دکتر کاوه احمدی علی آبادی
عضو هئیت علمی دانشگاه آبردین با رتبه پروفسوری
عضو جامعه شناسان بدون مرز(ssf)
مسیح، مسیحیت و عید پاک نیز حکایتی است. ما امروزه پس از گذشت قرن ها از وقایع مهم دینی و مذهبی که اینک چون رسم و مناسکی آن را پاس داشته و برگزار می کنیم، چه بسا از نفس آن ها بی اطلاع ایم. اشتباه نکنید؛ آن را مهم و اساسی می دانیم، اما اصلاً نمی دانیم چه چیز در آن است که باید اینقدر باارزش و مقدّس باشد و تقدیس آن به مرور به تقریر طوطی وار آن می افزاید که گاه به عکس آن بدل می شود. این در مورد همه ادیان صادق است و البته برخی بیشتر از اصل شان دور شده و حتی امروزه دقیقاً ضد آن را به نام آن انجام می دهند که اسلام امروز (همان گونه که در روایات متعدد مسلمانان نیز آماده است) گمراه ترین دین از منظر دوری از اصل خود و انجام اموری ضد اسلامی به نام اسلام در جهان است که از این روی برای نجات مستلزم یک رستاخیز حقیقی است. رستاخیزی که در آن نه پسر خدا، یک انسان یا یک پیامبر یا منجی، که “جهانی از مرده دلان باید در آن زنده شوند” و منجی آگاهانه تنها راه را نشان می دهد و تصمیم با انسان هاست.
باری، مسیحیت را نه به عنوان یک دین که به عنوان یک کیش دوست دارم (چون معنای واقعی دین چیزی ورای کیش هایی است که امروزه در جهان وجود دارد و به عنوان دین و ادیان خوانده می شوند)، اما این بدین معنا نیست که باید بیشتر تقدیس گردد، بلکه باید فهمیده شود و اهمیت آن همچون هر دینی درک و فهمی است که اگر در تجارب زندگی و آزمون های دشوار آن، همواره نتوانستیم با کمک وجدانمان (خدای درونمان)، راه درست و انسانی (سره از ناسره) را پیدا کرده و طی نماییم، به کمک ادیان و با زبانی روشن تر و گویاتر نخست آن را بیابیم و سپس طی کنیم و اگر ادیان کارکردی به جز این بیابند، همان بهتر که آن ها را به دور افکنیم؛ چون چه بسا شکل و حاشیه را با اصل و متن عوضی گرفته ایم و از این سبب گمراه شده ایم!
باری، عید پاک و برگزاری مراسم ادواری آن توسط مسیحیان چه اهمیتی دارد؟ این مراسم قرار است به مسیحیان جهان و نسل های متمادی چه پیامی برساند که در طول این قرون تکرار شده است؟ شخصی به نام عیسی که مدعی بود مسیح (منجی) وعده داده شده در ادیان پیشین و پیشگویی هاست، مرده بود و پس از مدتی دوباره زنده شده بود. بسیار خوب، خوشا به حالش؛ این چه اهمیتی برای ما و اصلاً ربطی به ما دارد؟ روایت مسیحی (البته با تفاوت هایی) می گوید، خداوند (مسیح) در وجود یک انسان (عیسی) حلول کرد و برای نجات انسان رنج کشید و سپس مُرد و بعد دوباره زنده شد. نخستین پیام اش فهم درست از نفس ادیان است: “نه برای خدا که برای انسان و نجات انسان است”. عیسی به درستی با درک روح دین، این رابطه معکوس شده در غبار زمان توسط دکانداران دینی (روحانیون) را به صورت اصل اش برگرداند: “خدا و دین اش برای انسان و خدمت و نجات انسان”. در ادیان مختلف موجودات مختلف و حتی انسان ها را برای خدا قربانی می کردند، عیسی مسیح گفت حقیقت دین درست عکس این است: این خداوند است که خود را برای انسان قربانی و ایثار می کند؛ چون هدف خدمت به انسان و نجات انسان است و نه فدیه دیگران در راه خداوند یا دین (این همان اشتباهی بود که شیطان مرتکب شد و خداوند درون انسان را ندید و تنها در نزد خداوند جهانیان دید و از این سبب به انسان سجده نکرد و البته مطرود درگاه الهی شد؛ چون آن خداوند در وجود تک تک انسان ها نیز آرام گرفته است و از این سبب مستوجب سجده همه دیگر مخلوقات خداوند است و اگر غیر از این بود سجده به انسان توسط فرشتگان شرک می شد). عشق به خداوند به عنوان غایت هدف در ادیان ذکر می شد. پیام مسیحیت درست عکس پیام های متداول در ادیان دیگر بود: عشق به انسان. عشق خداوند به انسان. اما کدام خداوند؟ آن که در آسمان هاست؟ خدایی که از رگ گردن به ما نزدیک تر است: یعنی فطرت الهی (که بسان وجدان در ما بیدار می شود) که در وجود همه انسان هاست. پس عشق خداوند به انسان ها، یعنی عشق از طریق وجدان به انسان ها. چون عشق به انسان تنها زمانی عشق به خداوند هم می شود که آن خداوند در درون انسان نیز لانه گزیده باشد. از این سبب انسان در ادیان مختلف به عنوان خلیفه خداوند روی زمین یا حتی به استعاره پسر خدا عنوان شده است. وقتی علارغم تمامی منافع مان، برحسب وجدانمان تصمیماتی به غایت دشوار می گیریم، چه بسا در همان موقع یا پس از آن از خود بپرسیم چرا چنین حماقتی کردم و چه بسا پس از یک ارزیابی مأیوسانه تنها به این نتیجه رسیم: من تنها در حق خودم ظلم کردم! (به همین سبب است که خوانش فقهی در هر دینی گمراهی است؛ چون آن دقیقاً برعکس نفس دین، با هر آسمان و ریسمان بافی بدنبال راه فراری برای خود –و البته نه دیگران- است تا همان منعیات خود را با واژگانی دیگر باز به نام دین به مردم غالب کند. مثل کاری که فقهای یهودی و البته فقهای اسلامی در طول این چند قرن و ملاهای ایران به وضوح در طول این چهار دهه در ایران زمین با اسلام و تشیع کردند. امروز نمونه بارزش عدم “اجبار” و حتی “اکراه” در هر چیز دینی از جمله حجاب است و خوانش فقهی به جای اجبار، کلمه “الزام” را گذاشته تا همان منع و حرام قرآنی را با نامی دیگر دوباره حلال و رایج سازد و تو گویی عقل خدا و پیغمبر نمی رسیده یک کلمه جدید بسازند و هر حرامی را حلال کند و منتظر تعدادی ملای بی سواد، فسیل و ناقص العقل–به معنای دقیق کلمه- بودند تا چنین ابداعی کنند و به خیال خودشان مشکل را حل نمایند. در حالی که هدف دین خدا، تغییر رفتار بدون هر گونه بهانه و بازی است، نه انجام کار غلط با تغییر یک نام و توجیه منع شده توسط دین با الفاظی دیگر در نزد خدا و خلق خدا. و مهمتر از آن، هدف تغییر شخصیت انسان از انسانی فرصت طلب و توجیه گر، به انسانی چنان باوجدان است که حتی به قیمت خسران خودش -و نه خسران دیگران- نیز به انسانیت پایبند باشد). اما پاسخ مسیحیت به آن تاوان دینی، این است: تو و به عبارت دقیق تر، خدای درون تو (وجدانت) “به سبب عشق به انسان” چنین کردی. اما نتیجه آن چه می شود؟ تا وقتی که بدنبال پاداش و نتیجه باشی معامله کردی و نه کاری برای عشق به انسان. اما آن سوی رابطه برای کسی در زندگی چه می شود، اگر عشق و چه بسا ایثار ثمره زندگی یا حتی پایان زندگی اش بدون انتظار باشد؟ پاسخ خداوند این است: نجات و تولد دوباره معنوی (رستاخیز) انسان. این است پیام حقیقی عید پاک: رستاخیز انسان به کمک انسانیت؛ و همین و بس. پس هدف مشترک همه ادیان، نه خداوند و نه امر قدسی، بلکه تنها و تنها انسان و انسانیت انسان بوده و هست. چراکه “خداوند در تک تک ما (انسان ها) آرام گرفته است (بسان وجدان)، کافی است که بیدارش کنیم”.