس از رویداد ۲۸ مرداد، با سرکوب گسترده‌ای از سوی حکومت روبرو شد و پس از غیر قانونی اعلام شدن ،از سال ۱۳۲۷ ، به فعالیت مخفی خود ادامه داد .این حزب در شورش سال ۱۳۵۷ شرکت کرد و با وجود حمایت همه‌جانبه از آن ،نهایتا در سال ۱۳۶۲ به بهانه توطئه برای کودتا به جاسوسی متهم شده و بسیاری از رهبران و اعضای آن نیز به اعدام و زندان و تبعید محکوم شدند. بعد از سرکوب سنگین در سال‌های دهه ۱۳۶۰، حزب از فعالیت سیاسی علنی و قانونی در ایران بازماند تا تنها شبحی آن باقی بماند.

از دیگر گروه های مدعی مبارزه برای ایران، می توان از جبهه ملی نام برد.هیئت مؤسس جبهه ملی ۱۹ نفر بودند ازجمله محمد مصدق، احمد ملکی ، محمدحسن کاویانی، کریم سنجابی، احمد زیرک‌زاده، عباس خلیلی ، سید علی شایگان، ارسلان خلعتبری و…..که با پیوستن حزب ایران ، حزب پان ایرانیست به رهبری پزشکپور، نهضت خداپرستان سوسیالیست که محمد نخشب از پایه گذاران ان بود، ، جمعیت آزادی مردم ایران و حزب ملت ایران به رهبری داریوش فروهر و بعدها برخی از هواداران خلیل ملکی، جبهه ملی به صورت مهم‌ترین سازمان سیاسی ملی‌گرای ایران در جریان نهضت ملی شدن نفت در آمد. در سالهای ۱۳۳۹-۱۳۴۲ با کاهش نسبی نظارتها و سخت گیریهای رژیم، انها به سازماندهی چند اعتصاب و راهپیمایی و انتشار یک روزنامه پرداختند.

دو هوادار جبهه ملی، به نامهای محمود طالقانی(او در دوره‌های مختلف و شرایط گوناگون نظیر رویداد کشف حجاب و نهضت ملی شدن نفت، نهضت مقاومت ملی، کودتای ۲۸ مرداد، وقایع ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ به مخالفت آشکار با رویکردهای جاری حکومت پهلوی پرداخت،علی رغم خدمات فراوان به خمینی،به دلیل مخالفت اشکار با اصل ولایت فقیه و پوشش اجباری زنان و اوضاع نابه سامان کشور، در تاریخ ۱۹ شهریور ۱۳۵۸، سه روز بعداز سخنرانی معترضانه اش در نماز جمعه به طرز مشکوکی در گذشت،جالب اینجاست که تلفن و اب خانه ایشان قطع و خمینی تمام جزئیات را محاسبه کرده بود تا ایشان هیچ شانسی برای زنده ماندن نداشته باشند،این سرنوشت شایسته نتیجه خیانت به ملت بود که دامن ایشان را هم گرفت) و مهدی بازرگان(نخست وزیر ۲۷۵ روزه،مردی که اگر به جای پیوستن به جرگه شورشیان و حمایت از خمینی،حاضر شده بود که پیشنهاد شاه برای همکاری را همانند شادروان بختیار بپذیرد مسلما فاجعه سال پنجاه و هفت رخ نمی داد و برای دستیابی به خواسته های حق و نا حق شان ، یک کشور و چندین نسل قربانی نشده بود،تا کشوری در مسیر ترقی و پیشرفت تبدیل به جهنمی برای تمام فصول شود،مردی که در همان اولین برخوردش با خمینی در پاریس، متوجه عمق فاجعه شده بود و می دانست جمهوری اسلامی چه کابوس هولناکی خواهد بود اما شهوت قدرت بر عقلانیت ،انسان دوستی و وطن پرستی ایشان پیروز شد تا در پی سالها عدم صلاحیت از طرف کسانی که بانی امدنشان بود،رویای جمهوری دموکراتیک اسلامیش رابا خود به گور ببرد) به همراه چند تن از اصلاح‌طلبان همفکرشان مانند یدالله سحابی(وزیر مشاوردولت موقت ،سرپرست تدوین پیش نویس قانون اساسی،….)، نهضت آزادی ایران را تشکیل دادند. بازرگان عقایدی عمیقاً ضد کمونیستی داشت، نظریه جدایی امور معنوی و دنیوی را رد می‌کرد و بر این باور بود که سیاست باید توسط مذهب، هدایت شود. طالقانی که بعدها به مقام آیت‌اللهی رسید و به خاطر مخالفت با حکومت رضاشاه، سابقه زندانی شدن داشت، پس از واقعه مرداد، بر خلاف دیگرهمپالکی هایش، به عنوان روحانی سرشناس پشتیبان جبهه ملی در تهران شناخته می‌شد، به عنوان رابط و حلقه ارتباطی دو گروه ، یعنی روحانیون و جبهه ملی بود. او نیز مثل بازرگان، به دنبال از بین بردن شکافهای اسلام با جهان معاصر و همچنین اختلاف بین طبقه سنتی و محافظه کار با طبقه روشنفکر و مدرن بود.
نهضت آزادی همچون دیگر گروه‌های وابسته به جبهه ملی، پس از قیام خرداد سال ۴۲، منحل و فعالیت آن غیرقانونی شد، با این وجود، همچنان به برگزاری گردهمایی‌های مخفی در تهران و سازماندهی نیروها در خارج از کشور، به ویژه آمریکای شمالی و فرانسه ادامه داد. از بین گروه‌های وابسته به جبهه ملی، نهضت آزادی بیشترین نقش را در شورش سال ۵۷ داشت و این موفقیت بیشتر مرهون روابط نزدیک نهضت با خمینی و تا حدودی هم تواناییهای بازرگان و طالقانی بود. نهضت آزادی را در آمریکای شمالی، چهارنفر، مثلا تحصیل کرده روشنفکر مقیم خارج ، رهبری می‌کردند ، محمد نخشب، ابراهیم یزدی ( خائن شماره یک تاریخ ایران که اگر چه در سالهای اول پس از شورش با کسب مقامهایی نظیر،بازپرس دادگاه انقلاب در زمان محاکمهٔ ژنرال‌های ارتش شاهنشاهی ایران، معاونت نخست وزیر در امور انقلاب و پس از استعفای کریم سنجابی از پست وزارت امور خارجه به عنوان وزیر خارجه دولت موقت ، خرده پاداشهایی برای خیانت هایش دریافت کرد اما در همان اوایل کنار گذاشته شد تا هرگز نتواند بر مسندهایی که به خاطرشان به ایران و تمام نسلهای ایرانی خیانت کرد ،تکیه بزند،اگر چه شیطان صفتان پلیدی از قماش ایشان همیشه انجمن های خفیه ای برای هرز نرفتن استعدادهایشان دارند و معلوم نیست ایشان برای معماری بی نظیر یک جهنم برای این ملت ،کدام درجه استادی را از بنای اعظم دریافت کرده اند )، مصطفی چمران( از بنیانگذاران سازمان امل در لبنان و بنیانگذار ستاد جنگ‌های نامنظم،معاونت نخست‌وزیری دولت موقت و مسئولیت وزارت دفاع که در سال شصت در جنگ کشته شد و نماند تا پاداش خوش خدمتی هایش را بگیرد) و عباس امیرانتظام (به اصطلاح قدیمی‌ترین زندانی سیاسی پس از شورش پنجاه و هفت ،که کمتر ازیکسال از مزایای خیانتش بهره مند شد ،سفیر ایران در اسکاندیناوی و سخنگوی دولت موقت مهدی بازرگان و نماینده ویژه رئیس دولت در مذاکره با کشورهای اتحاد جماهیر شوروی و آمریکا،او از همان سال پنجاه و هشت به اتهام همکاری با سازمان جاسوسی سیا و ارتباط پنهانی با آمریکا زندانی شد تا از پشت میله ها شاهد نتایج خیانت های خود و همپالکی های سخیفش باشد) . در فرانسه نیز صادق قطب‌زاده (وزیر امور خارجه و مدیر عامل سازمان رادیو تلویزیون ملی ایران و عضو شورای انقلاب که به اتهام توطئه علیه حکومت جمهوری اسلامی اعدام شدو بسیار زودتر از سایرین پاداشش را دریافت کردفردی که به ادعای خودش ، شورش پنجاه و هفت کابوسی بود که او برای ملت ایران تدارک دیده بود) و ابوالحسن بنی‌صدر(نخستین رئیس جمهور ایران،فرماندهی کل قوا و ریاست شورای انقلاب ،ماه عسل ایشان هم تا خرداد شصت بیشتر دوام نداشت ، به قول پدر تاجدار ،مثلث بیق ،خاینینی که توطئه کردند تا ایران را نابود کنند.) از سازماندهان اصلی این نهضت بودند که می‌بایست مثل بازرگان ، نقشهای حساسی را در سالهای نخست پس از شورش ۱۳۵۷، ایفا کنند.البته تمامی ان نقش ها موقت بود و رویای انها به سال نرسید.

سازمان چریکی فداییان خلق با انشعابات اقلیت و اکثریت هم از دیگر گروه های فعال ان دوره بود.در سالهای پس از سرکوب سال ۱۳۴۲، شماری از دانشجویان دانشگاه‌ها که روشهای پیشین و مسالمت‌آمیز جبهه ملی و حزب توده را برای مبارزه با حکومت موفقیت آمیز نمی‌دانستند، گروه‌های مباحثه مخفی و کوچکی را برای بررسی تجربیات آنزمان چین، ویتنام، کوبا و الجزایر و ترجمه آثارمائو، جیاپ، چه‌گوارا و فانون تشکیل دادند. دستاورد این مباحثات و بررسیها، شکل‌گیری شماری گروه‌های کوچک مارکسیست و اسلامی بود که تنها راه را جنگ مسلحانه و نبرد چریکی می‌دانستند. یکی ازاصلی‌ترین این گروه‌ها، سازمان چریکهای فدایی خلق ایران بود. پایه‌گذار فکری و شخصیت برجسته این گروه ، بیژن جَزَنی بود که قبلا در شاخه جوانان حزب توده فعالیت می‌کرد.چهار سال پس از تشکیل این گروه، ساواک در آن نفوذ کرد و موفق شد تعدادی از اعضا از جمله جزنی را دستگیر کند. اما اعضای باقی‌مانده به منظور آغاز نبرد چریکی و زدن جرقه قیام سراسری علیه حکومت، تیمی را به کوهستانهای گیلان که منطقه مناسبی برای جنگ چریکی و جذب نیرو از روستاییان بود فرستادند. برنامه گروه با دستگیر شدن دو تن از یارانشان به هم خورد و فداییان تصمیم گرفتند تا برای آزاد ساختن آنها، به محل حبس، یعنی پاسگاه ژاندارمری روستای سیاهکل حمله کنند. حکومت نیرو برای مقابله به منطقه فرستاد و مهاجمان همگی کشته شدند. گرچه این رویداد یک شکست نظامی برای انان بود، اما فداییان و سایر گروه‌های چریکی، آنراقیام سیاهکل نامیده و پیروزی تبلیغاتی بزرگی قلمداد کردند. پس از رویداد سیاهکل این مجموعه به دوجناح اقلیت و اکثریت تقسیم شد. اقلیت راه مبارزه چریکی و مسلحانه بنیان گذاران سازمان همچون بیژن جزنی و مسعود احمد زاده را در پیش گرفت و سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) به پشتیانی از انقلاب، مبارزه مسلحانه را کنار گذاشت و تنها به حمایت از خط ضد امپریالیستی رهبری انقلاب پرداخت و به حزب توده ایران نزدیک شد. بعدهاتقسمیات و انشعاب‌های دیگری در داخل سازمان‌های اقلیت و اکثریت پیش آمد. بخشی از اقلیت به همراه مهدی سامع به شورای ملی مقاومت به رهبری مسعود رجوی پیوست. بخش عظیمی از نیروهای هر دو سازمان اقلیت و اکثریت در سال ۶۷ در اعدام‌های جمعی اعدام شدند و بسیاری از فعالان هم با تبعیدی ناخواسته به خارج از ایران پناهنده شدند.بازمانده گان با برگزاری یادواره هایی در کشورهای مختلف، خصوصا المان ، با بزرگداشت سران خائنشان گهگداری به بررسی خیانت ها و خطاهای خود می پردازند.

دیگر گروه چریکی اصلی ،سازمان مجاهدین خلق بود که فعالیت انها نیز همچون فداییان خلق به اوایل دهه ۱۳۴۰ بازمی‌گشت، با این تفاوت که افراد سازمان فدایی اغلب از اعضای سابق حزب توده و یا جناح مارکسیست جبهه ملی بودند، اما سازمان اسلامگرای مجاهدین را اعضای سابق جناح مذهبی جبهه ملی به ویژه نهضت آزادی تشکیل می‌دادند.
در نیمه نخست دهه ۱۳۵۰، فداییان، مجاهدین و سایر گروه‌های چریکی، به یک رشته عملیات مسلحانه چون بمب‌گذاری در سفارتخانه‌های انگلیس و ایالات متحده و همچنین دفاتر آژانس هواپیمایی اسرائیل و مراکز پلیس؛ دستبرد زدن به بانکها؛ ترور برخی مقامات نظامی و انتظامی ایرانی و آمریکایی؛ و نیز تلاش برای ربودن اعضای خانواده سلطنتی، دست زدند. در اواخر سال ۱۳۵۵، هر دو سازمان چریکی مجاهدین و فداییان خلق که بسیاری از اعضایشان دستگیر و متحمل تلفات سنگینی شده بودند، به تجدیدنظر در تاکتیکهای خود پرداختند. در سال پنجاه و هفت این دو گروه در راس شورشیان ،ایران را به قهقرای نابودی کشانیدند.
کنفدراسیون جهانی محصلین و دانشجویان ایرانی هم سازمانی بود متشکل از دانشجویان ایرانی مقیم اروپای غربی و ایالات متحده که گرچه ابتدا به این هدف بنیان نگذاشته بود، اما در یکی دو دههٔ قبل از شورش ۵۷ به یکی از سازمان‌های مخالف رژیم سلطنتی ایران بدل شده و جمع کثیری از دانشجویان ایرانی را علیه حکومت بسیج کرد. مهم‌ترین سال‌های فعالیت این کنفدراسیون دهه‌های ۶۰ و ۷۰ بود که در این سال‌ها مهم‌ترین بلندگوی اعتراض نیروهای مخالف حکومت ایران به حساب می‌آمد.
کنفدراسیون در ۱۹۶۲ با به هم پیوستن سازمان‌های دانشجویی مختلف تشکیل شد و در ۱۹۷۵ بر سر مسائل سیاسی مختلف به انشعاب و از هم گسیختگی کشیده شد. شاخه‌های مختلف جبههٔ ملی در ایران، اروپا و آمریکا، سازمان وحدت کمونیستی،گروه اتحاد کمونیستی سابق – جناح چپ جبههٔ ملی، جامعهٔ سوسیالیست‌ها، حزب تودهٔ ایران، سازمان انقلابی حزب توده، سازمان مارکسیست لنینیستی طوفان، سازمان انقلابیون کمونیست و … از گروه‌های فعال در کنفدراسیون بودند. در هر دوره‌ای یک یا چند گروه و گرایش بر فعالیت کنفدراسیون هژمونی داشتند.
این مروری اجمالی بود بر گروههای مدعی مبارزه برای ایران،تمامی انها بر این باور بودند که در ان زمان عدالت اجتماعی وجود نداشت، کشور در معرض بحرانهای اقتصادي و سياسي قرار داشت، ،استبداد مطلق سياسي حاکم بود و پادشاه شخصی دیکتاتور بود که منافع کشور را قربانی منافع خود و اربابانش می کرد،شاه را انتصابی و خادم ابرقدرتها معرفی می کردند و تا می توانستند در وخیم نشان دادن وضعیت اجتماعی اقتصادی فرهنگی کشور بزرگنمایی می کردند،حکومت شاه را شکنجه گر وسرکوبگر، بی رحم،فاسد و اوضاع را غیر قابل اصلاح نشان می دادند ،همه ان گروه ها متفق القول بودند که حقوق بشر در ایران پایمال می شود و امار و ارقام غیر قابل باور از تعداد زندانیان و کشته شدگان و شکنجه های مخوف، ارائه می دادند .
سی و هفت سال از وقوع فاجعه پنجاه و هفت می گذرد،مقایسه نسبی بین وضعیت پیش و پس از شورش نشان می دهد ایران ان زمان در نهایت امنیت و قدرت ،بدون بحران مالی، بدون بدهی ملی عظیم و باارتشی قدرتمند ومدرن بود.شاه علی رغم اشتباهاتی که در طول سلطنتش مرتکب شده بود ،فردی وطن پرست و روشنفکر بود و تمام تلاش خود را برای اعتلای وضعیت ایران به کار گرفت.رضا شاه کبیر ویرانه باقی مانده از سلسله نابخرد قاجارراکه در آستانه از دست دادن استقلال خودبود، حکومت مرکزی، نیروهای دفاعی و خزانه مملکتی که تنها روی کاغذ وجود داشت و از دیدگاه اجتماعی، تهیدستی، جهل، بیسوادی، بیماری، گرسنگی، خرافات، خیانت و بیگانه‌پرستی ایران را در رده فقیرترین و عقب افتاده‌ترین کشورهای دنیا پایین کشیده بود،راتحویل گرفت و در تمام سالهای حکومتش مصرانه برای ابادی و توسعه ایران کوشید، وی باسرکوب یاغیان در سراسر ایران و تحکیم قدرت حکومت مرکزی ، تشکیل ارتش نوین ایران و متحدالشکل کردن لباس لشگریان و تصویب قانون نظام وظیفه ،برچیدن حکومت دست نشانده شیخ خزعل در خوزستان و بازگرداندن این خطه به ایران ، احداث راه آهن سراسری با کمترین امکانات مالی وفنی ،بنیان گذاری دادگستری سپردن محاکم شرع به قضات حقوقدان ایرانی ،تاسیس بانک ملی ایران و کوتاه کردن دست انگلیس از دارایی های ایران،بنیانگذاری نیروی دریایی ، بنیان نیروی هوایی با خرید چند هواپیمای یونکرس از آلمان ، الغای امتیاز نشر اسکناس توسط بانکهای خارجی و اختصاص آن به بانک ملی ایران ، تاسیس موزه جواهرات ملی ایران ،تدوین تعرفه گمرکی و واریز درامدهای آن به حساب دولت ،الغای امتیاز نفت دارسی وعقد قرارداد جدید بر اساس منافع ایران با شرکت نفت ایران و انگلیس ،کارگذاردن نخستین سنگ بنای دانشگاه تهران در سال 1312 و راه اندازی آن یک سال بعد از این تاریخ ،تاسیس بانک کشاورزی ، تدوین واجرای قانون تغییر لباس مردم ،تاسیس و راه اندازی کارخانجات دخانیات ایران ،تاسیس بانک رهنی برای گسترش خانه سازی در کشور ،اعزام اولین دانشجویان ایرانی به اروپا برای آموختن فنون جدید ،ساختن راه ارتباطی با شمال ایران و بنای تاسیساتی چون پل ورسک و تونل کندوان در دل کوهها ،اجرای طرح نام فامیلی برای مردم وبر پا کردن ثبت احوال
،بازسازی ومرمت آرامگاه فردوسی بزرگ ،ریشه کن کردن انواع بیماری های واگیردار،جایگزین کردن واژگان پارسی به جای واژگان بیگانه و تاسیس فرهنگستان لغت خدمات بی مثالی به کشور و مردمش ارائه نمود،محمدرضا شاه نیز در تمام دوران سلطنتش در پی توسعه و ابادانی ایران بود،برنامه های مربوط به انقلاب سفید و حرکت به سمت دروازه های تمدن بزرگ همه و همه در جهت اعتلای ایرانزمین بود. ساخت میدان و برج شهیاد به عنوان نماد شهر ، ساخت دهکده المپیک و استادیوم صدهزار نفری آریامهر ،تاسیس رادیو و تلویزیون ملی ایران ،تاسیس شرکت هواپیمایی ایران ،بنیان‌گذاری سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی،به‌عضویت درآمدن ایران در سازمان ملل متحد،برگزاری جشن‌های ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی ایران و تلاش برای معرفی فرهنگ و تمدن بزرگ ایرانزمین به جهان، افزایش سطح قدرت نظامی ارتش ایران به یکی از نیرومندترین قدرت‌های نظامی جهان، تاسیس دانشگاه‌های متعدد،تاسیس سپاه بهداشت، سپاه دانش و سپاه ترویج و آبادانی،تاسیس اوپک،تاسیس سازمان انرژی اتمی ایران خدمات بی نظیری به ایران نمود،که هیچ انسان آزاداندیشی نمی تواند انها را انکار کند.
ایا زمان ان نرسیده که این گروههای ایران ستیز ،از ملت ایران به دلیل حماقت ها ،نادانی ، دروغ ،تحریف حقایق ،جنایات و تلاش برای استقرار جمهوری جهل و جنون عذرخواهی کنند؟ایرانی که می توانست در سایه مدیریت رضا شاه کبیر و محمدرضاشاه، امروز در ردیف کشورهای توسعه یافته جهان باشد و در مسیر دستیابی به تمدن بزرگ ،به ایران قدرتمند و پیشرفته و ازاد و مستقل مبدل شود ،در سایه هرج و مرج طلبی های عده ای روشنفکر نما به وضعیت اسفبار امروز سقوط نمود تا امروزدوباره در آستانه از دست دادن استقلال خود و قوت گرفتن اندیشه تجزیه طلبی باشد ،کشوری که در مسیر توسعه صنعتی بود امروز با ورشکستگی و تعطیلی صنایع روبه روست ، آموزش و پرورشی که رایگان و برای همه بود ، امروز انتفاعی شده و به گزارش امارهای خوشبینانه دولتی بیست میلیون کم سواد و بی سواد داشته باشد، ایران انروز در حال حرکت به سوی تمدن بزرگ یعنی تمدنی که در آن بهترین عناصر دانش و بینش بشری در راه تامین والاترین سطح زندگی مادی و معنوی برای همه افراد جامعه ایران بکار گرفته شده بود. تمدنی که در آن دستاوردهای شگفت‌آور دانش و صنعت و تکنولوژی با ارزش‌های عالی معنوی و با موازین پپشرفته عدالت اجتماعی درآمیخته بود. تمدنی که بر پایه سازندگی و انسانیت بنیان نهاده شده بودو در آن هر فرد ایرانی در عین برخورداری از رفاه کامل مادی، از حداکثر تامین اجتماعی و از غنای سرشار روحی و اخلاقی بهره‌مند بود.ایا گروه های حامی شورش پنجاه و هفت ،این عاملین انحطاط و سقوط ایران ، امروز دفاعیه ای عقلانی از خیانت انروزشان دارند؟مثلا روشنفکران و تحصیل کرده گان ان روز زمانی که به سخنرانی های خمینی گوش می دادند چه برداشتی از حکمت کلامش داشتند وقتی اظهارات سخیفش در مورد اقتصاد ،دانشگاه وازادی و….می شنیدند؟چه ارمانهایی برای تحصیل کردگان رشته اقتصاد نظیر بنی صدر ،متجلی می شد از کلمات قصاری نظیر اقتصاد مال …است ،که گمان می کردند تلاش برای جا اندازی ولایت مطلقه مردی که از هر ده جمله ،نه جمله اش غلط دستوری دارد ، به نفع ایران و باعث گره گشایی مشکلات خواهد شد؟وضعیت امروز جامعه ایران دست پخت همان روشنفکران خیانت پیشه است که امروز هم به پوستین دیگری در امده اند ، به این امید که مردم ساده دل ایرانزمین بار دیگر از همان سوراخ گزیده نشوند وامیدشان برای رهایی به گره کراوات بنیان گذار سپاه پاسداران ،محسن سازگارا و امثالهم گره نخورد ، مخملی از سبز تا بنفش حکایت تلخ مکرریست و کلید که چرخشی ایست به دور دایره باطل.
پاینده باد ایران
سهیلا زرندی