هفته نامه ” نگین ” در شهر کرمان، ستونی به نام ” زنگ انشاء ” دارد. این نشریه در تاریخ 23 امرداد سال جاری خورشیدی، به سبب مندرجات یکی از متنهای این ستون مطبوعاتی، توقیف و چاپ و انتشار آن ممنوع شده است. متن مورد نظر را خواندم؛ دریغم آمد که شما را از آن بی نصیب بگذارم. در این نوشته کوتاه، حقایق تلخی از وضعیت جامعه کنونی در میهن مان مطرح گردیده؛ و علت اصلی توقیف شدن انتشار این هفته نامه نیز، واقعیات مندرج در آن است؛ که به طور حتم حاکمیت دیکتاتور و خودکامه جمهوری ننگین اسلامی، خوش ندارد که کسی در مورد این مسائل مملکتی اظهار نظر و ابراز وجود بکند!
موضوع انشاء: کشور خارج کجاست؟
متن انشاء:
کشور خارج جائی است که همه ی آدمها در آنجا ” ایدز ” دارند.
مملکت خارج جائی است که در آنجا همه آدمها با ناموس همدیگر کار دارند. در حالی که در مملکت ما، فقط چند نفر هستند که با ناموس همه کار دارند!
مملکت خارج جائی است که رئیس جمهورشان بیشتر از یک دست لباس دارد، بسکه تشریفاتی و مرفه است!
تازه، در خارج کراوات هم می زنند؛ که همه می دانند یک جور فلش و علامت راهنمائی رو به پائین است!
خارجی ها همه غرب زده هستند. بی همه چیزها!
مردم کشور خارج همیشه مست هستند و دائم به هم می گویند: ” یو آر….!!
اما ما در اینجا، همیشه در حال احوالپرسی خانواده طرف مقابل هستیم؛ بس که مؤدب و با فرهنگیم!
ما در ایران، خیلی همه چیز داریم؛ نان مسکن ، و حتی به روایتی آزادی!
اما فرق اصلی ما در این است، که خودمان می گوئیم اینها را نداریم؛ ولی مقامات مان می گویند که دارید!
و ما از بس نفهم هستیم، اصرار می کنیم و می گوئیم پس کو؟!
آنوقت، آنها مجبور می شوند گشت درست کنند؛ و به زور به ما حالی کنند که …. ایناهاش!
در خارج اما اینطوری نیست، بس که آنها بی منطق هستند!
خارج جای عقب افتاده ای است که گشت ” نسبت ” ندارد؛ آنها برای لاک زدن جریمه نمی شوند!
در خارج هنوز نفهمیده اند که رنگ سیاه مناسب تابستان است!
خارجی ها، بس که دین و اعتقاد ضعیفی دارند؛ با دیدن موی نامحرم، هیچ چیزی شان نمی شود!!
اما ما، اگر یک تار موی نامحرم را ببینیم، دچار لرزش می شویم؛ بس که محکم است این اعتقادات مان!
خارجی ها فکر می کنند ما در جنگ جهانی هستیم؛ چون کوپن داریم و سهمیه بندی است!
آنجا کشیش ها و پاپ ها حوزه علمیه ندارند، بس که بی فرهنگ هستند!
خارجی ها، بس که بی دین و کافر هستند؛ نمی دانند ازدواج از نوع موقت چیست؟!
خارجی ها بس که سوسول هستند می گویند مرد با زن برابر است؛ و هیچ استاد پاک و مطهری هم نبوده که به ایشان بگوید: ” نخیر، هر چهارتا زن می شود یک مرد “!
آنها بس که بی فرهنگ هستند، در کلیسا با کفش می روند و عود روشن می کنند. در حالی که همه می دانند، لذت حرف زدن با خدا، در بوی جوراب مخلوط با گلاب است!
آنها همه شهرهای مذهبی خود را با آهنگ می خوانند، بس که ” الاغند ” ، در حالی که وقتی آدم با خدا حرف می زند، اجازه ندارد شاد باشد!
خدا خیلی ترسناک است و هیچکس جز ایرانی ها نمی داند این را!
ما از این انشاء نتیجه می گیریم، که کشور خارج جای بدی است؛ و همه در خارج ایدز دارند!
*****
احتمالا، این ستون نشریه هفته نامه نگین مربوط به صفحه ای بوده که متعلق به خوانندگان است؛ صرف نظر از مطالب و موضوعات واقعی مندرج در آن، دو نکته نیز مهم به نظر می رسد؛ ارسال این پیام از سوی خواننده یک روزنامه، و نیز چاپ این یادداشت در این نشریه که نشان می دهد؛ سردبیر و مدیر مسؤل آن، کاملا به وظیفه امانت داری خودشان در حرفه روزنامه نگاری آگاهی داشته و به آن عمل نموده اند. هر چند دفتر هفته نامه نگین مهر و موم و توقیف و تعطیل شده است؛ اما اگر فرض کنیم که در ماه فقط ده هزار نسخه تیراژ داشته است؛ و در میان مشترکین آن پنج هزار نفر این یادداشت را خوانده باشند؛ بنابراین پیام نویسنده متن، و ناشر آن به دیگران انتقال یافته است. چه حکومت خبیث اسلامی و سران جنایتکار آن را خوش بیاید و چه آنکه نیاید!
تابستان 2572 آریائی هلند
محترم مومنی روحی