ساختار ادیان پیامبران « اولوالعزم » تمهید کیست و چه نتایجی را به بار آورده است؟! نوشتاری از بانو محترم مومنی روحی

0
376

تا جائی که من می دانم، پیامبران « الوالعزم = فرستاده هائی از سوی آفریدگار گیتی را گویند؛ که دارای کتاب آسمانی!!!!!! می باشند و صاحب اراده نیز بوده اند. » ؛ اعجاب برانگیز این است، که از میان کل صد و بیست و چهار هزار پیام آور و رسولانی، که در کتاب های آسمانی این اولوالعزم ها از ایشان یاد شده است. فقط پنج تن آنها بوده ند؛ که دارای کتاب آسمانی از سوی پروردگار این آفرینش عظیم می باشند!!
نوح، ابراهیم، موسی، عیسی و محمد، این « اولوالعظم های صاحب اراده و اختیار » بوده اند؛ که ضمن همراه داشتن اعجاز خویش، یک کتاب آسمانی را نیز از طرف خالق با خودشان به همراه آورده بوده اند!!! که در لا به لای « آیات سوره های آن = نشانه های بخش های متفاوت و مهم این کتاب ها» ، قوانین جاری و دستور العمل های مختلف برای پیروان آن دین را، برای ایشان نوشته، و به وسیله خود پیامبر و کتابی که به همراه آورده است. به ادامه دهندگان مسیر آنان ابلاغ کرده اند!
پیش از ادامه دادن به این نوشتار و به دست آوردن نتیجه ای که در این رابطه مورد توجه نگارنده این نوشتار است. می بایست که تفاوت میان « رسول » و « پیامبر » را، ضمن ارائه توضیح مختصری در این باره، برای شما گرامیان بیان نمایم. هر چند که در نگر نخست، پیام آور و رسول هر دو یک معنا را در ذهن آدمی متبادر می کنند. اما بنا بر تعاریف عارفان، پیامبر فرستاده ای است، که هم معجزه ای را به همراه دارد؛ و هم دارای کتاب آسمانی است. اما رسول کسی را گویند؛ که جهت تایید نبوت پیامبر قبل از خویش و نیز کتاب آسمانی وی، از سوی آفریدگار هستی، برای انجام دادن چنین ماموریت مهمی به این دنیا آمده، تا نزد پیروان پیامبر پیش از خودش، هیچگونه ابهامی در رسالت الهی وی باقی نماند!!
همواره وقتی به این بخش از مفهوم بالا می رسم. هر اندازه کوچکی هم که نسبت به توانمندی شیطان، در باب فریب دادن آدمیان مشکوک می بودم تنزل می یابد؛ و ملاحظه می کنم، که او چگونه با همان معنائی که در متون چنین کتاب هائی، جهت ارائه بهای هر چه بیشتر به راندن اهریمن از اطراف خودمان مطرح گشته است. با همین ابزار توانسته، که مردم دنیا را، از یگانه پرستی و دارا بودن ایمان راسخ به پروردگار یکتای هستی، به پرستش های چندگانه و شریک آوردن برای خالق این آفرینش بی نظیر، به ویژه با تراشیدن یک شریک قدرتمندی برای او، همچون ابلیس و شیطان و اهریمنی، که با خوار نمودن خویش در کتاب های آسمانی این پیامبران، به عناوین مختلف آنقدر نام خویش را مطرح نموده است؛ که مردم جهان نادانسته ناگزیر شده اند؛ که …. بیش و بیش تر از آن یگانه عالم هستی، نام منحوس وی را بر زبان بی آورند!
این موجود ملعون که متاسفانه مانند خود خالق هستی نادیدنی و غیر ملموس نیز هست. به راحتی از طریق مغز آدم ها، موارد و مطالبی را به ایشان القاء می نماید؛ که با فریب دادن ایشان، آنها را به هر سوئی که بخواهد سوق بدهد و از مسیر اصلی منحرف نماید!
او برای تکمیل کردن چنین ایده اهریمنی، به ابزار مهمی نیازمند بود؛ تا بتواند در هر آن و لحظه ای، آدمیان را با آسودگی خاطر، مدام از این سو به آن سو بکشاند؛ و این مهم را نیز، با وسایلی تحقق ببخشد؛ که کوچک ترین ابهامی از خدائی بودن شان در اذهان عمومی مردم گیتی پدیدار نشود!
می دانیم که شیطان به خاطر دو مورد از بارگاه خدا و جایگاهی که در میان فرشتگان او داشته مطرود گشته است. مورد اول را تقریبا همه آنانی، که یا به خاطر تدین خویش، و یا به دلیل اجبار های اجتماعی که ایشان را به مطالعه کتاب های آسمانی ادیان شان واداشته اند می دانند(وقتی که آفریدگار گیتی « آدم » را آفرید. به امر وی تمامی فرشتگان او ملزم می گردند؛ که در مقابل آدم کرنش نمایند. آنها همگی به آدم تعظیم می کنند الا ابلیس، وقتی که خدا از وی پرسیده بود: چرا امر مرا اطاعت نکرده ای؟ شیطان به وی پاسخ داده است: چگونه موجودی که از آتش آفریده شده، در برابر موجود دیگری که از خاک و لجن سیاه درست شده است کرنش نماید؟ هر چند که در نگرش نخست، پاسخ او منطقی به نظر می رسد. اما از باب آن که نسبت به دستور خدای خویش نافرمانی کرده است؛ مستوجب تصمیمی می گردد، که خالق وی برای او در نظر گرفته بود. به همین سبب نیز از بارگاه آفریدگار خود طرد می شود!
ولی پندار نگارنده این نوشتار در این باب، با آنچه که در بالا آمده و دلیل دوم و اصلی مطرود گشتن اهریمن از بارگاه خدای بزرگ بوده بسیار متفاوت است. این مورد را در کتاب « راز خدا » که به زبان هلندی نوشته ام؛ برای خوانندگان آن به طور مفصل توضیح داده ام. اکنون دریغم می آید که در این لحظات حساس و سرنوشت ساز میهن اهورائی مان، که مهم ترین بدبیاری های مردم دنیا، به ویژه هم میهنان عزیزم، که به خاطر ندانستن برخی از حقیقت های معنوی و عرفانی و فلسفی، گرفتار فرمایشات اهریمن از طریق کتاب های آسمانی!!! ادیانی،که ایشان به آنها باور دارند گشته اند. تفکر و دیدگاه خودم در این باره را، برای هم میهنان عزیزم، که به دلیل دینزدگی، یا به اجبار موجود در جامعه، دروغ هائی را پذیرفته اند؛ که آنان را از مسیر اصلی و حقیقی، به سوی واقعیت های جعلی و رخداده های ساختگی توسط شیطان و ایادی وی معطوف نموده اند. به دنیای راستین یک حقیقت مستور گشته درون لفاف های ظاهری و گمراه کننده از ریا و تزویر کشانده اند ببرم. تا که شاید از این پس بتوانند. راه اصلی و حقیقی خویش را، از واقعیتی جعلی که بر ایشان تحمیل کرده اند بشناسند. ولی پیش از آن، بر خود لازم می دانم؛ که ابتدا تفاوت « حقیقت » و « واقعیت » را، برای دوستان بازگو نمایم!
« حقیقت » آن امری است که به خودی خود همواره وجود دارد؛ و کسی آن را نساخته و ابداع ننموده است. مانند موجودیت خود آفریدگار یگانه، و آنچه که به طور طبیعی در آفرینش عظیم او موجود می باشد. اما « واقعیت » آن امری است؛ که توسط موجودات هستی از جمله آدمیان به وقوع می پیوندد؛ و دست بشر و سایر موجودات هستی در حضور و ظهور آن مدخلیت دارد!
حقیقت مهم در نگارش این نوشتار بیان نکته ای است؛ که دریافت و درک آن از نظر عرفانی و روانشناسی نیز آسان می باشد. تمامی موجودات زنده در جهان هستی، اعم از انسان و حیوان و نباتات(گیاهان) ، در نگرش نخستین دارای دو بعد اصلی می باشند. وجه جسمانی ایشان که قابل مشاهد و ملموس است؛ و روح شان که همواره غیر ملموس و نادیدنی است. تفاوت بزرگ ترین موجود یگانه کل آفرینش( پروردگار یکتا) با سایر موجوداتی که او خودش آفریننده و پروراننده آنها می باشد در این است؛ که بخش موجودیت وی یک گانه است. یعنی هیچ تفکری برای او قائل به داشتن جسم نیست؛ و همه او را روح مطلق می دانند. که هیچگاه و به هیچ وجهی قابل مشاهده نیست. مگر آن که وی را از طریق آنچه که آفریده است ببینیم و درک نمائیم!
اما در موجودیت تمامی مخلوقات وی، جسم های شان قابل لمس و مشاهده می باشند. اما روح شان هرگز با سلاح چشم دیدنی نیست. اما می توان به کمک « رفلکس » های روح، که « روان » نامیده می شود؛ و بازتاب دهنده کنش های روح یک موجود زنده مخصوصا آدمی است. به آشکارا درک گشته و دیده بشود!
این « رفلکس » روانی در روح خدا نیز وجود دارد و داشته است. هنگامی که وی « آدم » را می آفریند. بخش « رفلکس » این بخش از روح خدا، به او القاء می نماید؛ که جهت آفریدن چنین موجود مهم و کاملی به خودش تبریک بگوید: « فتبارک الله احسن الخالقین » !!
از آنجائی که او خالق مطلق و آفریننده توانای همه کائنات و هستی آنان است. وی بلافاصله پس از تهنیت گفتن به خودش جهت آفریدن « آدم ابوالبشر » !!! متوجه می گردد؛ که « رفلکس » روانی روح او می خواسته که وی را بفریبد. از اینرو بلافاصله این بخش از روح خویش را، از موجودیت خودش اخراج می کند؛ و او را در بین سایر موجودات آن موقع، فرشتگانی که در عرش با خدا می زیستند قرار می دهد. این بخش که قصد فریب دادن آفریدگار هستی به خودنمائی کردن را داشته، از این که از درون موجودیت وی اخراج گشته و به میان آنهائی وارد می گردد؛ که به هر لحاظ پائین تر از آن یگانه عالم هستی بوده اند. دارای کینه ورزی نسبت آفریدگار هستی می گردد!
با چنین کینه بزرگی بر آن می شود؛ که با فریفتن همان موجودی که به خاطر او از درون موجودیت آن قادر مطلق اخراج شده بود. در برابر خدا بایستد و ابراز قدرت کند. به همین خاطر با فریفتن دمادم آدم و همسر و فرزندان او، به نوعی ایشان را به جنگیدن علیه آفریدگارشان وا می دارد. از آن پس، آدم و اطرافیان او که در بهشت زیرین ( پائین تر از عرش پروردگار و فرشتگان او ) می زیستند. در اثر اشتباهات مکرر که با فریب خوردن از شیطان انجام می دادند. مورد غضب آفریدگار هستی قرار می گیرند. سپس جنگی عظیم در عالم بالا رخ می دهد!
اما خدای مهربان که می داند این دسیسه ها توسط آن رانده شده از موجودیت خودش شکل گرفته اند. وقتی که در آن نبرد بزرگ بر همگان پیروز می گردد. جهت دادن فرصت دیگری به آدمیان، همگی شان را یکجا و در همان دم می میراند. سپس با آفرینش زمین، مکانی برای انجام گرفتن یک آزمون مهم، مانند « امتحانات شهریور ماه » که تجدیدی ها دوباره بخت خویش را جهت دریافت کردن قبولی خود به آزمایش می گذارند. یکی یکی شان را جانی تازه می بخشد و به زمین می فرستد. اما در این موقعیت، اهریمن را نیز به زمین تبعید می نماید. تا ملاحظه کند که آیا آدم ها همچنان به فریب خوردن از وی و جنگ با خدا ادامه می دهند یا خیر؟ که پاسخ نیز کاملا واضح و مبرهن است. آنانی که هرگز به دوباره فریب خوردن از شیطان تن ندهند؛ از قبول شدگان می باشند. اما کسانی که اجازه می دهند، تا که باری دیگر( از یک سوراخ دوباره گزیده بشوند) ؛ کسانی خواهند بود، که به خاطر فریب خوردن پیاپی از ابلیس، هیچگاه طعم قبولی را نخواهند چشید!
مهم ترین ابزاری که وی(اهریمن) برای بیشتر فریب دادن آدم ها و مردود ساختن ایشان به فکرش می رسد. به وجود آوردن « ادیان الهی » از جمله دین مبین !!! « اسلام » ناب محمدی !!! است. که در این رابطه ایشان را وا بدارد. تا با پرستش محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین و نوادگان ایشان، حتی خمینی ملعون و جلاد و خامنه ای منفور و جنایت پیشه نیز، شریکانی برای خالق هستی به وجود بی آورد. تا در این راستا و چنین رهگذر شرک آلودی، به آفریدگار خویش و تمامی فریب خوردگان خودش نشان بدهد: « که من نیز مانند تو فعال می باشم. آنچه را که تو بی آفرینی و اصلاح نمائی؛ من تخریب می کنم. در این رابطه همدستان زیادی دارم. که یکی از دیگری جنایت پیشه تر و ناانسان تر است. »!
« من این دو حرف نوشتم، چنان که غیر ندانست*****تو هم به رسم امانت، چنان بخوان که تو دانی»!
محترم مومنی

مقاله قبلیآذر میرزاپور شهید اعلام شد؛ گلوله مستقیم بر قلب اش اصابت کرد
مقاله بعدیاسامی مهم‌ترین شخصیت‌های سیاسی که صلاحیت آنها برای انتخابات تایید نشد
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.