آنچه که یک ملت را، به سرمنزل تمدن نوین در جامعه در حال رشد و گسترش جهانی سوق می دهد. آنچه که شهروندان یک مملکت را، در مسیری قرار می دهد؛ که تا بتوانند بهترین زمینه های سرفرازی خویش، و سرآمد شدن سرزمین آباء و اجدادی شان را فراهم بسازد. آنچه که بهترین و بیشترین نقش و اثر لازم را، در رساندن هم میهنانش به جلوه های گوناگون پیروزی های مربوط به کلنی بزرگ بشری در جهان می رساند. آنچه که از نفوذ سیلاب بدی ها به داخل یک سرزمین، با قرار دادن سدّ غیرت و همت والای وجود خودش جلوگیری می کند. آنچه که کوه مشکلات را، برای مردمان یک خطه از جهان، همانند کاه سبک و بی مقدار می نماید. شالوده ای ساخته شده از عشق و محبت و آفرینندگی توأم با احساس مسؤلیت است؛ که آفریدگار توانا، و پروردگار هستی، در سرشت پاک و روح با کمال موجودی از میان مخلوقات خودش به ودیعت گذاشته است. که اگر دشمنان قسم خورده این موجود گرانقدر بگذارند؟ نه یک خانواده را، نه یک منطقه را، نه یک آبادی و شهر را، نه یک سرزمین کوچک یا بزرگ را، بلکه همه گیتی را، می تواند به آسانی و به بهترین نحو ممکن، مدیریت نموده و همان مدینه فاضله ی مورد نظر فیلسوف فرزانه، افلاطون آکنده از دانائی را، بسازد و به همه مردمان جهان تقدیم نماید.
وقتی خدا آدم را آفرید، به او گفت: ” آیا می خواهی تو را بشارتی بدهم؟ ” آدم پرسید: ” آیا یکی از بهشت هایت را به من خواهی داد؟ ” خدایش به وی پاسخ منفی داد. آدم پرسید: ” آیا می خواهی مرا مالک و صاحب اختیار این جائی که هم اکنون در آن هستم بگردانی ؟ ” باز هم از آفریدگارش پاسخ منفی شنید. وقتی آدم سکوت کرد و چیز دیگری نخواست و نپرسید؛ پروردگارش به او گفت: ” می خواهم تو را به کمال برسانم، می خواهم با همان مخلوطی که تو را با آن ساخته ام؛ از همین جنس خودت موجودی را بیافرینم، که حضور و وجودش تو را کامل گرداند و به کمال برساند. می خواهم کسی را به این دنیا هدیه بکنم، که آئینه ی هر چه که در هستی است باشد؛ تا تو و هر چه که در سرای سامانه این گیتی پدید می آورم؛ بزرگی و عظمت خودش را در چشمان او ببیند. احساس قوی بودن و اعتماد به نفس داشتن را، از نگاه نافذ او بیاموزد. هر چه نگرانی و ناامیدی در وجود تو و امثال توست؛ با کلام شیوای او از بین بروند؛ و امید و آرامش خاطر و آسایش فکر جایگزین آنها بشود. تا قامت همیشه استوارش، عظمت کوه را به تو ببخشد. تا زیبائی و وقار بی مانندش، بلندای آفتاب مهر و روشنائی را، برایت به ارمغان بیاورد. تا شعله های تابناک وجودش، هستی همیشه پاینده عشق و امید را، در وجودت زنده و جاوید نگه بدارد. تا گامهای استوارش، به تو پویائی و نستوهی را بیاموزد. تا عطر دل انگیز وجودش، به تو سرمستی جاودانگی را ببخشاید. تا لطف و مهربانی و موجودیت مثبت اش، مانند شمعی به عظمت از زمین تا آسمان، بسوزد و به کاشانه هستی، نور و گرمای عشق را هدیه بکند. “!
آدم به خدایش گوش جان و دل سپرده بود، تا بیشتر از آفرینش آن موجود بشنود. اما بی درنگ، زنی را در برابر خویش دید. هنوز فرصت نکرده بود که از خدایش چیزی بپرسد؛ اما صدای جان آفرین پروردگارش را شنید؛ که با صلابتی به عظمت سرشت پاک خودش، به آدم گفت: ” و……. خدا زن را آفرید. “!
بدینوسیله از تمامی دوستان عزیزی که همواره مرا از مهربانی های بزرگوارانه خویش سرشار می فرمایند؛ دعوت می کنم و انتظار دارم؛ که با پیوستن به پایگاه توجه به عظمت مقام شامخ بانوان و دوشیزگان ایرانی، در صفحه تازه راه اندازی شده ” زن دلاور پارسی ” عضو گشته و در اندازه توان خویش، جهت همراهی با ما، و راهنمائی دست اندرکاران این صفحه، برای باز گرداندن مقام والای زن ایرانی به او، و نیز با همفکری های سازنده خویش، به مردان فرهیخته ای که زن را ” ضعیفه ” نمی دانند؛ جهت رساندن این پایگاه، به هدف والای خودش یاری برسانید.
فشردن دست به وجود آورندگان این پایگاه برگرداندن هویت زن ایرانی به او، شکستن دست کسانی است، که هنوز به زن، به چشم وسیله ای می نگرند؛ که وجودش فقط در آشپزخانه و داخل اتاق خواب هستی می یابد.
25 شهریور 2572 آریائی
محترم مومنی