مهم ترین خصوصیت هر زندگی عادی برای هر فرد معمولی در جهان، چگونگی گذران زندگانی اش، به لحاظ خوراک و پوشاک و مسکن و سایر ملزومات و نیازمندی های وی و خانواده اش در طول هستی آنها است. به همین خاطر لازم است، که آدمی از سنین کودکی خویش تا انتهای عمر، به آموختن مسائل و شیوه های گوناگون زندگی بپردازد. اگر چنین نکند، در این دنیای بی در و پیکر، هرگز نه چیزی یاد می گیرد و نه هیچوقت خواهد توانست؛ که ” خر مراد ” خویش را به مقصد مورد نظر خودش برساند!
مانند بسیاری دیگر از موارد متعددی که درون اجتماعات بشری وجود دارند؛ گاهی در رابطه با مسأله بالا نیز استثناء آتی به چشم می خورند. از جمله این موارد مستثنی و متفاوت، حضور عده ای مفتخور در میان جوامع مختلف انسانی است؛ که بدون کوچک ترین رنج و زحمتی ” خر مراد ” خودشان را، به مقصدی که در نظر دارند می رسانند. متأسفانه مملکت و هم میهنان ما نیز از چنین آسیب اجتماعی بسیار بزرگ، به مشلات مصیبت باری مبتلا گشته اند؛ که اگر مردم زیاندیده ایران از جا بر نخیزند، و اگر بنای کاخ ستم دشمنان داخلی و خارجی خود را از جا نکنند؛ تا دنیا دنیاست، ناگزیرند تا به ابد، با این درد بی درمان و غم بی پایان بسوزند و بسازند!
مفتخورها در همه گیتی از جمله در سرزمین باستانی ما، به ویژه درون سران حکومتی، که شیادان اسلام پناه بنیان آن را گذاشته اند؛ مفتخورهائی حضور دارند، که در وجود اهریمنی ایشان، نه قلبی برای رأفت و مهربانی هست؛ و نه مغزی جهت تمیز دادن خوب و بد مسائل از همدیگر. مشهورترین شان آخوندهای مدارس علمیه از طلبه های آنجا گرفته تا اساتید حوزه ها، بخصوص ملاهای دارای مسندهای مهم و حتی بی اهمیت جمهوری پلید اسلامی هستند؛ که ریز و درشت شان تا به حال یک وزنه چند کیلوئی را، صد متر هم با خودشان حمل ننموده اند!
آیا تا به حال به دست های یکی از همین آخوندهای مفتخوری که می شناسید توجه کرده اید؟ آیا تا کنون کوچک ترین اثری از هیچگونه زمختی و خشکی و تیرگی ناشی از کارهای سنگین و پرزحمت را، بر روی دست های کارنکرده آنها مشاهده نموده اید؟ به طور قطع و یقین هیچگاه چنین نبوده، و دست های همیشه غیرفعال آنها، همچون پنبه نرم و سپید است!
در این برهه زمانی، مشخص ترین مفتخوری که در میهن مان سراغ داریم؛ و همگی مان نام بی اصل و نسب او را می دانیم؛ و موجودیت بری از هرگونه خصوصیات انسانی وی را هم می شناسیم؛ شخصیت خبیث ذاتی او را ذیز زیر ذره بین تشخیص دقیق خود قرار داده ایم. کسی جز سید علی خامنه ای، رهبر پوچ ترین و بی محتوا ترین جمهوری در دنیا نیست؛ که در نهایت افسوس، سکان کشتی به گل نشسته حکومت منفور اسلامی را، با همان یک دستی که برایش باقی مانده به حرکت در می آورد!
این مفتخور مشهور، سید علی خامنه ای، رهبر جمهوری کثیف اسلامی است؛ که چهره و زبان و سخنان و کردار اش را به خوبی می شناسیم؛ و از میزان مضرات وجود بی خاصیت او در مملکت مان آگاهی کامل هم داریم. آیا تا کنون شنیده اید که امورات زندگی رهبر سیاسی – عقیدتی جمهوری رو به فنای اسلامی، با چه پول هائی و یا از کدام ممری می گذرند؟ تا زندگانی او و خانواده و نوکران اش با آن پولها اداره بشوند؟!
اطمینان دارم که بیشتر تان نمی دانید؛ که درآمد زندگی رهبر سیاسی – معنوی جمهوری ننگین اسلامی از کجا تأمین می گردد؟ در سال 1387 خورشیدی، آخوند احمد مروی معاونت ارتباطات حوزه ای دفتر خامنه ای، در باره تأمین مالی هزینه زندگی رهبر انقلاب گفته بود: ” اداره زندگی ایشان عمدتا، یعنی آنقدر که من اطلاع دارم؛ و تا حدی هم دقیق است. بیشتر از نذوراتی است که مردم در مورد خود آقا انجام می دهند. “!
یعنی عده ای ابله، که متأسفانه در میان مردم ایران هستند. جهت به اجابت رسیدن نیازهای مادی یا معنوی که دارند؛ به نام منحوس این روضه و زیارتنامه خوان پیشین در حرم امام هشتم ایشان نذر می کنند. و تحقق یافتن حاجات خویش را از کسی می طلبند؛ که در قساوت قلب و شقاوت اندیشه و کردار، کسی به گرد پای او هم نمی رسد. از یک جانی تمام عیار، که درون کاخ ستمگری خویش نشسته و دستور کشتن فرزندان همین مردم نادان را صادر می کند. و این خود باخته های فریب خورده، که در میان ملت ایران حضور دارند؛ مبالغ زیادی از پولهای خودشان را نذر کسی می کنند؛ که دستور به قتل رساندن عزیزان ایشان را می دهد!
تصمیم نگاشتن نوشتاری را که در حال خواندن آن هستید؛ بعد از یک مکالمه تلفنی گرفتم. در چند روز گذشته با فردی که در ایران زندگی می کند گفتگو داشتم. آن شخص نادان و ساده لوح، چنان از مردک بی قابلیتی مانند محمود احمدی نژاد و خدمت او به مردم ایران(تنظیم کردن قانون پرداخت شدن ” یارانه ها ” به مردم ایران، و به اجرا گذاشتن آن را)، یکی از بزرگ ترین خدمات رئیس جمهور دوره های نهم و دهم می دانست. وی منشأ به انجام رسیدن چنین کار برجسته ای(از نظر وی)، را تعلیمات مقام معظم!!! رهبری به احمدی نژاد نالایق بر می شمرد. آدمی دل اش می سوزد و خون اش به جوش می آید و جان اش به لب می رسد؛ هنگامی که متوجه چنین یاوه سرائی هائی، از جانب بعضی از مردم کشور اشغال شده خود می شود. باید به این افراد بلاهت پیشه بگوید؛ اگر سران بی مقدار این جمهوری ننگین و شرم آور، مخصوصا رهبر مفتخور حکومت جانیان در ایران معجزه ای می داشتند؛ این آخوند بی کیاستی که با حیله های کوسه ای مانند شیخ علی اکبر هاشمی رفسنجانی به چنین مقامی دست یافته است. چرا تا کنون نتوانسته، آن دست چلاق شده اش را، که در جریان یک ترور فلج گردیده شفا بدهد؟!
به قول خواجه عبدالله انصاری: ” خدایا، آنی را که عقل دادی چه ندادی؟ و آنی را که عقل ندادی چه دادی؟ ” !
محترم مومنی