دیگی که برای ملت ایران نجوشد؛ سر سگ در آن بجوشد!

0
208

سرانجام پس از سیزده سال گفتگوی متوالی، به ویژه در دو سال اخیر، میان شش قدرت بزرگ جهان و تیم مذاکره کننده جمهوری پلید اسلامی، توافق جامع به وجود آمد. پس از اینهمه سال، با همه ” اولدورم سولدورم ” کردن های رهبر رژیم آخوندی، که می گفت، به هیچوجه به بازرسان آژانس بین المللی انرژی اتمی، اجازه بازدید از تأسیسات نظامی کشور و مصاحبه با دانشمندان هسته ای خودمان را نخواهیم داد. چنان تودهنی به جناب شان نواخته شد، که اگر صدبار جام زهر را می نوشید؛ ننگ اش به مراتب کمتر از این بود؛ که چنین تحقیری را متحمل بشود!

در این توافق ” برد ، باخت ” ، که برد آن متعلق به گروه 1+5 بخصوص آمریکا، و باخت آن نصیب جمهوری خبیث اسلامی گشت؛ کوچک ترین امتیازی به حکومت آخوندی داده نشده است. هر چند که بعد از اعلام این معاهده ننگین بیست و پنج ساله، رژیم مزدوران اش را به خیابان های ایران گسیل داشت؛ تا به شادی بپردازند؛ و با سر دادن شعارهای آبکی و بی خاصیت، ژست پیروزی به خودشان بگیرند. ولی از نکاتی که جان کری وزیر امور خارجه آمریکا، از روی متن بیانیه ی توافقنامه برای خبرنگاران خبرگزاری ها خواند؛ معلوم گردید که همه آن چانه زنی ها میان طرفین مذاکره کننده، صرفا پیشنهادهای قدرت های بزرگ دنیا را تأمین کرده است. ولی پیشنهادهائی که از سوی حکومت آخوندی به ویژه رهبر رژیم ارائه شده بودند؛ به تأیید و تصویب گفتگوکنندگان نرسیده اند!

تنها موردی که در این رابطه به نفع حکومت اسلامی است؛ پرداخت شدن ماهیانه هفتصد میلیون دلار از دارائی های بلوکه شده ایران به آخودها است؛ که از معاملات تجاری نفت و سایر اقلام صادراتی به دست آمده اند؛ اما به دلیل تحریمهای بین المللی، در بانک های خارج از کشور مسدود شده بوده اند؛ از این به بعد به جمهوری اسلامی تحویل می گردد!

بدیهی است که حتی یک سنت از این مبلغ هنگفت، هرگز به ملت ایران نرسد. چون آخوندها چشم شان مردم ایران را که نمی تواند ببیند. اما مردمان سوریه و فلسطین و لبنان را به راحتی می بینند؛ و به طور مستمر کمک های مالی شایان توجهی را به آنان می نمایند!

حتی اگر این کمک های گزاف را، به سوری ها و فلسطینی ها و لبنانی ها و بقیه هم ندهند؛ باز هم از این هفتصد میلیون دلاری که قرار است همه ماهه به ایران برگردانده بشود؛ باز هم پشیزی از آن به ملت ایران نخواهد رسید. چون گدایان حکومتی ساکن در کاخ آقا، مفلس تر از بقیه اند؛ بنابراین این ثروت ملی مردم ایران، یک راست به سوی بیت رهبری می رود؛ تا میان آقازادگان ایشان، و سایر نورچشمی های رژیم ننگین اسلامی تقدیم شود. بر همین اساس، ” دیگی که برای ملت ایران نجوشد، سر سگ در آن بجوشد . ” !

محترم مومنی

مقاله قبلیجام جهانی فوتبال ساحلی پرتغال؛ برتری برزیل و صعود ایران
مقاله بعدیکلاه گشاد مذاکرات هسته ای
محترم مومنی روحی
شرح مختصری از بیوگرافی بانو محترم مومنی روحی او متولد سال 1324 خورشیدی در شهر تهران است. تا مقطع دبیرستان، در مجتمع آموزشی " فروزش " در جنوب غربی تهران، که به همت یکی از بانوان پر تلاش و مدافع حقوق زنان ( بانو مساعد ) در سال 1304 خورشیدی در تهران تأسیس شده بود؛ در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده و دیپلم متوسطه خود را از آن مجتمع گرفته است. در سال 1343 خورشیدی، با همسرش آقای هوشنگ شریعت زاده ازدواج نموده؛ و حاصل آن دو فرزند دختر و پسر 47 و 43 ساله، به نامهای شیرازه و شباهنگ است؛ که به او سه نوه پسر( سروش و شایان از دخترش شیرازه، و آریا از پسرش شباهنگ) را به وی هدیه نموده اند. وی نه سال پس از ازدواج، در سن بیست و نه سالگی، رشته روانشناسی عمومی را تا اواسط دوره کارشناسی ارشد آموخته، و در همین رشته نیز مدت هفده سال ضمن انجام دادن امر مشاورت با خانواده های دانشجویان، روانشناسی را هم تدریس نموده است. همزمان با کار در دانشگاه، به عنوان کارشناس مسائل خانواده، در انجمن مرکزی اولیاء و مربیان، که از مؤسسات وابسته به وزارت آموزش و پرورش می باشد؛ به اولیای دانش آموزان مدارس کشور، و نیز به کاکنان مدرسه هائی که دانش آموزان آن مدارس مشکلات رفتاری و تربیتی داشته اند؛ مشاورت روانشناسی و امور مربوط به تعلیم و تربیت را داده است. از سال هزار و سیصد و پنجاه و دو، عضو انجمن دانشوران ایران بوده، و برای برنامه " در انتهای شب " رادیو ، با برنامه " راه شب " اشتباه نشود؛ مقالات ادبی – اجتماعی می نوشته است. برخی از اشعار و مقالاتش، در برخی از نشریات کشور، از جمله روزنامه " ایرانیان " ، که ارگان رسمی حزب ایرانیان، که وی در آن عضویت داشته منتشر می شده اند. پایان نامه تحصیلی اش در دانشگاه، کتابی است به نام " چگونه شخصیت فرزندانتان را پرورش دهید " که توسط بنگاه تحقیقاتی و مطبوعاتی در سال 1371 خورشیدی در تهران منتشر شده است. از سال 1364 پس از تحمل سی سال سردردهای مزمن، از یک چشم نابینا شده و از چشم دیگرش هم فقط بیست و پنج درصد بینائی دارد. با این حال از بیست و چهار ساعت شبانه روز، نزدیک به بیست ساعت کار می کند. بعد از انقلاب شوم اسلامی، به مدت چهار سال با اصرار مدیر صفحه خانواده یکی از روزنامه های پر تیراژ پایتخت، به عنوان " کارشناس تعلیم و تربیت " پاسخگوی پرسشهای خوانندگان آن روزنامه بوده است. به لحاظ فعالیت های سیاسی در دانشگاه محل تدریسش، مورد پیگرد قانونی قرار می گیرد؛ و به ناچار از سال 1994 میلادی،به اتفاق خانواده اش، به کشور هلند گریخته و در آنجا زندگی می کند. مدت شش سال در کمپهای مختلف در کشور هلند زندگی نموده؛ تا سرانجام اجازه اقامت دائمی را دریافته نموده است. در شهر محل اقامتش در هلند نیز، سه روز در هفته برای سه مؤسسه عام المنفعه به کار داوطلبانه بدون دستمزد اشتغال دارد. در سال 2006 میلادی، چهار کتاب کم حجم به زبان هلندی نوشته است؛ ولی چون در کشور هلند به عنوان نویسنده صاحب نام شهرتی نداشته، هیچ ناشری برای انتشار کتابهای او سرمایه گذاری نمی کند. سرانجام در سال 2012 میلادی، توسط کانال دو تلویزیون هلند، یک برنامه ده قسمتی از زندگی او تهیه و به مدت ده شب پیاپی از همان کانال پخش می شود. نتیجه مفید این کار، دریافت پیشنهاد رایگان منتشر شدن کتابهای او توسط یک ناشر اینترنتی هلندی بوده است. تا کنون دو عنوان از کتابهای وی منتشر شده و مورد استقبال نیز قرار گرفته اند. در حال حاضر مشغول ویراستاری دو کتاب دیگرش می باشد؛ که به همت همان ناشر منتشر بشوند. شعار همیشگی او در زندگی اش، و تصیه آن به فرزندانش : خوردن به اندازه خواب و استراحت به اندازه اما کار بی اندازه است. چون فقط کار و کار و کار رمز پیروزی یک انسان است.