سالی که نکوست، از بهارش پیداست!! بقلم بانو محترم مومنی روحی

0
411

چرا به ناگهان، یکباره نوزده استان کشور، بعد از تقریبا نزدیک به نیم تا سه ربع ساعت ریزش باران، دچار چنین سیلاب های وحشتناکی می شوند؛ و مردم بی پناه ایران، در شب و روزهای نوروز باستانی شان، به جای دید و بازدیدهای متداول نوروزی، و شادباش گفتن به همدیگر، و دادن عیدی به کودکان و نوجوانان فامیل، برخی شان گرفتار فرشته ی مرگ گشتند؛ و عده زیادی هم در اثر آسیب های وارده، به بیمارستان ها منتقل شده اند؛ و تعداد بی شماری نیز، در سوگ عزیزان خود، عیدشان به عزا تبدیل شده است؟!

شما را نمی دانم، اما خودم از نخستین روزهای استیلای این قوم ظالم بر میهن عزیزمان نزد ملت شریف ایران، جز اندوه و حرمان و رنج و عذاب و آنچه که از بدی در جهان وجود دارد را ندیده و سراغ ندارم!
در ارتباط با آنچه که بشر در طول زندگی اش انجام می دهد؛ می توانیم دلایل شان را درک نموده و علت عملکردهای آنان را تخمین بزنیم. ولی در رابطه با رویدادهای طبیعی و سانحه های رخ داده به دست طبیعت، و عوامل به وجود آورنده آنها، هر چه که بیشتر جستجو و کنکاش کنیم؛ کم تر به یک نتیجه ای منطقی در این مورد دست می یابیم. چرا که ما آدم ها، به ویژه ما ایرانیان به اصطلاح مسلمان، و به خصوص شیعیان عادت داریم؛ که همه پیش آمدهای روزگار را، به حساب آفریدگار این گیتی بزرگ و آنچه که در آن است بگذاریم!

البته که همه چیز به دست توانای پروردگار یکتا و خالق هستی است. اما خدای جهانیان آنقدر دوراندیش بوده، که به آدمیان پنجاه درصد اختیار بدهد. تا آنان را در به وجود آمدن هر رویدادی در زندگی شان، شریک جرم خود بنماید. چون که بشر می تواند؛ با استفاده از سیستم عقلانی خود، که در مغز او جای دارد. بهترین راه و کنش ها را برای خودش به وجود بی آورد!

هرگاه که زمین لرزه ای پیش بیاید؛ بدون تردید طبیعی بودن آن محرز است(مگر آن که زلزله مربوطه در ایران کنونی رخ بدهد؛ که مدیریت آن به دست مشتی آخوند قدرت پرست و سودجو است. زیرا در زلزله نزدیک به یک سال و نیم پیش، که در سر پل ذهاب و کرمانشاه رخ داد. و کارشناسان عامل آن را آزمایشات زیرزمینی اتمی جمهوری ضد بشری اسلامی دانستند. در غیر این صورت، همه زلزله ها نیز طبیعی و بدون دخالت بشر در آن است. )؛ اما مقوله ی سیل چیز دیگری است؛ و بستگی به مدیریت درست و آگاهانه مسؤلان مملکت دارد. که متاسفانه در این باره ملت ایران، از چنین امتیازی برخوردار نیستند؛ و جاری گشتن چنین سیل های خانمان براندازی، بدون کم ترین شبهه ای به دست حاکمیت بی کفایت جمهوری اسلامی، و دولت بی لیاقت و مدیران بدون مسؤلیت این حکومت بدنهاد و بری از همه ویژگی های بشری رخ داده است!

در مناطقی که به طور طبیعی شهرها دارای شیب های فراوان می باشند. میسر است که دولت آن مملکت، زیرساخت شهرها و روستاهائی را که چنین هستند. را با سیل گیرهای کارآمد و محکم آماده ایستادگی در چنین رویدادهای خطرناکی بکنند. مخصوصا در شهرها و روستاهائی که بر دامنه کوه های بلند برپا شده اند( به خاطر انباشته شدن برف فراوان بر روی آنها، و جاری شدن برف های سنگین و سهمگین به سوی دامنه کوه.) !

اگر فقط بخشی از درآمدهای نفت ایران را، در چهاردهه اخیر، برای پیشگیری از این امر به این مهم اختصاص می دادند. اکنون شهروندانی از نوزده استان مورد یورش این سیل های سهمگین قرار گرفته در کشورمان، در سوگ عزیزان شان ننشسته بودند؟!

برای رهبر بی کفایت جمهوری ننگین اسلامی، و برای دولت های مختلف و مدیران سازمان های دولتی و همه مؤسسات وابسته به این حکومت ضد ایرانی، هرچه که از تعداد ایرانیان کم بشود؛ و تعداد « یارانه بگیرها» تقلیل بیابند؛ بهتر است که چنین مصیبت هائی در کشور روی بدهند؛ و آقایان کک شان هم نگزد. جناب رهبر از کنار منقل تریاک یک وجب هم عقب تر نیاید؛ رئیس جمهور حراف و بی کیاست، جز مهمل بافی و دروغپردازی کار دیگری برای مردم انجام ندهد؛ و سایر مقامات بی لیاقت نیز، جز به افزودن بر ثروت های بادآورده شان، به هیچ امر دیگری نیندیشند!

باعث شرمساری رهبری انقلاب سیاه و شوم اسلامی است؛ که در جریان به وقوع پیوستن این بلای عظیم، جناب شان کم ترین زحمتی به خودش نداده، که دست کم به چند شهر نزدیک به مقر حاکمیت ایشان، که مردم آنجا دچار چنین سانحه وحشتناکی شده اند سر بزند؛ و با بازماندگان جانباختگان این سیل نوظهور، که هیچگاه در کشورمان اینچنین وحشیانه همه چیز حتی اتومبیل های سنگین را هم با خودش برده باشد؛ ابراز همدردی و غمخواری کند!

برخی از کارشناسان، در مورد جاری شدن این سیل های وحشتناک در بیشتر مناطق کشور اظهار نظر کرده اند؛ که حاکمیت جنایتکار آخوندی، خودشان ابرهای بارانزا را در آسمان این مکان ها به وجود آورده اند. تا مردم را آزار بدهند. در این که سردمداران جمهوری پلید اسلامی کم ترین اشتغال فکری در باره مردم ایران ندارند تردیدی نیست. اما آنها با تمام پیشرفت های علمی شان( که فقط حول محور فعالیت های هسته ای شان است) هرگز نمی توانند چنین سیلاب های وحشی و بی امانی را به وجود بی آورند؛ و ننگی فراموش نشدنی را برای خودشان در تاریخ ایرانزمین ثبت نمایند!

سرزمینی که سالها از خشک بودن آن می گذرد. چگونه به ناگاه دستخوش هجوم میلیاردها لیتر آب سیل گونه می گردد؛ و همه جا را تخریب می نماید؟ می گوئیم که کار خدا نیست؛ چون او به ما مغز داده، تا با استفاده از عقل تعبیه شده در مغزمان، بتوانیم کاستی ها و کژی های زندگانی مان را تشخیص داده و برطرف نمائیم. می گوئیم کار آخودها هم نیست؛ که با به وجود آوردن ابرهای بارانزا در آسمان ایران، بتوانند چنین ضایعه پر خطر و وحشتناکی را رقم بزنند. پس این مصیبت بزرگ از چه طریقی در شب و روز عید باستانی در میهن مان، موجبات به وجود آورده شدن این بلای بزرگ برای مردم ایران را رقم زده است؟!

ضلع سوم مثلث حکومت و طبیعت، مردم کشورمان هستند؛ که در نهایت شکیبائی غیر لازم، همه ناملایمات و کاستی های کشورشان را می بینند. اما در برابر سران مملکت اشغال شده شان نمی ایستند. تا از آنها بخواهند، که به برطرف نمودن عوامل به وجود آورنده اینهمه مشکلات در کشور بپردازند. وقتی که در این مملکت، زمامداری آن به دست چنین مقامات عاری از هرگونه مسؤلیتی افتاده است. مردم می بایست که خودشان در مقابل آنها بایستند. تا که کم و بیش بتوانند عیب های فراوانی که آخوندهای دزد و جنایتکار و ناانسان، خودشان به وجود آورنده آن در این سرزمین کامل و بدون کم و کسری هستند را به کار وادارند. تا با مساعی خود مردم، این معضلات گسترده در کشور را نابود گردانند!

بسیار بسیار جای تاسف است؛ که بر اساس ضرب المثل بالا: « سالی که نکوست، از بهارش پیداست » ؛ امکان رخ دادن دیگر مصیبت های جبران ناپذیر در کشور زیاد است. بر آن باشیم، که …… « علاج واقعه را، قبل از وقوع آن بنمائیم » !!

محترم مومنی

مقاله قبلیوضعیت بحرانی در ۶ استان
مقاله بعدیشرایط غیر منتظره آب و هوائی ایران به فاصله مدتی کوتاه !! نوشتاری از بانو محترم مومنی روحی
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.