قاضی خودرأی دادگاههای انقلاب رژیم تازه بنیاد جمهوری اسلامی اقدام به تخریب آرامگاه مرحوم رضاشاه کبیر نمود.
صادق خلخالی، اولین حاکم شرع دادگاههای انقلاب در ایران که احکام اعدام جنجالی بسیاری برای سران حکومت سابق و مخالفان رژیم اسلامی و معتادان و قاچاقچیان مواد مخدر صادر کرده در کتاب خاطرات خود تخریب آرامگاه رضا شاه در اردیبهشت سال ۱۳۵۹ را اینگونه روایت کرده است: “ما به دفتر امام رفتیم و طبق معمول از هر دری سخن به میان میآمد و گفته شد زمان آن فرارسیده که مقبره پهلوی خراب شود. ما میخواستیم به او (محمدرضا پهلوی) و یارانش نشان دهیم که دیگر در ایران هیچگونه ریشه و پایه و خانهای ندارد.”.
هفته گذشته در جریان بازسازی و توسعه سرویسهای بهداشتی و توالتهای عمومی حوزه علمیه شابدوالعظیم (در شهر ری) هنگام حفاری در محلی که قبلاً سرداب آرامگاه رضاشاه بود تیغه لودر به جنازه آن مرد بزرگ برخورد کرد و جنازه از خاک بیرون افتاد و موجی از تأسف و تألم در میان ایرانیان پدیدار گشت.
این عمل غیرانسانی مرا به یاد رفتار جوانمردانه رضاشاه فقید در بدو سلطنت با جنازه کریم خان زند و مقایسه آن با رفتار ناجوانمردانه و غیرانسانی آ شیخ صادق خلخالی در تخریب مقبره رضاشاه کبیر و احداث سرویس بهداشتی روی آن انداخت.
برعکس آنچه گفته و نوشتهاند که پس از تخریب آرامگاه رضاشاه جنازه او به دست نیامد باید بگویم که من بهعنوان خبرنگار موسسه اطلاعات از بدو شروع عملیات تخریب درصحنه حضور داشتم و روز دوم تخریب بود که سید احمد خمینی فرزند مؤسس جمهوری اسلامی برای بازدید از عملیات تخریب و کسب اطمینان از روند مطلوب کار به محل آمد و از صحنه دیدار و با خلخالی مذاکره کرد.
کسانی که در زمان شاه داخل آرامگاه را دیده بودند میدانند که سنگقبری از گرانیت مشکی در زیر طبقه اول وجود داشت که روی آن حکاکی شده و عباراتی در مورد متوفی و دعاهای مرسوم وجود داشت و معلوم بود جنازه زیر آن قرار دارد.
سنگقبر سادهتر و کوچکتری هم در دست چپ آن به فاصله حدود یک تا یک و نیم متر قرار داشت که متعلق به مرحوم علیرضا پهلوی بود.
خلخالی پس از نابودی سنگقبر رضاشاه با دینامیت و ابزار گوناگون و برداشتن الباقی با جرثقیل قصد داشت زمین را شکافته و جنازه اعلیحضرت فقید و علیرضا را بیرون آورده و آتش بزند اما گویا عقلای رژیم تازه بنیاد که بیحرمتی به جنازه مرحوم رضاشاه و آتش زدن آن را موجب برانگیخته شدن و جریحهدارشان احساسات عمومی و برخلاف اصول اسلام میدیدند خلخالی را از این کار منع کردند و خلخالی تصمیم گرفت روی آن محل توالت عمومی بسازد!
خلخالی پس از تخریب آرامگاه محل آن را تبدیل به حوزه علمیه شابدوالعظیمو دکانی برای خود کرد و تولیت آن را بر عهده گرفت و رئیس حوزه علمیه شابدوالعظیم شد.
البته خلخالی تأکید میکرد که کار تخریب آرامگاه رضاشاه کبیر را به دستور شخص#آیت_الله_خمینی انجام داده است زیرا آقای خمینی رضاشاه را فردی مخالف روحانیون میدانست و معتقد بود عظمت آرامگاه رضاشاه گنبد و بارگاه شابدوالعظیم را تحتالشعاع قرار داده و اگر برجا بماند ممکن است در آینده توسط عوام مورد مراجعه و زیارت و پرستش قرار بگیرد!
این رفتار قرونوسطایی و ناجوانمردانه خلخالی را مقایسه کنید با رفتار بزرگمنشانه اعلیحضرت فقید:
تیمورتاش وزیر دربار مقتدر رضاشاه کبیر و همچنین مهدی فرخ در کتاب ” خاطرات فرخ ” حکایتی تاریخی از ماجرای برخورد جوانمردانه رضاشاه کبیر، بنیانگذار ایران نوین، با جنازه کریمخان زند را در خاطراتشان آوردهاند.
آنطور که فرخ نوشته است در سال 1304 هجری شمسی روزی اعلیحضرت فقید تیمورتاش را احضار میکند و میگوید خواب عجیبی دیده که ضمن آن مرحوم کریمخان زند از اینکه جنازهاش در محل عبور و مرور کاخ گلستان مدفون است و هر روزه لگدمال میشود شکایت داشته است!
رضاشاه از تیمورتاش در این مورد پرسوجو کرده و صحتوسقم مطلب را میپرسد و تیمور که فردی تحصیلکرده و آگاه از تاریخ بوده مطلبی از کتاب سر جان مالکم انگلیسی را به عرض شاه میرساند:
سرجان ملکم مینویسد: « آغا محمدخان قاجار که فردی بهغایت انتقامجو بود استخوان کریمخان را از قبر بیرون آورده به طهران برد و… در آستانه سرای سلطنت دفن کرد تا به خیال خود هرروز استخوانهای دشمنان را پامال کرده باشد! »
با مرگ کریمخان زند در سحرگاه سیزدهم صفر ۱۱۹۳ ه.ق امرا و بزرگان زندیه در شیراز به نزاع و درگیری برخاستند و سرانجام وقتی زکی خان بر دیگر مدعیان پیروز شد و بر اوضاع تسلط یافت، جسد وکیل را بعد از سه روز که روی زمینمانده بود دریکی از حجرات عمارت کلاهفرنگی در باغ مجاور ارگ کریمخانی که بخشی از آن امروزه به نام باغ نظر یا موزه پارس شهرت دارد، به خاک سپردند.
بعدازآن که از آن امور فراغتی حاصل شد، زکی خان علما و فقهای فاضل را جمع آورده… به آیین شریعت غرا به تغسیل و تکفین جسد مطهر خاقان مغفور پرداخته در اندرون باغ جدید سلطانی در صفحه جنوبی عمارت کلاهفرنگی مدفون ساختند.»
تاریخ گیتی گشا هم روایت مشابهی دارد: «جمهور امرا و اعیان سیاهپوش شدند و جنازه مغفرت اندازه را زیب دوش کرده و در عمارت وسط باغی که از بناهای آن حضرت در جنب ارگ بود مدفون نمودند.»
تنها یکی از منابع مقبره او را در مجاورت شاهچراغ نوشته است: «نعش او را به قانون و دستور پادشاهان برداشته تمامی بزرگان و علما و خلق شیراز در جنازه او حاضرشده، بعد از غسل و کفن و نماز در نزدیکی شاهچراغ او را دفن کردند.»
همچنین عینالسلطنه در حدود صدسال بعد صفهای را در عمارت باغ کلاهفرنگی شیراز دیده که مشهور بوده قبر اولیه کریمخان در آنجا قرار داشته است؛ اما آرامگاه کریمخان در شیراز که مورد احترام و توجه مردم بود، خیلی زودتر از آنچه باید، گرفتار طوفان بلایا شد و تخریب شد.
درست سیزده سال بعد آغامحمدخان قاجار چون به شیراز دست یافت، از حق دیرین و محبتهای قدیم وکیل در حق خویش چشم پوشید و در روز ورود به شهر در ۱۸ شوال ۱۲۰۶ ه.ق دستور داد مقبره وکیل را تخریب کنند و باقیمانده جسد او را به تهران ببرند و در محل عبور روزانهاش دفن کنند!
بااینکه این روایت بسیار مشهور در تواریخ رسمی دوره قاجار تعمداً مسکوت گذاشتهشده است، اما در بسیاری از منابع دیگر مورداشاره قرارگرفته است:
«رحمان خان یوزباشی بیات را فرمودند سر و استخوان کریمخان در شیراز به قول حکیم انوری «همچو ریواج پروریده شده – وقت از خاک برکشیدن اوست» برو استخوانهایش را بیاور در کریاس محل عبور من دفن کن که هر وقت از روی آن میگذرم روح او به یادم بیاید.»
سرجان ملکم مینویسد: «استخوان کریمخان را از قبر بیرون آورده به طهران برد و… در آستانه سرای سلطنت دفن کرد تا به خیال خود هرروز استخوانهای دشمنان را پامال کرده باشد.»
این عمل در مواردی حتی در همان دوره قاجار هم مورداشاره و کنایه قرارگرفته است: «در اینجا بعضی افعال ناشایسته و سزاوار از قبیل نبش لحد و نقل جسد پادشاه عادل… از آن پادشاه قهار به ظهور رسید.»
فارسنامه مینویسد: «… به دولت و اقبال وارد شیراز جنت طراز شد و در باغ وکیلی نزول اجلال نمود و در عمارت کلاهفرنگی بر سر قبر مغفرت پناه کریمخان وکیل نشست و سلام عام را گذرانید و چون برخاست میرزا محمدخان لاریجانی را مأمور به نبش قبر آن مغفرت توأمان داشت و جنازه وکیل را درآورده روانه طهران فرموده در میان کریاس خلوت کریمخانی دفن نمودند.»
این رفتار عجیب شاه قاجار به نوشته مورخین ناشی از خلق و خوی خاص او و عقده فروخورده روزگار اسارتش در شیراز بود. گویی رفتار محترمانه و نیکی و خوشرفتاری کریمخان با او و خانوادهاش هم در نرم شدن دلش اثری نداشت.
«آوردن استخوانهای کریمخان از شیراز به تهران و دفن آن در محلی که مستخدمین او در موقع سلام با کفش آنجا بایستند، نیز نتیجه افکار زمان اسارت و هوی و هوس انتقامجویانه اوست.»
مشهور است که استخوانهای وکیل تا پایان دوره قاجار در همان محل پلههای ورودی خلوت کریمخانی باقی بودند. بعضی روایات هم اشاره دارند که تنها سر او به تهران آورده و در آن محل دفن کردند. البته مؤلف فارسنامه ناصری مینویسد که در دوره فتحعلیشاه جسد وکیل را از آن محل خارج کرده و به نجف اشرف فرستادند. بااینکه روایات متفاوتی درباره محل دقیق دفن وجود دارد اما محرز و مشهور است که در محل خلوت کریمخانی بوده است. «در گوشه شمال غربی محوطه گلستان چسبیده به تالار سلام، بنایی سرپوشیده و ستوندار بهصورت ایوان سهدهنهای وجود دارد که… جلوخان یا خلوت کریمخانی نامیده میشود؛ چنانکه از نامش پیداست از دو نظر از محلهای قدیمی و تاریخی به شمار میرود. یکی به سبب اساس بنای آنکه در زمان کریمخان نهاده شده و دیگر به سبب ستم و عمل ناجوانمردانهای که آغامحمدخان قاجار در این محمل بااستخوانهای پوسیده کریمخان زند روا داشته بود.» با فروافتادن قاجاریه و اوجگیری احساسات ضد قاجاری این مسئله هم مجدداً بعد از دقیقاً ۱۳۴ سال موردتوجه قرار گرفت.
پس از ماجرای خوابنما شدن اعلیحضرت رضاشاه کبیر، با توجه به اشکالات شرعی که در مورد نبش قبر وجود داشت و ممکن بود روحانیون که مترصد مخالفت با اعلیحضرت پهلوی بودند از این مطلب برای ایجاد اغتشاش و تحریک عوام استفاده کنند به پیشنهاد تیمورتاش قرار شد تصمیم در مورد نبش قبر و بیرون آوردن جنازه کریمخان و انتقال آن به محلی آبرومند بر عهده مجلس شورای ملی گذاشته شود.
لذا با اشاره تیمورتاش به یکی از روحانیون مجلس به نام آ شیخ محمدعلی تهرانی دریکی از جلسات آذر ۱۳۰۴ پیشنهاد جابهجایی استخوانهای کریمخان زند مطرح شد.
بخشی از اظهارات آ شیخ محمدعلى طهرانى در این جلسه:
” … البته همه آقایان مىدانند وقتیکه سلطنت منتقل به قاجاریه شد یک نفر از بزرگترین سلاطین ایران کریمخان زند که خدمات او نسبت به ایران و اخلاق ایران و استقلال ایران در تمام تواریخ ایران بلکه تواریخ خارجه مشحون است نعش این رادمرد وطنپرست اخلاقى را از مقبره او حرکت دادند و استخوانهاى او را آوردند به طهران و آغامحمدخان امر کرد در زیر تخت مرمر دفن کنند که هر وقت میرود روى تخت پا به استخوانهاى او بگذارد.
حتى بنده در تاریخ سر جان ملکم دیدم که این اسائه ادب نسبت به بزرگترین پادشاهان ایران نادرشاه افشار هم اتفاق افتاده است… بنده تقاضا میکنم از روح پاک مجلس که روح پاک ایرانى است که از دولت حاضر بخواهند که این استخوانهاى پر از شهامت و شجاعت و وطنپرستى و اسلامیت را از این مکان بیرون بیاورند و به یک مکان مقدس که قابل براى احترام باشد دفن کنند…»
با تصویب این پیشنهاد که توسط آ شیخ محمدعلی و فراکسیون روحانیون مجلس دادهشده بود چند روز بعد در حضور رضاشاه کبیر این کار در محل خلوت کریمخانی کاخ گلستان انجام گرفت و رضاشاه از ابتدا تا پایان کار نبش قبر و جمعآوری استخوانهای مرحوم کریمخان زند شخصاً بر روند کار نظارت نمود تا کوچکترین اسائه ادب نسبت به باقیمانده جنازه آن مرحوم نشود.
«مقصود اعلیحضرت این بود که کله کریمخان را که آغامحمدخان زیر پله راهرو تخت مرمر دفن کرده بود، از زیرخاک بیرون بیاورند. باید توضیح داده شود که در شرق تخت مرمر محلی بود که به خلوت کریمخان معروف شده بود. اینجا حوضخانهای بود با دو حوض و آب قنات شاه از زیر دو حوض میجوشید و فوران داشت. در ضلع جنوبی این خلوت، راهرویی بود که به تخت مرمر متصل میشد. آنجا آغامحمدخان سرِ کریمخان را زیر پلههای این راهرو دفن کرده بود تا هر وقت ازآنجا عبور میکند سر کریمخان زیر پایش باشد… دستور داده شد کارگران پله را با ملایمت جمع کردند. مقداری استخوان پوسیده از زیرخاک بیرون آوردند و در بشقاب و سینی گذاشتند. مهندس شریفزاده سینی را و تیمورتاش هم شمشیر کریمخان را در دست نگه داشت. خادم عکاس که آماده بود عکسی از این منظره با حضور اعلیحضرت برداشت.»