زنگ انشاء

0
140

هفته نامه ” نگین ” در شهر کرمان، ستونی به نام ” زنگ انشاء ” دارد. این نشریه در تاریخ 23 امرداد سال جاری خورشیدی، به سبب مندرجات یکی از متنهای این ستون مطبوعاتی، توقیف و چاپ و انتشار آن ممنوع شده است. متن مورد نظر را خواندم؛ دریغم آمد که شما را از آن بی نصیب بگذارم. در این نوشته کوتاه، حقایق تلخی از وضعیت جامعه کنونی در میهن مان مطرح گردیده؛ و علت اصلی توقیف شدن انتشار این هفته نامه نیز، واقعیات مندرج در آن است؛ که به طور حتم حاکمیت دیکتاتور و خودکامه جمهوری ننگین اسلامی، خوش ندارد که کسی در مورد این مسائل مملکتی اظهار نظر و ابراز وجود بکند!

 موضوع انشاء: کشور خارج کجاست؟

 متن انشاء:

کشور خارج جائی است که همه ی آدمها در آنجا ” ایدز ” دارند.

مملکت خارج جائی است که در آنجا همه آدمها با ناموس همدیگر کار دارند. در حالی که در مملکت ما، فقط چند نفر هستند که با ناموس همه کار دارند!

مملکت خارج جائی است که رئیس جمهورشان بیشتر از یک دست لباس دارد، بسکه تشریفاتی و مرفه است!

تازه، در خارج کراوات هم می زنند؛ که همه می دانند یک جور فلش و علامت راهنمائی رو به پائین است!

خارجی ها همه غرب زده هستند. بی همه چیزها!

مردم کشور خارج همیشه مست هستند و دائم به هم می گویند: ” یو آر….!!

اما ما در اینجا، همیشه در حال احوالپرسی خانواده طرف مقابل هستیم؛ بس که مؤدب و با فرهنگیم!

ما در ایران، خیلی همه چیز داریم؛ نان مسکن ، و حتی به روایتی آزادی!

اما فرق اصلی ما در این است، که خودمان می گوئیم اینها را نداریم؛ ولی مقامات مان می گویند که دارید!

و ما از بس نفهم هستیم، اصرار می کنیم و می گوئیم پس کو؟!

آنوقت، آنها مجبور می شوند گشت درست کنند؛ و به زور به ما حالی کنند که …. ایناهاش!

در خارج اما اینطوری نیست، بس که آنها بی منطق هستند!

خارج جای عقب افتاده ای است که گشت ” نسبت ” ندارد؛ آنها برای لاک زدن جریمه نمی شوند!

در خارج هنوز نفهمیده اند که رنگ سیاه مناسب تابستان است!

خارجی ها، بس که دین و اعتقاد ضعیفی دارند؛ با دیدن موی نامحرم، هیچ چیزی شان نمی شود!!

اما ما، اگر یک تار موی نامحرم را ببینیم، دچار لرزش می شویم؛ بس که محکم است این اعتقادات مان!

خارجی ها فکر می کنند ما در جنگ جهانی هستیم؛ چون کوپن داریم و سهمیه بندی است!

آنجا کشیش ها و پاپ ها حوزه علمیه ندارند، بس که بی فرهنگ هستند!

خارجی ها، بس که بی دین و کافر هستند؛ نمی دانند ازدواج از نوع موقت چیست؟!

خارجی ها بس که سوسول هستند می گویند مرد با زن برابر است؛ و هیچ استاد پاک و مطهری هم نبوده که به ایشان بگوید: ” نخیر، هر چهارتا زن می شود یک مرد “!

آنها بس که بی فرهنگ هستند، در کلیسا با کفش می روند و عود روشن می کنند. در حالی که همه می دانند، لذت حرف زدن با خدا، در بوی جوراب مخلوط با گلاب است!

آنها همه شهرهای مذهبی خود را با آهنگ می خوانند، بس که ” الاغند ” ، در حالی که وقتی آدم با خدا حرف می زند، اجازه ندارد شاد باشد!

خدا خیلی ترسناک است و هیچکس جز ایرانی ها نمی داند این را!

ما از این انشاء نتیجه می گیریم، که کشور خارج جای بدی است؛ و همه در خارج ایدز دارند!

*****

احتمالا، این ستون نشریه هفته نامه نگین مربوط به صفحه ای بوده که متعلق به خوانندگان است؛ صرف نظر از مطالب و موضوعات واقعی مندرج در آن، دو نکته نیز مهم به نظر می رسد؛ ارسال این پیام از سوی خواننده یک روزنامه، و نیز چاپ این یادداشت در این نشریه که نشان می دهد؛ سردبیر و مدیر مسؤل آن، کاملا به وظیفه امانت داری خودشان در حرفه روزنامه نگاری آگاهی داشته و به آن عمل نموده اند. هر چند دفتر هفته نامه نگین مهر و موم و توقیف و تعطیل شده است؛ اما اگر فرض کنیم که در ماه فقط ده هزار نسخه تیراژ داشته است؛ و در میان مشترکین آن پنج هزار نفر این یادداشت را خوانده باشند؛ بنابراین پیام نویسنده متن، و ناشر آن به دیگران انتقال یافته است. چه حکومت خبیث اسلامی و سران جنایتکار آن را خوش بیاید و چه آنکه نیاید!

تابستان 2572 آریائی هلند

محترم مومنی روحی

 

مقاله قبلیكامرون :بشار اسد 14 بار سلاح شیمیایی علیه مخالفان به کار برده است
مقاله بعدیبیانیه زندانیان عقیدتی اهل سنت در مورد صدور حکم اعدام ۵ زندانی اهل سنت در زندان گوهردشت کرج
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.