بهاره هدایت فعال دانشجویی (دانشگاه علوم اقتصادی)، فعال جنبش زنان، زندانی سیاسی و عضو شورای مرکزی و سخنگوی دفتر تحکیم وحدت از فعالان کمپین یک میلیون امضا برای تغییر قوانین زنستیز است که تاکنون چندینبار بازداشت و در سال ۱۳۸۸ به ۹ سال و نیم حبس محکوم شده است.
بهاره در روز جهانی زن سال ۱۳۸۵ در سازمان دهی اعتراضات به قوانین تبعیض آمیز علیه زنان مشارکت داشت که با برخورد نیروی انتظامی با تجمع اعتراضی سال ۱۳۸۵، اولین بازداشت وی رقم خورد و نهایتا به اتهام برگزاری “تجمع غیرقانونی” حکم ۲ سال زندان که به مدت ۵ سال تعلیق شده بود، برای وی صادر شد.
یک سال بعد، (۱۸ تیر ماه ۱۳۸۶) پس از سازمان دهی اعتصاب در مقابل دانشگاه امیرکبیر در اعتراض به بازداشت و شکنجه دانشجویان، همراه با ۶ تن دیگر از اعضای شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت مجددا بازداشت شد. در ۲۲ تیرماه ۱۳۸۷ باز هم بازداشت شد و پس از یک ماه فشار شدید در بازداشت انفرادی مجددا از زندان آزاد شد. بهاره هدایت یک بار دیگر همزمان با سال تحویل ۱۳۸۸ به دلیل شرکت در تجمع مسالمت آمیز خانواده های زندانیان سیاسی در مقابل زندان اوین بازداشت شد.
روایت امین احمدیان؛ همسر بهاره هدایت از ملاقات با همسرش در برگۀ فیس بوک خود:
امروز رفته بودیم اوین ملاقات، ملاقات عجیبی بود، از همون دم زندان رفتار و نگاه مامورا فرق داشت با همیشه. یکی دوتاشون هم با لبخند و البته یواشکی تبریک می گفتند!
مهسا و شیوا و ژیلا و حکیمه و بهار و سبزهای بند حسابی هیجان زده بودند و بقیه هم خوشحال و با نشاط و حریصانه جویای خبرهای بیرون.
روز جمعه هم براشون صندوق سیار آورده بودند که رای بگیرن،اونهایی که تصمیم داشتن رای بدن اعتراض کرده بودن که این صندوق نماینده های ناظر کاندیدا ها رو نداره،ما خودمون زندانی های “تقلبیم” و این نوع رای گیری رو قبول نداریم..خواسته بودن که تحت الحفظ ببرنشون نزدیک ترین صندوق اطراف اوین..وعده ای داده بودن بهشون ولی در نهایت عملی نشده بود و هیچکدوم رای نداده بودن.
اونها هم مث ماها تا صبح پای شبکه خبر بیدار مونده بودند و حرص خورده بودند و از نتیجه شگفت زده خوشحال!
دیشب از صدای بوق اتومبیل ها روی پل یادگار فهمیده بودند که توی شهر خبرایی هست
از صحنه های دیشب در میان سیل مردم براشون گفتم و اینکه چقدر جاشون خالی بود و مهسا ناباورانه گوش میداد و اشک میریخت و چشم های ژیلا و شیوا که بارانی بود و بهار که نمی تونست روی صندلیش آروم و قرار بگیره..
بهار از حال غریبی که دیشب داشته می گفت و از دلش که پیش شیخ و میرحسین و رهنورد بوده و عباس و مهدی و احمد و نسیم و بچه ها، می گفت هیچ وقت تو این چند سال مثل دیشب سبک و عمیق نخوابیده بوده.. گفت بهتون بگم که: “دم همتون گرم”