داشتن طبیعت و سرشت وحشیانه، فقط به حیوانات درنده اختصاص ندارد. در این جهان آمیخته به اندکی خوشی و شیرینی، و بسیاری تلخی و ناخرسندی، گاهی هم آدم هائی وجود دارند؛ که فقط شکل ظاهری ایشان کمی به آدم شباهت دارد. اما آنچه که به آنها ویژگی های انسانی می گوئیم؛ در هیچ بخشی از وجود این آدم نماها یافت نمی شوند!
اگر این ” از آدم به دورها ” درون جامعه ای که زندگی می کنند؛ هیچ نقش تعیین کننده ای در اجتماع نداشته باشند؛ انسان نبودن ایشان، لطمه چندانی به بقیه آدمهای دیگر، که در آن سامانه اجتماعی می زیند نمی زند. اما اگر یک یا دو نقش تعیین کننده و مهم اجتماعی داشته باشند؛ تأثیرات همه کنش های غیرآدمیزادانه آنها، مردمان بسیاری از آن جامعه را، نگونسار و بدبخت می کند؛ و روزگارشان را به تباهی می کشاند!
متأسفانه مدت مدیدی می گذرد، که مردم ساده انگار و فریبخورده ایران، که در اثر تبلیغات و دروغگوئی ها و اهداف خصمانه عده ای از دشمنان داخلی و خارجی کشورمان، که با حکومت پادشاهی ایرانساز پهلوی، از دیرباز مخالفت های غیر اصولی و بی پایه و اساسی داشتند؛ فریب آنان را خوردند، و با دست خودشان، عده ای به صورت آدم و به سیرت درنده خوی را، بر میهن خویش استیلا دادند؛ و بر سرنوشت خودشان چیره گردانیدند!
اما از آن موقع تا کنون، که بیش از سه دهه از روی دادن آن اتفاق شوم می گذرد؛ ملت شریف ایران به سه دسته مختلف، با سه گونه دیدگاه و روش و کنش متفاوت تقسیم شده اند. بخش اول، به دلیل آگاهی هائی که داشتند؛ به خودشان اجازه ندادند؛ که فریب دشمنان قسم خورده مملکت شان را بخورند. این دسته از مردم ایران، همچنان ملت این دیار اهورائی باقی ماندند. ولی بخش دوم که تا بیخ گلوی شان، از کلاه حیله و نیرنگ اشغالگران دینمدار پوشانده شده بود؛ ترجیح دادند که والائی ” ملت ” ایرانی بودن را، به حقارت ” امت ” مشتی آخوند ریاکار و سالوس گشتن بدل کنند؛ و در سلک نوکران و مزدوران این افراد بدوی و بیابانگردهای وحشی در بیایند. آخرین بخش آنها هم، در میان دوراهی بلاتکلیفی و نشناختن راه از چاه، همچنان سرگردان و بی هدف، یک زندگانی توأم با نیش و نوش را ادامه دادند. ولی هر چه که نیش ها و نوش ها را بر روی ترازوی عقل و ادراک بالا و پائین نموده اند؛ هنوز نتوانسته اند جایگاه اصلی خودشان را مشخص نمایند!
تفاوتی نمی کند که شما در میان جمعیت کدامیک از این سه قسمت جای گرفته باشید. چون وقتی جائی آتش بگیرد، خشک و تر با هم می سوزند؛ زیرا یک قرص نان( بربری یا سنگک ) را که شما پیش از این انقلاب شوم و سیاه، در سراسر کشور به مبلغ یک تومان می خریدید؛ اکنون باید هشتصد تومان بدهید، تا همان یک قرص نان را به خانه تان ببرید!
تمام کسانی که در هر سه بخش یک و دو و سه تقسیم بندی بالا جای گرفته اند؛ به نان که ” قوت لایموت “( بازدارنده از مرگ ) می باشد نیاز حتمی دارند. ولی بسیاری از افراد دسته های یک و سه، با سختی بسیار می توانند همین یک عدد نان را بخرند. فقط دسته دوم که خودفروختگان به این حکومت ضدبشری می باشند؛ چون نسبت به دو دسته دیگر، هم درآمدهای آنچنانی و پنهانی دارند؛ و هم مغزهای شستشو داده شده ایشان، سیستم ادراک انسانی خودشان را از دست داده اند؛ معایب موجود درون اجتماع را درک نمی کنند؛ و هر چه را که آقا برای آنها بخواهد، با طیب خاطر و در کمال حماقت می پذیرند!
ولی دو گروه اول و سوم، که بیشترشان یا در مرز خط فقر، و یا زیر آن زندگی می کنند؛ با چنین وضعیت نابسامان اقتصادی که مواجه می شوند؛ گوئی هر لحظه، فشار کشنده تیغ اجبار و بی اختیاری، تیغ سختی و مرارت تحمیلی، تیغ نابرابری های اجتماعی، تیغ بی عدالتی های حکومتی، و تیغ بی کفایتی های دولتی را، بیشتر بر گلوی دردمند خودشان حس می کنند؛ که با فشار بی رحمانه ای، گلو و گردن آنها را می خراشد و آزارشان می دهد. ویژه آنکه در چنین خانواده هائی، تعداد اعضای خانواهه آنها، بیش از خانوارهائی است، که در رفاه زیادتری نسبت به آنها می باشند!
سیر کردن شکم بزرگسالان، که می توانند بیش از کودکان گرسنگی را تاب بیاورند؛ آسان تر از خردسالان است. وقتی کودکی از پدر و مادر کم بضاعت اش، درخواست خوراک بهتر و زندگی مرفه تر را داشته باشد؛ چنانچه آنها به هیچ عنوانی نتوانند، نیاز فرزندشان را برآورند؛ بیش از بقیه افراد اجتماع، خودشان را ” زیر تیغ ” روزگار، در فشار نیستی تحمیلی می بینند. تیغ هائی که ناتوانی های رژیم نابخرد آخوندی، بر روی گردن مردم ایران فرود می آورد؛ به طور عمد کندتر از تیغ های معمولی هستند؛ تا دردناکی و آزارشان بیشتر باشد. که مردم اهم وقت زندگی خودشان را، به دور نگاه داشتن گلوی شان، از رنج تیغ های کند حکومتی صرف بکنند؛ و هرگز درنیابند، که این همه ناملایمات از کدام مبدأ به مقصد هستی و زندگانی ایشان می آیند؟!
محترم مومنی