اعتماد در یادداشتی در باره عدم حمایت مصباح از احمدی نژاد نوشت: پرسش کلیدی از اصولگرایان و اشخاصی چون آقای مصباحیزدی در خصوص رفتارهای آقای احمدینژاد این نیست که چرا تغییر موضع دادهاید، بلکه پرسشهای اصلی نکات دیگری است که در اینجا اشاره میشود، و امیدواریم که آقای مصباحیزدی یا سایر اصولگرایان حامی آقای احمدینژاد به این پرسشها پاسخ دهند.
نخستين پرسش اين است كه چرا در ابتداي كار حمايت از او را به مقدسات و ائمه معصومين ربط داديد؟ شما ميتوانستيد از افكار و انديشهها و برنامههاي او دفاع كنيد، ايرادي هم نداشت، ولي اگر بر اين حمايت خيلي اعتماد داشتيد، چرا به صورت مستقل و از طرف خودتان اين كار را نكرديد و به جاي آن به خواب و امام زمان و اين جور چيزها متوسل شديد؟
شايد گفته شود كه آن حمايتها راست بوده و وظيفه داشتهايد ابلاغ كنيد، در اين صورت اگر ممكن است امروز نيز فلسفه و حكمت و توجيه آن حمايت را از همان روشي كه قبلا متوجه شديد، بپرسيد و به مردم اطلاع دهيد!
روشن است كه اينگونه حمايتها براي اين انجام شد كه از يك اعتماد قطعي و معطوف به آينده خبر داده شود. وقتي كه كسي نظري را مستند به رأي و نظر امام ميكند، معنايش آن است كه ايشان با علم به آينده چنين چيزي را بيان كرده است، حداقل مردم چنين استنباطي دارند، خوب حالا يا بايد گفت كه قصد معصوم از آن توصيهها رسيدن به همين نقطه موجود بوده، يا بايد گفت كه آن انتسابها به معصومين ناآگاهانه يا آگاهانه واقعي نبوده و به معصوم كذب انتساب داده شده و بايد استغفار كرد. در هر حال اين مورد گذشته است.
آنچه امروز اهميت دارد اين است كه از اين پس براي رسيدن به اهداف دنيوي و غيرمقدس، نبايد امور مقدس و ارزشي مردم را قرباني اين اهداف كرد. اگر از اين پس چنين درسي از اين رفتار احمدينژاد گرفته شود چند گام به پيش است.
پرسش ديگر اين است كه گوينده اين جملات به گونهاي سخن گفتند كه اسلام را معادل با برداشت خود دانسته و خود را محور و شاقول سنجش ديگران و انديشههاي آنان فرض كرده است، و اين خيلي خطرناك است. در واقع ريشه بسياري از بحرانها و خشونتها همين خودمحور و حقبيني است. حداقل تجربه احمدينژاد كه براي كشور و مردم خيلي سنگين تمام شد، بايد به همه ما اين درس را بدهد كه احتمال معقول در نادرست بودن افكار و تحليلهاي خودمان را جدي بدانيم. ريشه بسياري از انحرافها همين نگرش خود مطلقبيني است.
پرسش بعدي كه بسيار هم مهم است اين است كه آيا احمدينژاد در اين ١٤ سال تغيير كرده است يا آقايان در برداشت اوليه خود به خطا رفتهاند؟ اگر آنان به خطا رفتهاند، اكنون چه رفتاري را بايد در برابر مردم پيشه كنند؟ مهمتر از پوزشخواهي، آيا نبايد علل بروز اين خطا را شرح دهند؟ تا پس از اين دوباره مرتكب آن نشوند.
اگر معتقدند كه احمدينژاد تغيير كرده است، آيا نبايد علل و روند اين تغيير را شرح دهند؟ آيا نبايد از ابتدا چنين تغيير و تحولي را پيشبيني ميكردند؟ آيا ظرفيت اين تحول را در او نميديدند؟ و مهمتر اينكه آغاز انحراف و تغيير او از كي و از كجا بود و چه اقداماتي براي اصلاح اين تغييرات و انحرافات انجام دادند؟
مساله مهم اين است كه احمدينژاد جز تبديل موردي كاپشن به كت و شلوار و تزريق قدري بوتاكس به چهره تغيير چنداني نكرده است و اين دو تغيير هم نميتواند توجيه مناسبي براي تغيير موضع باشد.
اتفاقا برخي از اصولگرايان منصف با اين گزاره كه او تغيير چنداني نكرده همعقيده هستند. بسياري از اصلاحطلبان در اين باره هشدار ميدادند. خط توليد احمدينژاد در اصل تغيير چنداني نكرده، شايد مصداق آن تفاوت كرده كه اين نيز ناشي از تغيير موقعيت او در ساخت قدرت است.
متاسفانه كينه و بغض برخي از اصولگرايان تندرو نسبت به اصلاحطلبان موجب شد كه درك درستي از احمدينژاد پيدا نكنند و او را با عينك بغض عليه اصلاحطلبان نگاه كردند. از منطق و رفتار و گفتارش مشعوف شدند ولي اكنون كه همان منطق و رفتار و گفتار متوجه خودشان شده است ناراحت هستند، در حالي كه اينها جزو ثابتهاي احمدينژاد است.
اصولگرايان ميراثدار احمدينژاد شدهاند، ادبيات و منطق و رفتار او را پذيرفتهاند، و تقليد ميكنند، ولي نميخواهند «حق تاليف» آن را بپردازند و احمدينژاد هم اين را نميپذيرد.