رهبر مبارزاتی من و شما، بانوی دلاور گوهر عشقی، مادر زنده یاد ستار بهشتی است!

0
327

یکی از مسائلی که در مورد به پا خیزی مردم ایران، جهت دست یابی به آزادی های فرد و اجتماعی خودشان مطرح می نمایند؛ نداشتن رهبر مبارزاتی، برای هرگونه حرکات اعتراضی به مسؤلان جنایتکار رژیم سفاک آخوندی است. بسیار شنیده ایم، که مردم درون کشور مطرح می کنند؛ که عدم برخاستن ایشان، جهت دستیابی به آرمان های ملی و میهنی، بخصوص بازگرداندن آزادی های مدنی خودشان به درون جامعه، نبودن شخصی در پیشاپیش حرکت دسته جمعی آنها، به سوی مسیر آزادیخواهی و تلاش برای سرنگونی رژیم اشغالگر آخوندی است!

بفرمائید، این هم یک رهبر مبارزاتی دلیر و آزاده!

بانو گوهر عشقی، مادر سالخورده جوان ناکام، زنده یاد ستار بهشتی، که در زیر شکنجه های نوکران آخوندهای اهریمن تبار، به کام مرگی زودهنگام فرستاده شد. تا کنون بارها و بارها، در برنامه های مختلف مراسم یادبود فرزند عزیز و ناکام اش، با شجاعت و بی پروائی هرچه تمام تر، بدون واهمه از ستمگری های آخوندهای حکومتی، با رشادت خاص خودش در مقابل تمامی میکروفون های گزارشگران رسانه های گروهی، آنچه که لازمه ی بیان شدن بوده را مطرح نموده است. کاری که تا کنون، کمتر کسی از فامیل زندانیان سیاسی و خانواده های اعدامی های جان باخته هم انجام نداده اند!

این بانوی دلاور، در مقابل مأموران امنیتی رژیم دجاله ها، و نماینده دادستانی حکومت خودکامگان، با فریادهای دادخواهانه خویش در خیابان محل سکونت خانم نرگس محمدی، هنگامی که این فعال حقوق بشری، توسط مأموران درنده خوی رژیم اسلامی دستگیر و به سوی زندان اوین برده می شد؛ چنان با شهامت، و با از خودگذشتگی خاصی، برای جلوگیری نمودن از بازداشت خانم محمدی، با فریاد و فغان دادخواهی می کرد؛ که گوئی این فرزند خود اوست که به حق وی تجاوز شده، و برای محاکمه به زندان افکنده می شود!

وقتی که یک بانوی سالخورده و داغدیده، اینهمه توانمندی دارد؛ که در برابر زورمداران حکومت منفور اسلامی، از حق یک هم میهن خودش دفاع بکند. توان آن را هم خواهد داشت، که مانند یک رهبر مبارزاتی، علیه حکومت ظالم پرور و جانی آفرین اسلام ناب محمدی، حرکت کند و مبارزان نستوه را، برای رساندن به آزادی هائی که حق مسلم ایشان است؛ با هدایت نمودن آنها به سوی این هدف مقدس رهنمون بشود!

دلیل مهمی برای این مورد دارم. سردمداران رژیم آخوندی، که بدون تردید از تمامی پیام های معترضانه بانو گوهر عشقی آگاهی دارند. به ویژه در مراسم سالگرد شادروان ستار بهشتی، که هم آقای نوریزاد و هم خانم محمدی در آنجا حضور داشتند؛ و بیشتر رسانه های خبری پارسی زبان درخارج از کشور، بسیار به آن پرداخته بودند. سران این رژیم رو به سقوط و تباهی، به درستی می دانند که اندیشه های مردم آزادیخواه ایران، در مورد جمهوری فناتیک اسلامی، و دست اندرکاران آن چیست؟ ولی چون بانو گوهر عشقی را، در آن حد از توانمندی سیاسی و بضاعت جسمی نمی دانند؛ که تا بیمی از کنش های ایشان به خودشان راه بدهند. هرگز نمی توانند تصور بکنند؛ که به دیر هنگام نخواهد کشید، که همین بانوی سالخورده، پرچم رهبری ملت در بند ایران را به دست گیرد و مردم میهن ما را به سرمنزل آزادیخواهی های خودشان برساند!

محترم مومی

مقاله قبلیافشاگری کریستوف والتس از راز یک قاتل
مقاله بعدینبرد در یمن تا پیروزی طی شطرنجی حساب شده؛ البته با پایبندی به تمامی اصول انسانی و اسلامی
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.